سوگند که جز برای آسایش مردم ننویسم


امیرمختار کریم‏پور‏ شیرازی، شاعر، روزنامه‏نگار‏ و فعال سیاسی هوادار ملی شدن صنعت نفت پس از کودتای 28 مرداد دستگیر شد و پس از مدت‏ها شکنجه در زندان دژبان مرکز ارتش زنده زنده به آتش کشیده شد و به شهادت رسید. به گفته اردشیر آوانسیان از اعضای عالی‏رتبه حزب توده، وی که به همراه گروه معروف به شیرازی‏ها‏ (فریدون توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی ...) ‏به حزب توده ایران پیوسته بود، در سال‏ها‏ی 7-1326 ‏از حزب توده کناره گرفت و به جبهه ملی پیوست. ‏
 وی مدیر روزنامه شورش بود که در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده او، مخصوصاً اشرف پهلوی منتشر می‏کرد. این روزنامه طرفداران فراوانی در میان گروه‏ها‏ی مختلف سیاسی داشت. ‏کریم‏پور‏ در روزنامه خود و در انتقاد از اشرف پهلوی نوشت: «...مردم می‏گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرّات و حیثیّت یک ملت کهنسال بازی کند. ‏مردم می‏گویند این پول‏ها‏یی که اشرف به نام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل و تراخمی و بی‏سواد این مملکت فقیر و بدبخت می‏گیرد به چه مصرفی می‏رساند. ‏مردم می‏گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه و مقنّنه و اجرائیه این مملکت دخالت نامشروع می‏کند. ‏من نمی‏دانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان این مردم مفلوک گرسنه بی‏چیز چه می‏خواهند؛ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند. ‏جان مردم بی‏گناه و شریف را در سیاه‏چال‏ها‏ی زندان گرفتند. ‏ املاک و اموال مردم را عنفاً و جبراً تصاحب نمودند. ‏ناموس دختران و زنان ملت را به زور لکه‏دار و آلوده ساختند. ‏تمام دارایی و پول ملت را به بانک‏ها‏ی خارجی انتقال دادند.»
 انتشار این مقاله خشم دربار را در پی داشت و موجب توقیف این روزنامه گردید. ‏تهدید کریم‏پور‏ آغاز شد. ‏وی متن این تهدید را نیز منتشر کرد. ‏در متنی که او را تهدید می‏کرد آمده بود: «...ای مدیر روزنامه شورش بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی برنداری عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود که می‏خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‏گوییم اگر دست از مبارزه با ما برنداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش!» این تهدید آشکار در حالی صورت می‏گرفت که وی در یکی از مقالاتش نوشته بود: «من از روزی که پا در صحنه و میدان سیاست گذاشته‏ام به قرآن مجید سوگند یاد کرده‏ام که چیزی جز به منفعت ملت ایران نگویم و سطری جز برای آسایش مردم ننویسم و سوگند یاد کرده‏ام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود.»
 کریم‏پور‏ یک ماه پیش از کودتای آمریکایی دربار و درست در سالگرد قیام سی تیر، با تیتر درشت در صفحه اول روزنامه‏اش، وقوع یک کودتای نظامی را به مردم هشدار داد. گفته می‏شود یک روز که کریم‏پور‏ در جایگاه مطبوعات مجلس نشسته بود، مصدق پس از نطق شدیداللحنی با مخالفان دچار هیجان می‏شود و از حال می‏رود که وکلای درباری، از جمله جمال امامی و چند نفر دیگر، بر سر او می‏ریزند. کریم‏پور‏ طاقت از دست می‏دهد و بی‏محابا خود را از جایگاه مطبوعات به پایین می‏اندازد و به سوی دکتر مصدق می‏رود و او را در آغوش خود می‏کشد و فریاد بر می‏آورد: «پدر ملت را کشتند!» ‏حسین شاه‏حسینی از اعضای نهضت ملی و عضو هیات امنای قلعه احمدآباد در مورد کریم‏پور‏ شیرازی می‏نویسد: «مصدق واقعاٌ عارفانه او را دوست داشت.» ‏در ۲۶ مرداد 13٣۲ به خاطر مقالات تندی که علیه شاه نوشته بود، دولت دستور توقیف شورش را داد، ولی ذرّه ای از علاقه و ارادت او به مصدق کاسته نشد. وی در روز ۲۸ مرداد۳۲ در دفتر ‏شورش در خیابان اِکباتان نشسته بود که به او خبردادند شعبان جعفری برای آتش زدن آنجا با اوباش همراهش به آن سو یورش آورده است. ‏کریم‏پور‏ بام به بام از دفترش دور شد و در خیابان «چراغ برق» از بام فرود آمد و سوار اتوبوس شد و به سمت شمیران حرکت کرد و خود را به محل امنی رساند. ‏مدتی در قم با لباس طلبگی و با نام مستعار «آشیخ علی» پنهانی در یک مقبره خانوادگی زندگی کرد و سپس به تهران بازگشت.
 وی سپس در منزل یکی از دوستانش زندگی مخفی خود را شروع کرد بود ولی نتوانست بیش از 5 یا 6 ماه خود را از دید و چنگال مأموران فرمانداری نظامی تیمور بختیار حفظ کند و مأموران توانستند مخفیگاهش را کشف و او را دستگیر و در زندان لشکر 2 زرهی در سیاهچالش انداختند. ‏خبر دستگیری کریم‏پور‏ شیرازی، شامل یک عکس بود که کریم‏پور‏ را در لباس زمستانی، با ریشی انبوه که حاصل 6 ماه دربدری و زندگی مخفی او بود چاپ شد. ‏پس از دستگیری ابتدا همانند همه فعالان سیاسی و آزادیخواهانی که دستگیر شده بودند بطور غیر قانونی در دادگاه نظامی ارتش محاکمه شد. ‏
 در مدت بازداشت، شکنجه‏ها‏ی زیادی را شاهد بود. ‏گفته می‏شود در شب چهارشنبه سوری سال 1332، آن طور که بعدها خبر از درون دیوارهای مخوف زندان لشکر زرهی به بیرون درز کرد، درباریان، جشنی در لشکر دو زرهی برپا نمودند. ‏قربانی این نمایش وحشیانه روزنامه‏نگار‏ و شاعر آزاده‏ای بود که باید قربانی قلم نیز می‏شد. ‏پیکرش را آغشته به نفت کردند و آتش زدند، مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. ‏زندانی به هر سو می‏دوید و فریاد می‏زد. ‏شبانگاه او را به سلولش برگرداندند و بعد از یک شب که با درد و آه و ناله به صبح رسانده بود، صبح او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود به بیمارستان ارتش منتقل کردند. ‏در آنجا تمام توان خود را در گلو جمع کرد و چند بار فریاد زد: «والاحضرت اشرف مرا کشت!»
 در این میان دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه با تمسخر گفت: «دیوانه است، هذیان می‏گوید!» و بالاخره همانطور که خودش پیش‏بینی کرده بود به شهادت رسید؛ او هنگام شهادت 33 سال بیشتر نداشت. ‏از بعضی منابع شایع شد که پیکر سوخته‏اش را در حالی که جای هفت زخم سرنیزه بر آن بود، احتمالاً به گورستان مسگرآباد بردند و بی هیچ نام و نشانی به خاک سپردند. ‏روزنامه اطلاعات، روز دوشنبه ۲۴ اسفندماه ۱۳۳۲، شماره ۸۳۳۶، درصفحه اول خود تیتر زد: «دیشب کریم‏پور شیرازی تصمیم به فرار گرفت... وی می‏خواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد. ‏پیکر سوختۀ وی جهت مداوا به بیمارستان شماره یک ارتش برده شده است.»
 ‏ ‏ ‏ هیچ‏کس ادعای رژیم درباره خودسوزی کریم‏پور را باور نکرد و قساوت و بیرحمی رژیم از این جنایت چندش‏آور موجب دلسوزی بیشتر مردم شد. خبر مرگ کریم‏پور در ۲۵ اسفندماه ۱۳۳۲ منتشر شد. ‏دکتر میرحقانی، پزشک قانونی وقت، که او را معاینه کرد، به خبرنگار کیهان چنین می‏گوید: «مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر به من اطلاع دادند که کریم‏پور شیرازی فوت کرده است. من بلافاصله در بیمارستان شماره یک ارتش حضور یافتم. ‏کریم‏پور در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر فوت کرده بود. بر اثر معاینه‏ای که نمودم مشاهده شد چهار پنجم بدن او سوخته است. سراسر بدن او بجز یک قسمت از پشتش و پاهای او تا نزدیک قوزک بکلی سوخته بود، بطوری که اظهار می‏شد کریم‏پور علاوه بر کهنه‏ای که آغشته به نفت کرده بوده، قسمتی از لباس‏ها‏ی خود را نیز به نفت آلوده کرده و در نتیجه قسمت زیادی از بدنش سوخته بود.»‏
 شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با هما سرشار درباره چگونگی به قتل وی می‌گوید: «این جور که ما اون موقع شنفتیم،  اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. ‏اونم یه آدم دهن‏لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. ‏اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. ‏سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. ‏یه سیخونکم بهش می‌زدن. ‏یه نفرم سوارش می‌کردن. ‏بعد تو زندان مجرّد بود گویا... ‏گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. ‏لحاف محاف میندازن تو سلولش. ‏نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.»
 ‏در روایتی دیگر گفته شده‌است که در ضیافتی که برپا شد و اشرف پهلوی و نزدیکان دربار حضور داشتند به دستور اشرف بر روی وی بنزین ریخته و او را آتش زدند. فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر دو زرهی چه گذشته است. ‏تنها همین را فهمیدند که روزنامه‏ها‏ی تهران خبر از آتش گرفتن کریم‏پور‏ شیرازی دادند. ‏کریم‏پور‏ تا دم مرگ از وفاداران مصدق و نهضت ملی او بود. ‏

منابع:
-شورش، زندگی و مبارزات کریم‏پور‏ شیرازی، علی‏اشرف درویشان، محمدرضا آل‏ابراهیم، نشرچشمه،۱۳۸۳.
-کشتار نویسندگان در ایران، محمود ستایش، نشر البرز، 1378.
- خاطرات شعبان جعفری، هما سرشار، نشر ثالث، 1381.

محمود فاضلی



 
تعداد بازدید: 3907


نظر شما


وبلاگ پژوهشگر انقلاب
سایت شما در http://jomhourieslami.blogfa.com/ لینک شد
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟