سیصدونهمین شب خاطره – 3

نقش پررنگ منافقین در لو رفتن عملیات کربلای4

مریم رجبی

24 دی 1398


به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، سیصدونهمین شب خاطره دفاع مقدس، عصر پنجشنبه پنجم دی 1398 در سالن سوره مهر حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه عبدالرحیم فرخ‌سهراب، سیدیحیی رحیم‌صفوی و فتح‌الله جعفری به بیان خاطرات خود از دوران اسارت و پیروزی عملیات فاو و کربلای5 پرداختند.

داوود صالحی گفت: «راوی سوم برنامه شب خاطره، متولد شهر اصفهان است. سال 1377 در دوره‌ای در شهر قم سرتیم یگان حفاظت از حضرت امام(ره) بوده و از فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس و از بنیان‌گذار یگان زرهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است. ایشان خاطراتش را از سال 1352 تا سال 1359 نوشته است و این خاطرات در کتابی به نام «دارساوین» جمع شده است». سردار فتح‌الله جعفری گفت: «عملیات کربلای4 با یک سال کار، در دو ساعتِ دوم متوقف شد. عراق مواضع منطقه ما را بمباران شدیدی کرد. در بی‌سیم ما خبر داد که در گلف برویم. گلفی که محل ستاد فرماندهی جنگ در شهر اهواز بود. بنابراین صبح پاشدیم و به گلف رفتیم. در اتاق جنگ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نشسته بود. فرماندهان قرارگاه خاتم‌الانبیاء آمدند. فرماندهان چهار قرارگاه نجف، قدس، کربلا و نوح هم حاضر شدند. یگان‌های آن قرارگاه‌ها هم آمدند و ابتدا در خصوص عملیات بحث شد که چرا انجام نشده و وضعیت چگونه بود. البته اینکه گفته می‌شد عملیات کربلای4 با شکست مواجه شد و عملیات لو رفت، خب بسیاری از مطالب بعداً فاش شد و نقش منافقین در این عملیات بسیار پررنگ بود. شخصی به نام آقای عباس داوری با اسم مستعار رحمان در این عملیات برای عراق کار کرده بود و عراق 75 میلیون دلار به منافقین پول داد تا اطلاعات کامل این عملیات را واگذار کنند. همه اینها فاش شده و در اسناد جنگ موجود است. جلسه تقریباً از ساعت 10 یا 11 صبح شروع شد و تا شب ادامه پیدا کرد و شب زمانی که همه گزارش‌ها داده شد، دیدند که عمده یگان‌های عملیاتی سالم هستند و امکانات پای کار است؛ بنابراین در آن بخشی که اصلاً تصور نمی‌شد، در کربلای4 ما وارد عمل شویم و موفقیت کسب کنیم، در قرارگاه نجف بود که لشکر 19 فجر به فرماندهی آقای نبی رودکی موفق شده بود که شلمچه را بشکند و وارد پنج‌ ضلعی شود و تیپ 57 ابوالفضل لرستان هم به فرماندهی آقای روح‌الله نوری هم وارد شده بود؛ بنابراین یک روزنه‌ای در اینجا به وجود آمد که آقای محسن رضایی گفت که ما ناامید نیستیم و راهکارهایی هم برای اینها وجود دارد. ما هنوز می‌توانیم به جلو برویم، یگان‌ها دست‌نخورده و گردان‌های‌مان آماده هستند. در کربلای4 قرارگاه نجف دو تیپ بیشتر نداشت، یک تیپ و یک لشکر داشت، ولی توانست پنج‌ ضلعی را بشکند. قرارگاه نوح هم شبانه عبور کرد. حتی ساحل عراق را گرفت و جاده البحار را بست و مستقر شد و حتی آقای حسین علایی گفت که ما رفتیم و رسیدیم.  قرارگاه کربلا هم جزیره سهیل و جنوب را گرفت و به جاده هم رفتند. ما حتی شبانه حدود ششصد نفربر را آماده کرده بودیم که اینها بعد از نماز صبح عبور کنند و به طرف ابوخصیب و ام‌القصر بروند و در منطقه مستقر شوند. حتی محل عبور اینها را تعیین کرده بودیم. ما در قرارگاه قدس و منطقه جزیره بوارین با مشکل روبه‌رو شدیم و غواص‌های ما بیشتر در این منطقه ناموفق بودند. من همین امروز هم یادداشت‌های سال 1365 را خواندم و دیدم که قرارگاه‌های‌مان موفق بوده است. منتهی این وسط نیروهای ما نتوانستند از رودخانه اروند کبیر و اروند صغیر عبور کنند و از ام‌الرصاص و بوارین خودشان را به جاده برسانند. عملیات هم لو رفته بود و من فکر می‌کنم که عراق وسعت عملیات ما را هم نمی‌دانست؛ یعنی ما از منطقه آب‌گرفتگی شمال شلمچه تا روبه‌روی شعیرات آبادان، در یک منطقه وسیعی وارد عمل شدیم. عملیات وسیعی بود که سعی داشتیم تا ابوخصیب رفته و در مرحله بعد به سمت بصره برویم. اگر این عملیات موفق می‌شد، یکی از عملیات‌های مهم جنگ محسوب می‌شد. در طول جنگ این تنها عملیاتی بود که زمانش فقط دو ساعت بود و بعد از دو ساعت متوقف شد. مهم‌ترین عملیات ما که فتح‌المبین بود، شش روز طول کشید؛ از دوم فرودین تا هشتم فرودین. جلسات گلف تشکیل شد و یگان‌ها و وضعیت بررسی شد، آقای هاشمی رفسنجانی گفت دو هفته فرصت دارید که منطقه را آماده کنید و وارد عمل شوید. یگان‌ها آماده کار بودند، اما ما باید یک شبیه‌سازی می‌کردیم. الان همه آمادگی‌های ما برای عبور از اروند بود. از اوایل شهریور سال 1361 که عراق در شلمچه آب انداخت و جنگ آب را علیه ما شروع کرد، شهید حسن باقری مسئول زرهی سپاه بود و گفت شما باید به دنبال یک نوع نفربری باشید که از آب بگذرد، چون ما از این به بعد جنگ آب خواهیم داشت و باید بتوانیم از موانع آبی عبور کنیم. ما بررسی کردیم و دیدیم که در دوران قبل از انقلاب شاه در مقابل فروش گاز به شوروی هزار نفربر آب-خاکی به نام بی‌تی‌آر-50 گرفته است، اما چون فرهنگ شرقی‌ها با تجهیزات هماهنگ نبود، اینها را از رده سازمانی خارج کرده و به پادگان‌ها برده و به عنوان دیوار پادگان استفاده کرده‌اند؛ بنابراین ما با شهید صیاد شیرازی گفت‌وگو کردیم و گفتیم این نفربرها را به ما واگذار کند، ما اینها را بازسازی می‌کنیم، اینها به درد کار ما می‌خورد. از سال 1361 تا عملیات خیبر از این هزار دستگاه، ما موفق شدیم به کمک آقای بهزاد نبوی در کارخانه‌جات صنایع سنگین ششصد دستگاهش را بازسازی کنیم؛ موتور روسی را برداریم و موتور ماک بگذاریم. تأسیساتش را عوض کنیم. ما تمام تأسیسات زرهی‌مان غنایم بود. در آستانه عملیات کربلای4 ما هزار نفربر و تانک غنیمتی از عراق داشتیم به علاوه ششصد دستگاه نفربری که از ارتش گرفته و بازسازی کرده بودیم و در گردان‌های مکانیزه در اختیار بسیجی‌ها بود. یک شب یک گروهان اینها را که 10 دستگاه بود، در شلمچه در منطقه آب‌گرفتگی آوردم. آقای محسن رضایی و رحیم صفوی و آقای غلامعلی رشید دعوت کردم، آمدند و این نفربرها را داخل آب انداخیتم. شرق بصره و اینها در آب شنا کرد به طرف پاسگاه کوت‌سواری، همینجا که عملیات کربلای5 شد. سرعت نفربرها 10 کیلومتر در ساعت بود. اینها دو توربین قوی داشت که در باتلاق و آب حرکت می‌کرد. گفتیم ما ششصد نفربر آماده داریم. بعد آمدیم در منطقه جُفِیر در محلی به نام کانال سلمان. همه این نفربرها را سازماندهی‌شده آوردیم و 10 روز تمرین و مانوری شبیه کربلای5 داشتیم. منطقه‌ای به این شباهت آماده کرده و تمرین کردیم که آن مانور نهایی‌مان با تیپ المهدی، تیپ لشکر ثارالله و لشکر 7 ولی‌عصرعج ، تیپ 38 ذوالفقار و تیپ 28 صفر یگان‌های زرهی بودند که آمدند و مانور کردند. این مشاهدات برای فرماندهی هم قوت قلبی بود که می‌توانیم وارد منطقه شویم و انشاءالله موفقیت قطعی خواهد بود. این یگان‌ها آماده شدند، شبکه ارتباطی ما برقرار است، نفربرهای ما می‌توانند با یگان‌های پیاده هماهنگ با همدیگر برای رفتن به منطقه و ورود به پنج ‌ضلعی حرکت کنند. آن گردانی که رفت و پنج ‌ضلعی را شکست، گردانی بود به نام امام حسین از لشکر 19 فجر و نیروهای استان فارس بود. فرمانده این گردان شخصی به نام مهدی زارع بود. ما از شمال شلمچه هفت کیلومتر دژ در دست‌مان بود که این طرف دژ، محل ما، خشکی بود و آن طرفِ دژ، آب بود و این آقای مهدی زارع، گردان غواصش را از دژ عبور داد و یک جاده مرزی موازی دژ بود که جاده پاسگاه عراقی بود. این هفت کیلومتر نیروهایش را روی جاده انداخت و شبانه، آب تقریباً روی سینه اینها بود و حرکت کرد و دژ شمال پنج‌ ضلعی را شکست. متأسفانه خودش در همان دژ اول به شهادت رسید. او جزو اولین نفراتی بود که حرکت کرد. عراق هفت رده دفاعی ایجاد کرده بود. رده اول 1500 متر موانع و میدان مین بود، بعد کانال بود، بعد دژ اصلی بود که روی این دژ سنگر بتونی درست کرده بود. حتی سنگرهای انفرادی اینها هم بتونی بود. این در فرمانده دسته‌ها و در رده دسته بود، در رده گروهان رده ایجاد کرده بود، در رده گردان رده ایجاد کرده بود. رده سوم کانال ایجاد کرده بود و هفت رده دفاعی که پشت سر گذاشتن این هفت رده دفاعی برای نیروهای ما شصت‌وپنج روز طول کشید. در روز شصت‌وپنجم ما به شش کیلومتری بصره رسیدیم. در آنجا قطعنامه 598 مطرح شد و عراق متوقف شد و سیم‌خاردارش را انداخت. در شش کیلومتر پیشروی، دوازده هزار شهید در شلمچه دادیم؛ یعنی هر نیم‌متر یک شهید.»

سیصدونهمین برنامه شب خاطره دفاع مقدس، به همت دفتر ادبیات و هنر مقاومت، عصر پنجشنبه پنجم دی 1398 در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. برنامه آینده سوم بهمن برگزار خواهد شد. 



 
تعداد بازدید: 4179



http://oral-history.ir/?page=post&id=9009