نویسنده کتاب «مسکوی کوچک افغانستان»:

لزومِ روایت خاطرات شهدای فاطمیون از زبان خانواده‌ها

تنظیم: مریم اسدی جعفری

22 خرداد 1403


به گزارش سایت تاریخ شفاهی، «شب خاطره رزمندگان و شهدای فاطمیون در اصفهان» و آیین رونمایی از کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» شامل زندگی‌نامه مادر شهید احمدشکیب احمدی، شهید مدافع حرم از لشکر فاطمیون، عصر روز جمعه، 18 خرداد 1403، به همت حوزه هنری استان اصفهان، در عمارت تاریخی سعدی برگزار شد.

■در آغاز این مراسم، «سعید معتمدی» مدیر دفتر ادبیات پایداری استان اصفهان، از نحوه آشنایی حوزه هنری با شهدای فاطمیون این  استان گفت و اظهار داشت: «وقتی برای چاپ این کتاب، سراغ ما آمدند، متوجه شدیم که خانواده شهدا و جانبازان فاطمیون در اصفهان، چه تعدادی هستند و تشکلی دارند و دور هم جمع می‌شوند. اکنون جنگ، جنگِ روایت‌هاست. اگر خودمان اتفاقات پیرامون را بر اساس اعتقادات خودمان تعریف نکنیم، افراد دیگری می‌آیند و وقایع را به گونه‌ای که دوست دارند، تعریف خواهند کرد. هدف از برگزاری این مراسم، شکل‌گیری این جمع بود و حوزه هنری در حد توان حاضر است، دوره‌های آموزشی برای خانواده شهدا و بچه‌های فاطمیون اجرا کند تا آموزش‌های لازم را ببینند و با توانمندسازی، روایتگر و زبان گویای خودشان باشند.»

سپس «نجیبه اصغری»، راوی کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» و مادر شهید مدافع حرم «احمدشکیب احمدی» و «معصومه حلیمی» نویسنده این کتاب، در یک نشست کوتاه، از روندِ شکل‌گیری این اثر گفتند. در ابتدا نجیبه اصغری، با اشاره به 2 سال تلاش و همکاری برای تدوین این اثر، گفت: «هدف من از نوشتن خاطراتم، شناخته شدنِ شهدای فاطمیون بود تا یاد و خاطره کسانی که از غربت رفتند و در غربت شهید شدند، در تاریخ ثبت شود. کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» بر اساس زندگی‌نامه پر پیچ و خم خودم نوشته شده و از دوران کودکی‌ام و از دست دادن عزیزترین کسانم – پدر، مادر و برادرم- در جنگ داخلی افغانسان، شروع می‌شود. در طول زندگی‌ام، سختی‌هایی کشیدم و در آخر هم به شهید شدنِ احمدم ختم شد که دانشجوی رشته تاریخ در افغانستان بود. او به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم رفت و بعد از 2 سال به شهادت رسید.»

وی ادامه داد: «انگیزه من از نوشتن خاطراتم، این بود که ملت کتابخوان با زندگی‌نامه یک زن افغانستانی آشنا شوند. نوشتن این خاطرات، برای من بسیار سخت بود. تقریباً 6 ماه طول کشید تا خاطراتم را به صورت دست‌نویس نوشتم. گاهی یک صفحه می‌نوشتم و دو روز حالم بد بود و اشک می‌ریختم. البته این بخشی از خاطرات و زندگی من بود. امیدوارم که آغازی باشد تا خانواده شهدای فاطمیون برای نوشتن خاطرات شهدای عزیزشان تشویق شوند و آن را روایت کنند تا در مجموعه فرهنگی و هنری اصفهان ثبت شود.»

معصومه حلیمی نیز مروری بر فعالیت‌های خود در زمینه ثبت خاطرات و تدوین زندگی‌نامه شهدای فاطمیون کرد و گفت: «پس از آنکه کتابچه‌های «5 دقیقه با بهشتیان» توسط نشر دارخوین چاپ شد، امید زیادی برای ادامه کار نداشتم. چون خانواده شهدا همکاری لازم را نمی‌کردند و شاید خجالت و یا ترس، باعث عدم همکاری کامل می‌شد. تا اینکه از طریق بنیاد شهید با خانم احمدی آشنا شدم. با توجه به شرایط روحی و جسمی خانم احمدی، فکر نمی‌کردم که تا این حد کمک کنند. ما دوست داشتیم که کتاب بر اساس مصاحبه نوشته شود. اما به خاطر شرایط روحی ایشان، امکان گفت‌وگو وجود نداشت. این راهی بود که ما با خانم احمدی رفتیم. او بر ترس‌هایشان غلبه کرد و با وجود مشکلات و خطراتی که برای قلبش وجود داشت، با ما همکاری کرد و خاطراتش را نوشت. ایشان وقتی در افغانستان 5 شهید می‌دهد، فقط 18 سال داشته و فقط یک پسر یک ساله، به عنوان تنها عضو خانواده برای او باقی می‌ماند و بازگویی این خاطرات، به مراتب سخت است. اما باز هم قلم به دست گرفتند. من هم در حد توانم به هموطنانم و خانواده شهدا کمک می‌کنم تا قلم به دست بگیرند و از نقد شدن نترسند. خانم احمدی، خاطراتشان را به زبان خیلی ساده مطرح کردند و من به عنوان نویسنده، این نوشته‌ها را تدوین کردم و اگر شرایطی فراهم شود، تجربه زیسته‌ام را در اختیار هموطنانم قرار خواهم داد.»

در پایان این مراسم، کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» رونمایی و از مادران شهدای لشکر فاطمیون تقدیر شد.



 
تعداد بازدید: 363


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 103

چهار نفر از سربازان مجروح شما را به یگان بهداری آوردند. آنها را تحویل گرفتم. هر چهار نفر جوان بودند. سنشان بین نوزده و بیست بود. همه ریش داشتند. زخمهای سه نفرشان جزیی بود. آنها را بخیه و پانسمان کردم. سرباز دیگر استخوان پایش شکسته بود و احتیاج به مداوای بیشتری داشت. طی چند روزی که حمله نیروهای شما ادامه داشت اینها اولین اسرای مجروحی بودند که به بهداری می‌آوردند. تا آن موقع هیچ سرباز ایرانی را ندیده بودم و از نزدیک این‌طور با آنها تماس نداشتم.