تنها در قلاجه



کتاب "تنها در قلاجه" بر اساس خاطرات امیرسرتیپ کریم عبادت، جانشین فرمانده ی نیروی زمینی ارتش و توسط هادی بهروز به نگارش در آمده است. در یادداشت آن چنین آمده است:"این کتاب به سفارش کنگره سرداران و 14600 شهید استان فارس و با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان فارس چاپ و منتشر شده است."  تنها در قلاجه، شامل مقدمه، 21 فصل و چند عکس از امیر سرتیپ کریم عبادت است. مقدمه کتاب به طور کامل در ذیل می آید:هادی بهروز

 

مقدمه:

بدون شک، یکی از بی‌مقدمه‌ترین اتفاقات در بین مردمان یک جامعه، پدیده‌ی سخت و سهمگین جنگ است. رویدادی که هر آن امکان این را می‌دهی که خود یا دیگر افراد خانواده، محله و یا شهرت را از دست بدهی؛ به فاصله‌ی یک چشم بر هم زدن. مرثیه‌ی غم‌انگیز مرگ همنوع، روایت سیالی است که با هر خوانش و در هر بازسازی، نوعی از نگاه و دیدگاه را پیش‌روی مخاطب عمیق می‌گذارد. روایتی غرور‌آفرین و گاه دردناک، که طی سال‌های پس از جنگ، کم‌کم به پستوی فراموشی اذهان عمومی سپرده می‌شود. و شاید دیگر کسی به خوبی، آن دلواپسی‌های شب‌های جنگ را به خاطر نیاورد. که صد البته فراموشی نعمت بزرگ خداوند است و اگر چنین نبود، داغ عزیزان هیچ‌گاه پایانی نداشت.

بعد از پایان جنگ تحمیلی و با آغاز کار و تلاش برای بازساخت ویرانه‌های به‌جا مانده، قسمت‌هایی از خاطرات بی‌بدیل آن دوران به دست فراموشی سپرده شده که همین خود مجالی براس اخت گونه‌ای ادبی با نام خاطرات داستانی یا خاطره ـ داستان شده است. بدین‌شکل که هر گاه خاطره به نقطه‌ای از فراموشی رسید، آن‌جاست که روایت داستانی منطبق بر واقعیت، خودش را به فضای سفید متن می‌نشاند.

روایت فراموش شده را باید در گفتار همسان افراد متعدد درگیر در آن، جستجو کرد. و این خود تلاشی شبانه روزی می‌خواهد که از دل دست نوشته‌ها و مصاحبه‌ها، اتفاق‌ها را درست در کنار هم بگذاری و متن را بی‌غش تحویل مخاطب بدهی.

به یقین، خواندن خاطرات بکر و دست‌نخورده‌ی امیر کریم عبادت که از فرماندهان ارشد جنگ و جانشین چند فرماندهی ارتش بوده‌اند؛ آنقدر شنیدنی است که احتیاج به هیچ یک از تکنیک‌های داستانی نیست. ولی به خاطر جذابیت هرچه بیشتر و ورود صداهای دیگر در این متن،‌ مجبور به استفاده از این نوع ادبی شده‌ام. به همین خاطر شاید برای آن تعداد از مخاطب غیرحرفه‌ای، این تعویض‌شدن‌های پی‌درپی راوی، به نوعی گسست روایی یا زمانی پیش بیاورد و شاید به درستی نتواند تمام قضیه را به طور کامل جمع کند. امید آن دارم که طیف مخاطب برای درک بهتر، خود را با روند روایت‌ها همراه و همگام کند.

متأسفانه در این سالها عده‌ای جنگ را به نام و در مالکیت بی‌چون و چرای خود می‌بینند؛ که خود این قلمروسازی‌ها و مرزبندی‌ها و سیم‌خاردار کشیدن‌ها، بزرگترین آفت ادبیات از این دست می‌باشد. از منظر نویسنده، هیچ فرقی بین خطوط اول درگیری و آدم‌های درگیرودار حوادث پشت جبهه، در دورترین نقاط این کشور پهناور وجود ندارد. این خصیصه‌ی ناب ایرانی است که در مواقع نیاز، همه یک دست و یک صدا می‌شوند. پس نمی‌توان ادعا کرد که فلانی به واسطه‌ی این که در جنگ حضور نداشته نباید یا نمی‌تواند!! جنگ و تبعات آن متعلق به یکایک افراد این جامعه است.

نویسنده هیچگاه به قهرمان‌سازی و مطلق‌ نشان دادن شخصیت‌ها سعی نداشته و تلاش خود را برای به تصویر کشیدن واقعی اشخاص با خوبی‌ها و بدی‌ها و توان و ضعف آن‌ها،‌ انجام داده. از دلایل مخاطب‌گریزی ادبیات جنگ یکی همین است، که آدم‌های هم نوع درگیر جبهه و شهادت را به گونه‌ای دست نیافتنی و غیرواقعی جلوه دهیم که هیچ کس را توان رسیدن به گرد آنها نباشد. در صورتی که چهره‌ی واقعی و خصایل انسانی آنها می‌تواند راهگشای نسل و نسل‌های آینده باشد.

امیر عبادت با وجود آنکه در حیطه‌ی کاری خود، فصل‌هایی از زندگی را بازگو می‌کند، ولی به تناوب از تشکلها و هسته‌ها و گروههای داوطلب مردمی، بسیج، و سپاه و همراهی و همدلی با یکدیگر را به واقع و در موقعیت‌های خودش حرف به میان می‌آورد. بحث‌هایی گاه تلخ و گاه شیرین. که این خود خالی از هر جناح و جبهه‌بندی، می‌تواند مدرسه‌ای باشد برای رفتارها و برنامه‌ریزی‌ها در مقابله با تهدیدات احتمالی آینده. به هر حال ذهنیت تاریخی ما ایرانی‌ها این را نشان می‌دهد که دشمنان این مرز و بوم هر وقت که عرصه را بازدیده‌اند، از غفلت‌های ما کمال استفاده را برده و به این آب و خاک دست‌اندازی کرده‌اند. پس، از تلخی گفتار نهراسیم و در شیرینی آن، غرق نشویم.

با خوشبختی باید عرض کنم که، به یاری پروردگار، غیر از خود امیر،‌ تمام افراد درگیر این متن را بنده بی‌واسطه و به واسطه‌ی برخوردهای ساده‌ی روزمره زندگی، یافته و صحبت‌های ایشان را در قالب شخصیت‌ سرباز شاپور بهزادی روایت کرده و با این تکنیک سعی در نشان دادن زاویه‌ی دیگر شخصیت امیر کریم عبادت را ـ نه به طور کامل ـ در صحنه‌های جنگ داشته‌ام. از طرفی مصاحبه با همسر ایشان به گونه‌ای پشت صحنه‌ی زندیگ این مرد جنگی را با زبانی ساده و لهجه‌ی شیرین شیرازی به نمایش می‌گذارد. لحظاتی سرشار از عواطف ناب انسانی. با اشک‌ها و لبخندها و دل‌نگرانی‌ها. روایت همسر، به طور مدام و در بین سخنان امیر، به نوعی همراهی و همگامی بانوان ایرانی با رویدادهای تاریخی است. اتفاقاتی که در کتاب پربار ایران نگاشته و ثبت گردیده.

در این راه، علاوه بر مصاحبه‌ها، از کتاب‌های منتشرشده‌ی سال‌های اخیر استفاده برده‌ام که به طور مثال؛ برای تاریخ دقیق و رمز و ساعت و منطقه‌ی عملیات از کتاب اطلس نبردهای ماندگار،‌ مربوط به عملیات نیروهای زمینی توزیع شده توسط مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس استفاده کرده‌ام. و یا به کالک‌های به جا مانده از عملیات رجوع، و از میان آنها،‌ خطوط ربط واقعه را دنبال کرده‌ام. امید که مقبول درگاه خداوند و مردم شریف ایران گردد.

هادی بهروز

مهرماه ـ 1388



 
تعداد بازدید: 5045



http://oral-history.ir/?page=post&id=1683