بلوری از 57 سال روزنامه‌نگاری سخن گفت


دلیل اصلی مرگ حسنعلی منصور، نمونه واقعی فیلم «گوزن‌ها» و ...

محمد بلوری روزنامه‌نگار پیشکسوت خاطراتی از 57 سال فعالیت مطبوعاتی اش را در زمینه خبرنگاری حوادث بازگو کرد و به ماجراهایی مثل ترور حسنعلی منصور، ساخت فیلم «گوزن‌ها» بر اساس یک حادثه واقعی و... سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دومین نشست از سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی مطبوعات ایران به خاطرات این حادثه نویس اختصاص داشت که تاکنون در نشریانی چون کیهان، ایران، جام جم و اعتماد قلم زده است.

این نشست ها با همکاری اندیشگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و ماهنامه مدیریت ارتباطات در کتابخانه ملی ایران برگزار می‌شود.

کودتا حادثه‌نویسی را رونق بخشید

او با تأکید بر این موضوع که بعد از حوادث کودتای 28 مرداد و کاهش تیراژ روزنامه‌ها به دلیل فشارهای حکومتی و اعمال سانسور،‌ زمینه مناسبی برای حادثه‌نویسی به وجود آمد،‌ افزود: در وانفسای کاهش تیراژ مجلات و بحرانی شدن اوضاع انتشار نشریات پس از کوتای 28 مرداد، بحث پرداختن به حوادث اجتماعی و حادثه نویسی رونق گرفت و این امکان را فراهم آورد تا روزنامه‌ها بتوانند ضمن ارائه مطالبی که مورد اقبال و استقبال عمومی قرار داشت،‌ با بیان حوادثی که عواطف و احساسات عمومی را تحریک می‌کرد و حس کنجکاوی یا حادثه‌جویی آنان را برمی انگیخت،‌ ادامه حیات خود را تضمین کنند.

این روزنامه‌نگار پیشکسوت افزود: البته آن دوران اتفاقات دیگری هم رخ داد که در رونق کار روزنامه‌نگاری و گرایش مردم به خواندن و مطالعه،‌ به‌ویژه مطالعه مطبوعات و روزنامه‌ها بی‌تأثیر نبود ‌که از جمله این اتفاقات می‌توان به اهمیت دادن مدیران و دست‌اندرکاران مطبوعات به استفاده از تجهیزات فنی و نوین -متناسب با امکانات روز- و تربیت نیروی انسانی متخصص و کارآمد اشاره کرد. ترکیب نیروی انسانی روزنامه‌ها که شامل آمیزه‌ای از نیروهای پیشکسوت و نیروهای جوان بود، باعث شد مدیران روزنامه‌ها ضمن استفاده از تجربه و توان نیروهای صاحب‌سبک و متبحر،‌ ‌انگیزه و نیروی جوانی کارکنان جوان‌تر خود را نیز به کاربگیرند و بتوانند پاسخگوی نیازهای مردمی باشند که سرخورده از اتفاقات اجتماعی و سیاسی، سرگرمی و حادثه را جایگزین نیازهای خود در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی کرده بودند.

او ضمن اشاره به دو اقدام پسندیده روزنامه کیهان در آن سال‌ها و رویه‌ای که روزنامه ایران بعدها در پیش گرفت، گفت: کار در روزنامه و مطبوعات هم مانند هر هنر-فن دیگری نیاز به میدان عمل و کارگاه دارد، مثلاً هنر نجاری را نمی‌توان از روی خودآموز و کتاب یادگرفت و روزنامه‌نگاری هم علاوه برسواد نظری نیاز به صحنه عمل و کارگاه بزرگی مانند اجتماع دارد که ابتدا روزنامه کیهان و بعدها ایران و بسیاری دیگر از مطبوعات موفق معاصر توانستند با بهره‌گیری از آمیزه‌ای از نیروهای جوان و قدیمی‌ترها و بهره‌گیری از سواد و دانش مورد نیاز در این زمینه آثار خوبی را از خود بر جای بگذارند و منشاء خدمات بزرگی برای جامعه خود شوند.

خبرنگاران در صحنه حوادث حضور مستقیم داشتند

بلوری با یادآوری حوادث مربوط به «داد شاه» در سیستان و بلوچستان که منجر به کشته شدن یکی از مسؤولان طرح اصل 4 ترومن -بعدازکودتای 28مرداد-، ‌همسرش و دو تن از همراهان ایرانی آنان شده بود، گفت: در کنار حوادث دردناکی که افرادی مانند اصغر قاتل و رمال شیرازی آن را می‌آفریدند و خوراک لازم را برای حادثه‌نویسی در مطبوعات فراهم می‌آوردند، حادثه گروگان گرفته شدن یکی از مسؤولان اصل چهار ترومن، همسرش، راننده و راهنمای آنان درسیستان و بلوچستان توسط فردی به نام دادشاه که علیه دولت وقت یاغی شده بود، باعث شد این حادثه که نهایتًا منجر به کشته شدن همه گروگان‌گیران نام برده شد، چند وقتی موضوع اصلی صفحه حوادث روزنامه‌ها و از جمله روزنامه کیهان شود. آن روزها، خبرنگاران به شدت به دنبال حضور در صحنه حادثه و تهیه گزارش‌های زنده و مستند پیرامون مسایل مختلف بودند، به‌گونه‌ای که در سال‌های بعد از آن در روزنامه کیهان که اوایل صبح حدود80 نفری مشغول کار در تحریریه آن بودند، در ساعت 9 صبح اغلب پرنده پرنمی‌زد. همه خبرنگاران حدود ساعت 9 صبح تحریریه را به قصد کسب خبر و تهیه گزارش ترک می‌کردند ‌و در ساعات میانی روز هر کدام با خبری تازه و جذاب به محل کار خود بر می‌گشتند و همین موضوع باعث شده بود که صفحه حوادث روزنامه هم همیشه خبرهای تازه، جذاب و خواندنی داشته باشد.

سانسورچی مطبوعات بی‌سواد بود

او با اشاره به موضوع سانسور و استفاده از این شیوه برای کنترل مطبوعات هم گفت: شاید همه دوستان اسم محرم علی خان سانسورچی را شنیده باشند و جالب این که فردی که وظیفه کنترل و سانسور مطبوعات پیش از انقلاب را بر عهده داشت، از نعمت سواد و خواندن و نوشتن محروم بود، به‌گونه‌ای که فردی دیگر مطالب روزنامه را برای او م‌ی‌خواند و او که به مرد سیاهپوش و جلاد مطبوعات هم معروف بود، ‌دستور می‌داد که مطلبی حذف یا از آن استفاده شود.

محمد بلوری ضمن اشاره به این موضوع که با خسرو گلسرخی در روزنامه کیهان همکار بودیم، گفت: خسرو گلسرخی در روزنامه کیهان در صفحه هنر و اندیشه کار می‌کرد و میز کار ما در نزدیکی هم قرار داشت، زمانی که آن ماجراها و گرفتاری و محاکمه برایش پیش آمد، یکی از همکاران تحریریه، برای تهیه گزارش به دادگاه رفته بود که در فرصتی خسرو را برای احوال‌پرسی درآغوش گرفت و همین ماجرا باعث شد 10 روزی را در زندان اوین بگذراند.

چگونه ممنوع‌القلم شدم

او ضمن اشاره به این موضوع که مسعود کیمیایی فیلم گوزن‌ها را برمبنای ماجرایی حقیقی ساخت که در نازی‌آباد تهران رخ داده بود، گفت: در آن دوران بیان ماجرای نازی‌آباد توسط من در روزنامه باعث ممنوع‌القلم شدنم شد. ماجرا از این قرار بود که به مناسبت آغاز بیستمین سالگرد کودتای ۲۸مرداد۳۲، رژیم نگران آن بود که سازمان‌ها و گروه‌های مبارز، عملیات مسلحانه‌ای در نقاط مختلف شهر انجام دهند. صبح آن روز در تالار تحریریه روزنامه کیهان، سرگرم کار بودیم. در تماس تلفنی خبر دادند منطقه نازی آباد به محاصره مأموران در آمده و از کوچه‌ها و خیابان‌ها صدای شلیک پیاپی به گوش می‌رسد. از جلال هاشمی، خبرنگارگروه حوادث خواستم به سرعت روانه محل شود و درباره جزئیات واقعه تحقیق کند. جلال از جنگ و گریز یک مبارز مسلح با مأموران ساواک خبرداد که پس از پناه بردن به خانه‌ای، با رگبار گلوله روبه‌‍‌‌رو شد و به قتل رسید.

بر اساس آنچه که از همکار خبرنگارم در این مورد شنیده بودم، گزارشی نوشتم که چاپ این گزارش، افکار عمومی را به هیجان آورد و از سویی خشم حکومت را برانگیخت.

گزارشم از واقعه نازی آباد اینگونه بود: در سحرگاه آن روز(۲۸مرداد سال۵۱) احمد زبیرم،یکی از رهبران سازمانی که درمبارزه مسلحانه علیه رژیم فعال بود، از پایگاه مخفی‌اش بیرون آمد تا برای برنامه‌ریزی یک عملیات ضربتی، به یک خانه تیمی در نازی آباد برود. او با تغییر چهره سوار یک موتور بود و در خورجینش مقداری سلاح و مهمات حمل می‌کرد. این جوان مسلح سرپل راه‌آهن رسیده بود که یکی از مأموران گشت به او ظنین شد و دستور ایست داد، ولی او به سرعت رو به نازی آباد فرارکرد. در جریان این تعقیب، چند ساواکی مسلح او را در محله‌ای یافتند و شروع به تیراندازی کردند که یکی از گلوله‌ها به پایش خورد. در کوچه‌ای بن‌بست چشمش به در نیمه‌باز خانه‌ای افتاد و وارد حیاط شد.

زنی را دید که پای حوض سرگرم شستن رخت‌ها بود. سطل پلاستیکی کوچکی را که کنار حوض بود، برداشت و فشنگ‌هایی را که در جیب داشت در آن ریخت. بعد چادری را که دور کمر زن بسته بود، از او گرفت و نواری از آن را به زخم خونریزی پایش بست. چندبرگ اسکناسی را که در جیب داشت، به زن داد و گفت: این پول سطل و چادرت خواهر، تا تیراندازی نشده باید با بچه‌ات در زیر زمین پناه بگیرید. مادر و فرزند و شوهر بیمار او را که در گوشه حیاط روی تختی دراز کشیده بود، به زیر زمین برد و بعد با سطل پراز فشنگ به ایوان دوید و پشت پنجره یک اتاق سنگر گرفت. چند لحظه بعد پشت بام خانه‌های اطراف پر از مأموران مسلحی شد که بر لب بام‌ها سنگر گرفتند و شلیک را آغازکردند. جوان مسلح نیزش روع به تیراندازی کرد تا اینکه با اصابت چند گلوله در پشت پنجره افتاد و کشته شد.

انتشار این گزارش و کاربرد واژه «مرد مسلح» به جای «خرابکار»، واکنش خشمگینانه ساواک را بر انگیخت، چون تبلیغات رژیم که مخالفان مسلح را «خرابکار» و «دشمن مردم» معرفی می‌کرد، نادیده گرفته شده بود.... با این حال به این ترتیب خشم ساواک دامن من و همکارم را گرفت و هر دوی ما به عنوان آشوبگر، برای بازجویی به ساواک احضار شدیم و مدتی بعدهم به خاطر نوشتن چنین گزارشی‌هایی از سوی ساواک ممنوع‌القلم شدم و حدود یک سال از نوشتن در مطبوعات محرومم کردند اما نگاه مسعود کیمیایی به گزارش من، جور دیگری بود. او با الهام از این واقعه فیلم سینمایی «گوزن‌ها» را ساخت که اثری ماندگار در سینمای ایران است.

حسنعلی منصور به دلیل گلوله کشته نشد

بلوری در بخش دیگری از خاطرات خود به افشای پشت پرده مرگ حسنعلی منصور اشاره کرد و گفت: گزارش پزشکی قانونی در آن زمان حکایت از آن داشت که وی به دلیل ترور و ضرب گلوله کشته نشد بلکه به دلیل اهمال تیم پزشکی و خونریزی داخلی پس از عمل جراحی کشته شد که هیچ‌وقت نگذاشتند این گزارش منتشر شود.

سندیکای نویسندگان و خبرنگاران همچنان زنده است

محمد بلوری که ریاست هیأت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران را برعهده داشته است، ضمن بیان این موضوع که قصد داریم با تعیین تکلیف اموال سندیکای نویسندگان وخبرنگاران مطبوعات که -به لحاظ قانونی و حقوقی نه منحل شده و نه فعال است- این اموال را به خبرنگاران جوان و تشکل‌های آنان تقدیم کنیم، گفت: این بار مانند امانتی بردوش من و چند همکار سپید موی دیگر سنگینی می‌کند و به دنبال تعیین تکلیف ساختمان این سندیکا هستیم و پیشنهاد من به همکاران جوانم این است که در فعالیت‌های صنفی مصالح خود را به درستی تشخیص دهند و سیاست را وارد کار صنفی نکنند. متأسفانه در حال حاضر گرایش‌های سیاسی مثل آفتی است که بر جان همه مطبوعات افتاده است در حالی که این انجمن یک تشکل صنفی تنها برای تسهیل امور اعضای صنف و پیگیری خواسته‌های مشترک می‌تواند پیشرو باشد.

او همچنین به اهمیت امنیت شغلی برای خبرنگاران در حال حاضر اشاره کرد و گفت:‌ این مشکل تنها چیزی است که دلم را به درد می‌آورد. بسیاری از مطبوعات در حال حاضر چه می‌کنند؟‌ خبرنگاری را به صورت حق‌التحریری به خدمت می‌گیرند و در قرارداد او علاوه بر گرفتن سفته مطرح می‌کنند این روزنامه هیچ‌گونه رابطه استخدامی با فلان خبرنگار ندارد و فلان مؤسسه هیچ مسؤولیتی در قبال حقوق،‌ پاداش،‌ بیمه و ... ندارد. پس امنیت شغلی چه می‌شود؟

بلوری با اشاره به تلاش‌هایی که برای تدوین نظام صنفی مطبوعات در جریان است و با انتقاد از حضور مستقیم نمایندگان نهادهای حاکمیتی در یک سازمان صنفی گفت: پیشنهاد من این است که به حق و حقوق خبرنگاران احترام بگذارید و کار آنان را به خودشان بسپارید و اجازه بدهی دروزنامه‌نگاران روی پای خودشان بایستند و مطمئن باشید که روزنامه‌نگاران خودشان می‌توانند اخلاق رسانه‌ای را به وجود بیاورند و از آن صیانت کنند.



 
تعداد بازدید: 5751


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 129

ساعت شش صبح بود که دستور عقب‌نشینی آمد و افراد با خوشحالی فرار کردند. ولی ما حدود بیست نفر بودیم که در موضع ماندیم. در همین احوال دیدم یکی از پاسداران شما بالای کوه سنگر گرفته و به طرف ما تیراندازی می‌کند. او چهار نفر از ما را کشت. ماندیم شانزده نفر. بعد از آن قرار گذاشتیم بدون هیچ‌گونه حرکت یا تیراندازی با یک پارچة سفید به پاسدار علامت بدهیم. دستمال سفیدی به لولة آرپی‌جی بستیم و آن را بالا گرفتیم. پاسدار، بعد از حدود نیم ساعت خودش را به ما رساند و ما را اسیر کرد.