سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -3
راوی سوم شب خاطره، جانباز سرافراز آقای نویدی، متولد شهریور 1342 بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: آشنایی و ارتباط من با شهید رستمی بیشتر از دو ماه نشد. ارتباط خیلی ضعیفی هم بود و خیلی با او همصحبت نبودم. گردان جندالله بوکان، مسئول پاکسازی درگیریهای مستقیم ضدانقلاب بود. در آن زمان سردار هادیفر، فرمانده کردستان بودند. ایشان هنوز هم در کردستان مشغول هستند. معاون او شهید حسین اسکندری بود. من هم مسئول گروهان القارعه بودم. در آن اوضاع و احوال کردستان باید چند وقتی میگذشت تا یک نیروی عادی به درجه فرمانده گروهانی برسد.سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
راوی دوم دکتر ناصر شریفیان، متولد شهریور 1342 در خوزستان بود. او دکترای حقوق جزا از دانشگاه تهران دارد و بیش از 50 سال است که در تهران زندگی میکند. دوره آموزشی را در پادگان فعلی شهید ستاری گذرانده است. همچنین جزو اولین خبرنگاران جنگ بوده است.سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
هنوز برادرم هست
سیصدوپنجاهویکمین برنامه شب خاطره، چهارم آبان 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. راویان این برنامه؛ سرتیپ علیاصغر کشاورز، ناصر شریفیان و آقای نویدی به بیان خاطراتی از شهید عباس رستمی، یکی از شهدای کشتیگیر و مسئول کمپ اسرای عراقی پرداختند. همچنین از کتاب «هنوز برادرم هست» به قلم منصوره قنادیان که به خاطرات دوران زندگی شهید عباس رستمی پرداخته است رونمایی شد. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.بایکوت
خاطرهای از اسدالله تجریشی
در ابتدای ورودم به زندان اوین طبق همیشه مرا به سلول انفرادی بردند و پس از چند روز به سلول عمومی منتقل شدم. سلولهای عمومی در دو طبقه قرار داشت. ترتیب این سلولها در سلولهای 1355 و 1356 به این شکل بود که در طبقه پایین یک بند مخصوص زندانیان غیرمذهبی و مارکسیست بود و بند دیگر مختص زندانیان مذهبی. بند سوم که در طبقه بالا بود دو قسمت مجزا داشت. در یک قسمت 18 نفر از روحانیان مبارز و مشهور آن روزها محبوس بودند و در قسمت دیگر هفت، هشت نفر از زندانیان چپی زندگی میکردند.سیصدوپنجاهمین شب خاطره
مرز پایدار
سیصدوپنجاهمین برنامه شب خاطره، با روایت مرزبانان فراجا 6 مهر 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «مرز پایدار» برگزار شد. در این برنامه سرتیپ جلال ستاره، سرتیپدوم غلامحسین یعقوبی و کیاست سپهری؛ فرمانده مرزبانی استان کرمانشاه به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. اولین راوی شب خاطره، جلال ستاره جانشین فرماندهی فراجا در ابتدای سخنانش گفت، ساعت 2 بعدازظهر بود که پذیرش قطعنامه 598 را اعلام کردند. گردان در ماتم فرو رفته بود...برشی از خاطرات ماموستا مُلا قادر قادری؛ امام جمعه پاوه
سفر کاک احمد مفتیزاده و ماموستا شیخ جلال حسینی به پاوه
دوازدهم اردیبهشت 1358، آقای سیدموسی موسوی به همراه کاک احمد مفتیزاده از سنندج برای دیدار مردم منطقه اورامانات وارد شهر پاوه شدند. مورد استقبال بیسابقه مردم قرار گرفتند و در مسجد جامع برای مردم سخنرانی کردند. در آن ایام، مشغول امتحان دروس آخر دبیرستان بودم. دوازدهم اردیبهشت امتحان داشتم که به دلیل شرکت در مراسم استقبال از امتحان جا مانده و محروم شدم.خاطره سیده مریم جلالی درباره کمکهای مردمی به جبهه
بالاتر از طلا
دریافت کمکهای مردمی برای پشتیبانی از جنگ، در اولویت کار ما در سپاه بود. از هر موقعیتی برای جلب کمکهای مردمی بهره میگرفتیم. آن موقعها هزینه اقامتِ هر رزمنده در جبهه 20 هزار تومان و حقوق هر پاسدار 15 هزار تومان بود. در ابتدا سرکشی از پایگاهها را آغاز کردیم. به هر پایگاه که میرسیدیم، سینی بزرگی وسط حیاط آنجا میگذاشتیم تا مردم از گوشه و کنار روستا هدایای نقدی و غیرنقدی خود را داخل آن قرار بدهند. در همین حین دیدم یک خانم سرمایهدار در حالی که طلا و جواهرات زیادی به خودش آویزان کرده، وارد حیاط شد و مبلغ 10 تومان از جیبش درآورد و داخل سینی قرار داد.سیصدوچهلونهمین شب خاطره
خونشریک
سیصدوچهلونهمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 2 شهریور 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «خونشریک» برگزار شد. در این برنامه علیرضا رجبیجعفری، عارف جعفری و مدافع حرم، سید مسافر خاطره گفتند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. اولین راوی، علیرضا رجبیجعفری متولد 1340 و اهل تبریز بود. او از رزمندگان دفاع مقدس بوده و هماکنون یکی از فعالان حوزه فرهنگ و مقاومت است. وی در ابتدا خود را «خُدامالشهدا» نامید.روایتِ مجروح شدنِ حسن قابلی علاء
وصال معبود
با آنکه سن کمی داشتم، سومینبار بود که از پایگاه مالکاشتر به جبهه اعزام میشدم. اینبار هم طبق معمول مرا به لشکر 27 محمد رسول الله(ص) فرستادند و از آنجا به گردان حمزه سیدالشهدا مأمور شدم، بعد از چند روز که وارد گردان حمزه شدم، در گروهان یک، دسته یک، بهعنوان تخریبچی مشغول به انجام وظیفه شدم. نفرات این دسته اکثراً متولد 47، 48 بودند و جوّ باصفا و معنوی خاصی بین بچهها حاکم بود. طبق برنامه بچهها باید خودشان را برای عملیاتی که در پیش بود حاضر میکردند. ابتدا ما را به یک دوره آموزشی آبی، خاکی فرستادند. پس از آن به اردوگاه کرخه منتقل شدیم.برشی از کتاب «در کمین گل سرخ»
درباره شهید علی صیاد شیرازی
به مجلس که رسید مدتی از شروع جلسه شورا میگذشت. احساس کرد در آن راهروهای ساختمان، اوضاع لباس و سر و وضعش خیلی به ذوق میزند. مدتی درنگ کرد که به دانشکده افسری برگردد لباس مناسبتری بپوشد؛ اما ناگهان تصمیم گرفت با همان هیأت و ترکیب داخل اتاق شود. به هر حال مملکت در حال جنگ بود باید همه این را درک میکردند. اتفاقاً تعدادی از فرماندهان لشکرهای عملکننده در عملیات اخیر هم در آنجا بودند و نسبت به انتصاب او شاکی بودند...4
...