تاریخ شفاهی مدارس خودگردان مهاجران افغان در شهر اصفهان



چکیده
این مقاله به دنبال بررسی علل تاسیس، کارکرد و بررسی پیامدهای مدارس خودگردان  مهاجران افغان در شهر اصفهان است. پژوهش پیش رو از نوع کاربردی و برای اجرای آن از "روش کیفی" استفاده شده است. در این پژوهش از چهار ابزار اسناد و مدارک، مشاهده، مصاحبه حضوری و پرسشنامه استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش، معلمان ، مدیران و موسسان مدارس خود گردان مهاجرین افغان در اصفهان می باشد. نمونه های آماری جمعا 37 نفر بوده که 24 نفر با تکمیل پرسشنامه و 13 نفر با شرکت در مصاحبه در این پژوهش مشارکت داشته اند. جهت انجام پژوهش دو پرسشنامه مجزا برای "معلمان "و "مدیران مدارس خودگردان " طراحی و تنظیم شد که اطلاعات پرسشنامه های مذکور در این پژوهش مورد بهره برداری قرار گرفت. محور مصاحبه ها و سوالات پرسشنامه ها عمدتاً بر روی تجارب مشارکت کنندگان در سال های 1391-1384 در شهر اصفهان متمرکز بوده است.  در این مقاله"علل تاسیس مدارس خودگردان و پیامدههای آن" ، "نحوه مواجه دولت ایران با مدارس"، "وضعیت امکانات، شرایط و مشکلات مدارس و نظام آموزشی آنان در شهر اصفهان" مورد بررسی قرار گرفته است.


مقدمه

مهاجرت افغان ها یکی از بزرگترین موج های مهاجرتی قرن بیستم محسوب می  شود به طوریکه در طول سال های 1358 تا 1380 حدود 30 درصد از جمعیت افغانستان کشور خود را ترک کردند. گرچه مهاجران و پناهندگان افغان در 72 کشور جهان پراکنده شده اند، با این حال 96 درصد آن ها در ایران و پاکستان، به عنوان دو کشور همسایه افغانستان، اقامت گزیده اند(صادقی،1390: 56). مهاجرت های برون مرزی می تواند معایب و مزایای مختلفی برای کشورهای مبدأ و مقصد در پی داشته باشد و موجب بروز پدیده های مختلفی گردد. یکی از پدیده هایی که با حضور مهاجرین افغان در ایران شاهد بوده ایم ظهور «مدارس خودگردان» است. منظور از مدارس خودگردان مدارسی است که توسط خود مهاجرین افغان تاسیس و اداره شده که نقش آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان را به عهده دارند. این مدارس از نظر قوانین ایران غیر قانونی بوده و به صورت خصوصی بدون نظارت آموزش و پرورش ایران و با دریافت هزینه هایی از خود دانش آموزان در شهرهای مختلف ایران فعالیت داشته و دارند. واکنش نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به پدیده مدارس خودگردان متفاوت بوده است. در ابتدای ظهور این مدارس دولت واکنش منفی نسبت به این مدارس نداشته و این مدارس غیر قانونی اعلام نشده بودند. در مواردی آموزش و پرورش مناطق حتی همکاری های مثبتی با این مدارس داشتند(حسینی، 1388). تحویل امکانات آموزشی از جمله نیمکت، کتب درسی و برگه های امتحانی در مقابل دریافت مبالغی از جمله همکاری های این نهاد به شمار می رود. حتی در مواردی معلمان این مدارس از سوی آموزش و پرورش ایران معرفی شده اند. این درحالی بود که هر روز بر تعداد دانش آموزان مهاجر در این مدارس افزوده می شد. مخصوصاً از سال 1375به بعد که حضور طالبان در افغانستان را شاهد بوده ایم. بعد از سقوط طالبان در افغانستان و تشکیل دولت انتقالی، سیاست دولت ایران بر محدودیت مدارس خودگردان قرار گرفت چراکه تصور می شد مدارس و مؤسسات آموزشی و هنرستان فنی و حرفه ای به عنوان یک امتیاز، انگیزه ی بازگشت را از مهاجرین سلب می کند. با وجود این سیاست و ابلاغ آیین نامه های متعدد به مراکز آموزش و پرورش، برخورد اداره اتباع محلی  و نیروی انتظامی با این مدارس با تساهل و تسامح همراه بود و به صورت سلیقه ای عمل می شد. اما از سال 1385 برخورد با این مدارس شدت گرفت و آیین نامه هایی به امور اتباع منطقه و نیروهای انتظامی و آموزش و پرورش و سایر مراکز آموزشی ابلاغ گردید و آموزش مهاجران در مدارس خودگردان، غیر قانونی اعلام شد. مدارس و مؤسسات در این رابطه مورد بازخواست قرار گرفتند، بسیاری از مدارس پلمپ شد و حتی باطل شدن کارت اقامتی و در مواردی اخراج موسسین و مسئولین این مدارس را در پی داشت.

روش تحقیق

این  تحقیق از نوع تحقیقات تاریخی است که در آن تاریخ شفاهی(1) به عنوان روش تحقیق برای پاسخ به سوالات تحقیق مورد استفاده قرار گرفته شده است. محققان در این مقاله با رویکرد تاریخ شفاهی تلاش در ثبت و ضبط بخشی از حیات اجتماعی مهاجران افغان در اصفهان را دارند. دو روش تحلیل ثانویه(2)  و پیمایش(3) چهار چوب روش مقاله حاضر را نشان می دهد. در روش تحلیل ثانویه یا تحلیل داده های ثانوی(4)  محققان به واکاوی و تحلیل ابعاد و اهداف تحقیق می پردازند. در مرحله پیمایش محققان با تهیه پرسشنامه های محقق ساخت و همچنین استفاده از تکنیک مصاحبه، داده های تحقیق را جمع آوری، تنظیم و در نهایت مقوله بندی نموده که این پاسخ ها مجموعه اطلاعات تحقیق را تشکیل می دهند.
جامعه و نمونه آماری: در یک مرحله، در سال 1390پرسشنامه ای محقق ساخت در قالب 67 سوال طراحی و بر اساس اطلاعات نمایندگی وزارت معارف در سفارت افغانستان، تعداد و محل مدارس خود گردان در اصفهان شناسایی شده ند. سپس به صورت تصادفی  15 مدرسه گزینش شد که از میان این مدارس 24  نفر از معلمان و مدیران به صورت تصادفی به تکمیل پرسشنامه مکتوب پرداختند. در کنار داده های پرسشنامه مذکور در بهار 1391،  تعداد 7  نفر از معلمان و 4 نفر از مدیران و موسسان مدارس خودگردان شهر و حومه اصفهان شناسایی و در اردیبهشت همان سال، مصاحبه های حضوری و عمیق با آنان صورت گرفت. مجموعا 8 نفر از معلمان و مدیرانی که در مصاحبه ها شرکت داشتند مرد و 3 نفر زن بودند. 9 نفر  از آنان شیعه، 2 نفر سنی بوده و همچنین از نظر قومی؛1 نفر پشتون،2 نفر تاجیک،4 نفر سید و 4 نفر هزاره بود. مصاحبه حضوری نیز با مسئول وزارت معارف سفارت افغانستان در تهران و  یکی از مدیران مدارس مقطع ابتدایی غیر انتفاعی شهر اصفهان صورت گرفت که از داده های آن در مقاله استفاده شده است.


مهاجران افغان در ایران
ایران یکی از مناطق عمده تمرکز مهاجران و پناهنگان افغان در جهان است. مهاجرت های فصلی افغانها به ایران از قرن نوزده میلادی به بعد به دلیل تفاوتهای اقتصادی همواره وجود داشته است. در کنار آن، ورود افغانی های شیعه به ایران جهت اعمال زیارت، پدیده ای معمول در طول تاریخ بوده است. نخستین جابجایی ثبت شده از مهاجرت افغانها به ایران به دهه ی 1230 شمسی باز می گردد که طی آن 5000 خانوار هزاره به ایران مهاجرت کردند و در جم و بخراز ساکن شدند(موسوی‌، 1997:148). همچنین در حدود 15000 خانوار افغان (تقریباً 168000 نفر) طی سال های 1259 تا 1282 ش در دوران حکومت امیر عبدالرحمان در تربت جام استان خراسان مستقر شدند که تقریباً 90 درصد جمعیت محلی را تشکیل می دادند. به علاوه، تعداد بی شماری از هزاره ها در رفت و آمدها به ایران به ویژه از اواخر قرن نوزدهم میلادی در شهرهای مختلف خراسان و روستاهای مجاور مرزی در امتداد رودخانه جم از شاخه های هریرود، برای همیشه ساکن شدند که امروزه به قوم بربری و یا خاوری معروفند (عباسی شوازی و همکاران،43 : 2005).


بنابر سرشماری 1390 ، حدود 2 درصد جمعیت ایران را اتباع بیگانۀای تشکیل می دهند که در مناطق مختلف اسکان یافته اند. بر اساس نتایج این سرشماری گرچه جمعیت مهاجر افغان 4/1 میلیون نفراعلام گردیده امّا با لحاظ یک تا یک و نیم میلیون مهاجر غیر قانونی این آمار به حدود 5/2 میلیون نفر می رسد. بررسی توزیع استانی مهاجران افغان در ایران نشان می دهد که استان اصفهان پس از تهران و خراسان رضوی بالاترین جمعیت مهاجر افغانی را در خود جای داده است (مرکز آمار ایران، 1390). یکی از کارشناسان اداره اتباع و مهاجرین استانداری اصفهان در مصاحبه با محققان، آمار غیر رسمی طرح  آمایش 2 که در اواخر سال 1389 انجام شد، آمار مهاجرین افغانی در استان اصفهان را بیش از 300 هزار نفر دانست. که از این تعداد حدود 140 هزار نفر دارای کارت شناسایی معتبر و بیش از 180 هزار نفر بدون برگه هویتی و به صورت غیر قانونی در استان اصفهان ساکن هستند(مشارکت کننده شماره 2، 1391).
فرزندان این مهاجرین، مخصوصا مهاجرین غیر قانونی ، نقشی اساسی در ظهور پدیده مدارس خودگردان در میان مهاجرین داشته اند. از تعداد دقیق دانش آموزان مهاجرین افغان در سالهای 5-1384 آمار دقیق در دست نیست اما غلام حضرت تنها، مسئول بخش معارف سفارت افغانستان در تهران در مصاحبه خود با محققان، «تعداد کل دانش آموزان مهاجرین افغان(اعم از قانونی و غیر قانونی) را در سال 1391 حدود 400 هزار نفر دانست. که از این تعداد حدود 260 هزار نفر در مدارس دولتی و غیر انتفاعی ایرانی مشغول به تحصیل و حدود 40 هزار نفر نیز در مدارس خودگردان در سطح کشور ایران مشغول به تحصیل هستند»(مشارکت کننده شماره 1، 1391). از مجموع 182 مدرسه خودگردان در سطح کشور 34 مدرسه تا سطح دبیرستان و 148 مدرسه در مقاطع ابتدایی و راهنمایی فعال هستند. بر طبق امار سفارت افغانستان در تهران  جمعا 1316 معلم در مدارس خودگردان مشغول به تعلیم و تدریس که 913 نفر از آنان را بانوان و 405 نفر را معلمان مرد تشکیل می دهند(همان،1391). طی پیگیری های محققان در شرایط فعلی( سال 1391) صرفا 7 مدرسه خودگردان در سطح شهر اصفهان مشغول فعالیت و حدود 3 هزار دانش آموز در این مدارس مشغول تحصیلند که عموما فرزندان مهاجران غیر قانونی هستند. البته تعداد مدارس خودگردان در شهر اصفهان در طی سال تحصیلی 85-84 به بیش از 30 مدرسه رسیده بود که با سخت گیری های وزارت کشور و غیر قانونی اعلام کردن این مدارس بسیاری از آنها در طول سالهای گذشته بسته شدند(مشارکت کننده شماره 14، 1391).


اصفهان یکی از شهرهایی است که جمعیت زیادی از مهاجرین افغان را در طول سه دهه گذشته در خود جای داده است. بر این اساس از ظهور پدیده مدارس خودگردان بدور نبوده است و تعداد زیادی مدرسه خود گردان در این شهر فعالیت داشته و دارند. در این مقاله تلاش می شود "علل تاسیس مدارس خودگردان و پیامدههای آن" ، "نحوه مواجه دولت ایران با مدارس"، "وضعیت امکانات، شرایط و مشکلات مدارس و نظام آموزشی آنان در شهر اصفهان" مورد بررسی قرار گیرد.

4-1-1- تاریخچه و علل تاسیس مدارس خودگردان


از دهه‌ی 60 هجری شمسی و با شروع جن گهای داخلی در افغانستان و ظهور طالبان سیل مهاجرت به سمت ایران بیشتر شد. این در حالی بود که پذیرش قانونی از طرف ایران وجود نداشت و مهاجران اکثراً به صورت غیر قانونی وارد ایران و ساکن می شدند. در این شرایط فرزندان این دسته از مهاجرین به خاطر نداشتن کارت اقامتی نمی توانستند در مدارس دولتی مشغول به تحصیل شوند. این عوامل باعث شد تا تعداد زیادی کودک و نوجوان مهاجر سرگردان و بلا تکلیف بمانند. نگاه های خانواده های آنان در ابتدا به سمت احزاب نشانه رفت (موسوی، 1391: 125). احزابی که عموماً به خاطر شرایط خاص حضور نیروهای شوری در خاک افغانستان اجازه ی فعالیت رسمی در خاک ایران را یافته بودند.


مشارکت کننده شماره 9 که خود از فعالین سازمان نصر از احزاب شیعی فعال در دهه 60 بوده در گفتگو با محققان گفت: «بعد از ایجاد دفاتر احزاب در تهران و بالطبع شهرهایی همچون مشهد و اصفهان و با درخواست مهاجرین افغان، اکثر احزاب کلاس های آموزشی را برای آموزش کودکان و نوجوانان و همچنین دیگر آموزش ها نظیر کلاس های قرآن، هنری و... دائر کردند. البته این امر مختص به احزاب شیعی نظیر سازمان نصر، حرکت اسلامی، نهضت اسلامی، پاسدارن جهاد، و... نبوده؛ بلکه حتی احزاب سنی فعال در ایران همچون حزب اسلامی وابسته به حکمت یار، جمعیت اسلامی وابسته به ربانی و محاذ ملی نیز در این زمینه فعال و  موسسات آموزشی را برای خود دائر کردند» (مشارکت کننده شماره 9، 1391). احزاب افغان در این سال ها و تا قبل از آن که فعالیت احزاب شیعی در قالب «حزب وحدت اسلامی»(5)  تجمیع و محدود گردد به صورت غیر رسمی کلاس هایی دایر کردند و در ابتدا با کلاس هایی تحت عنوان نهضت سواد آموزی و کلاس های قرآن  به آموزش کودکان و نوجوانان پرداختند. پس از بسته شدن دفاتر احزاب افغان در ایران و غیر قانونی شدن فعالیت آن ها، امید و توجه مهاجرین افغان به سوی ریش سفیدان و روحانیان نشانه رفت. این روحانیان با اعتباری که بین مردم در جامعه افغانستان و ایران داشتند، با حمایت تعدادی از مردم و افراد با تجربه، اقدام به تأسیس مدارسی کردند که بعدها «مدارس خودگردان» نام گرفت. به همین دلایل تا همین اواخر که فعالیت مدارس غیر قانونی اعلام نشده بود مشاهده می شد که اکثر مسئولین و یا هیات امنا یا موسسین مدارس روحانیون افغان بودند.


تاریخچه ی دقیقی برای ظهور پدیده ی مدارس خودگردان در ایران وجود ندارد ولی شواهد و اسنادی وجود دارد که این پدیده از دهه ی60 در ایران وجود داشته است. محمد کریم مرادی مدیریت مجتمع‏ فرهنگی امیر المؤمنین(ع) و رییس وقت شورای‏ سرپرستی مدارس خودگردان افغانستان در تهران‏ در سال 1382 در گفت و گویی با نشریه ی سوره می گوید: « فعالیت مدارس خودگردان 16 سال پیش ( یعنی در سال 1366)  و با افتتاح چند مدرسه -یا به قول خودمان مکتب- در مشهد آغاز شد. جالب اینکه از همان‏ مجموعه، دانش‏آموزانی در دانشگاه پذیرفته‏ شدند و پس از فارغ التحصیلی به تدریس در مدارسی که در آنجا درس خوانده بودند مشغول‏ شدند. در تهران چون تعداد مهاجرین افغانی کمتر بود، فعالیت مدارس سابقه ی طولانی ندارد. اوایل در مشهد جمعیت مهاجرین بیشتر بود، به همین‏دلیل آموزش و پرورش مشهد سیستمی را طراحی کرده بود تا دانش‏آموزان افغانی به‏طور جداگانه تحصیل کنند. در تهران اکثر دانش‏آموزان افغانی کارت شناسایی و مدارکی که‏ از لحاظ وزارت کشور معتبر باشد، داشتند. ولی‏ کم‏کم احساس شد دانش‏آموزان افغانی که فاقد مدرک شناسایی هستند و نمی‏توانند درس‏ بخوانند زیاد شده‏اند. تعدادی از دانشجویان، فرهنگیان و معلمین سابق مدارس افغانستان‏ احساس کردند که یک کاری باید انجام بدهند وگرنه ضربه ی سنگینی علاوه بر مسأله ی مهاجرت‏ به جامعه مهاجرین افغانی می‏خورد. بنابراین در یک اقدام خودجوش با جمع‏آوری این کودکان در خانه‏های کوچک اجاره‏ای، به تعلیم و تربیت آن‏ همت گماردند»(سعادتی،1382؛14).


سید مرتضی رضوانی که خود از اولین موسسین مدارس خودگردان در شهر اصفهان بوده در گفتگویی با محققان درباره روند شروع فعالیت این مدارس در شهر اصفهان می گوید: «در اصفهان مدارس خودگردان به صورت جدی با تاسیس مدارس امام جعفر صادق(ع) در خیابان زینبیه ی اصفهان(6)  و مدرسه ی امید مهاجر در خیابان رهنان اصفهان شروع شد. مدرسه ی امام جعفر صادق(ع) در 3 سال ابتدایی به صورت خیریه و با سرمایه ی اولیه ی دو تن از مهاجرین، اداره  می شد؛ به شکلی که افراد موسس از این آموزشگاه هیچ گونه انتفاعی نداشته و با شهریه ی ناچیزی که از مهاجرین دریافت می شد، هزینه ها تامین می شد. اما در سال های بعدی تبدیل به موسسه ای خصوصی شد که با این حال به فعالیت های عام المنفعه ی خود در زمینه ی فرهنگی با انتشار هفته نامه و ماهنامه های "هفت" و "صبح صادق" و برگزاری مراسم های فرهنگی و مذهبی ادامه داد». (مشارکت کننده شماره 14، 1391). یکی دیگر از موسسین مدارس خودگردان در حومه شهر اصفهان در این باره می گوید: « مدرسه ی امید مهاجر یکی از اولین مدارس شهر اصفهان بودکه توسط یکی از فرهنگیان با سابقه ی اصفهان ایجاد شد این مدرسه و همچنین مدرسه مدرسه ی امام صادق (ع) نقش مهمی در ایجاد یک فرهنگ پایه و قابل اتکاء برای دیگر مدارس ایجاد کردند؛ به طوری که مدارس دیگری که بعد از این دو مدرسه ایجاد شدند از فرهنگ این دو مدرسه تبعیت کرده و تا حد امکان مدارس خود را به شکلی مناسب تجهیز نموده و حقوق پرداختی به معلمان و دیگر تسهیلات و امکانات آنان نیز تا حد زیادی مطلوب به نظر می رسید. این شروع نسبتاً مناسب در اصفهان موجب شده بود که به طور میانگین سطح بسیاری از مدارس اصفهان از مدارس دیگر استان ها حتی تهران نیز بالا تر بوده است( مشارکت کننده شماره 15، 1391).

درباره ی علل ظهور پدیده ی مدارس خودگردان در ایران، دلایل و زمینه های مختلفی را می توان اشاره داشت که بر  اساس یافته های محققان عمده دلایل تاسیس مدارس را می توان به شرح ذیل دسته بندی کرد :

1-  عدم تمایل عده ای از مهاجرین بخصوص پشتون های اهل تسنن به تحصیل فرزندانشان در مدارس دولتی ایران: این عده به خاطر مسائل مذهبی و تفکرات سنتی از شرکت فرزندانشان به خاطر ترس از اعتقادات مذهبی شیعی جلوگیری معمولاً فرزندان خود را در خانه های خویش آموزش و یا توسط ریش سفیدان به تعلیم قرآن می پرداختند و یا اینکه به جای کتاب های ایران از کتاب های دینی خودشان بهره می بردند (باریکانی،1391: 24). برخی خانواده‌های افغانی، مخصوصاً اهل تسنن، تعصب بسیار زیادی داشته و حتی اجازه تحصیل دختران خود را نمی‌دادند. مشارکت کننده شماره 13 که خود مدیر یکی از مدارس خودگردان است در این باره به محققان می گوید: « متأسفانه خانواده‌های پناهنده توجه زیادی به تحصیل کودکان نشان نمی‌دهند. کودکان افغان ها حتی در تعطیلات نوروز کار می‌کنند و بیشتر آن ها در جمع‌آوری ضایعات به همراه پدرانشان به‌کار گرفته می‌شوند. برخی والدین به دختران اجازه تحصیل پس از دوره ی ابتدایی را نمی‌دهند. مذاکرات زیادی با خانواده‌ها برای اجازه ی تحصیل به کودکان انجام دادیم ولی آن ها اجازه بیرون آمدن دختران از خانه را نمی‌دهند. برخی والدین که بسیاری از آن ها اهل تسنن هستند نگران انحراف کودکانشان در مدارس هستند و می گویند خودشان در خانه آن ها را آموزش می دهند» (مشارکت کننده شماره 13، 1391).

2-  وضعیت و شرایط کاری خانواده های مهاجر و دور بودن از مدارس دولتی: تعدادی از مهاجرین در مناطق حاشیه ای شهرها مانند کوره پزی ها و مرغداری ها ساکن شدند. فرزندان این مهاجرین اگرچه شرایط ورود به مدارس دولتی را داشتند و دارند ولی عدم وجود مدارس دولتی در مناطق حاشیه ای شهر و دور بودن از مدارس مرکز شهر، موجب محروم شدن برخی کودکان مهاجرین از تحصیل شده  و همین امر موجب شکل گیری برخی مدارس خودگردان در حومه کلان شهر ها شده است.

3-  عدم تطبیق شرایط سنی و تحصیلی در مدارس دولتی ایران: تعدادی از کودکان و نوجوانان افغانستانی از نظر سنی شرایط ورود به مدارس دولتی ایران را نداشتند. این افراد معمولاً سن بیشتری نسبت به دانش آموزان دوره ابتدایی داشته و پذیرش آن ها در مدارس دولتی امکان پذیر نبود. یا در برخی موارد تعدادی از دانش آموزانی که در افغانستان تحصیل کرده بودند و در پایه های بالاتر می خواستند پذیرش شوند از عهده آزمون مدارس دولتی ایران برنیامده و مدارک آن ها  نیز مورد تایید آموزش و پرورش ایران نبود لذا به اجبار به مدارس خودگردان روی می آوردند.

      مشارکت کننده شماره 18 در باره علت تاسیس مدرسه خودگردان خود گفت: «عده ی زیادی از دانش آموزان مهاجرینی که تازه از افغانستان می آمدند به خاطر بالا بودن سنشان و اینکه سن آن ها برای تحصیل در مقطع ابتدایی گذشته بود بلا تکلیف بودند. تعدادی از والدین به خانه ی ما که کلاس قرآن در آن دائر بود آمدند و درخواست کردند که برای کودکانشان مدرسه ای دائر کنیم. به کمک یکی از روحانیان فضایی را نزدیک خانه مان گرفتیم و با دو کلاس مدرسه را راه اندازی کردیم»(مشارکت کننده شماره 18، 1391).
4-  عدم قدرت پرداخت هزینه ی تحصیلی به مدارس دولتی: براساس مصوبه ی دولت ایران از سال 1382 برای تحصیل کودکان افغان در مدارس دولتی مبلغی به عنوان شهریه دریافت می شد. این مبالغ جدای از مبالغی است که به عنوان کمک به مدرسه از آنان گرفته می شد.
      مشارکت کننده ی شماره 11 که فرزند 9 ساله اش در یکی از مدارس مقطع ابتدایی در شهر اصفهان تحصیل می کند می گوید: « امسال (سال تحصیلی 91-90) مدرسه برای ثبت نام پسرم در کلاس سوم ابتدایی 70 هزار تومان خواستند، برای دو دخترم در مقطع راهنمایی هم هر کدام 90 هزار تومان از ما گرفتند. این جدای از پولی است که به عنوان کمک به مدرسه که از همه دانش آموزان می گیرند باید بدهیم. من امسال حدود 400 هزار تومان تا الان به مدارس داده ام که با توجه به مابقی هزینه های زندگی در ایران برای من هزینه سنگینی است» (مشارکت کننده شماره 11، 1391).
     در گزارشی دیگر "جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی" از وضعیت کودکان مهاجر افغان در ایران انتقاد کرده و آورده است: «مهاجرین افغان برای ثبت‌نام فرزندان خود در مدارس دولتی نیاز به برگه ی تردد دارند که برای دریافت این برگه باید مبالغ هنگفتی را پرداخت کنند. (بیش از ۵۰۰ هزار تومان برای یک خانواده ۴ نفره در یک سال). همچنین علاوه بر کارت تردد، مهاجرین افغان برای ثبت‌نام در مدارس دولتی باید مبلغی بین ۷۰ تا ۱۲۰ هزار تومان به مدرسه بپردازند» ( فیس بوک، صفحه جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی،1391).
      هزینه های بالای زندگی مهاجرین یکی از دلایلی است که از یک سو باعث محروم شدن فرزندان برخی مهاجران از تحصیل در مدارس دولتی ایران و از دیگر سو با توجه به پایین تر بودن هزینه تحصیلی مدارس خودگردان و عدم نیاز به کارت اقامت مهاجرین، باعث رشد و گسترش این مدارس در اصفهان در طول دهه گذشته شده است.

5- عدم اجازه ی تحصیل به دانش آموزان مهاجر فاقد مدرک تحصیلی: این دسته از دانش آموزان حتی چنانچه دارای کارت اقامتی بودند، اما آخرین مدرک تحصیلی خود را همراه نداشتند از شرکت در مدارس دولتی محروم می شدند. همین دلیل موجب شد تا بخش زیادی از فرزندان مهاجرین که مدارک آنان مورد تایید آموزش و پرورش ایران نبود به سوی مدارس خودگردان روی آورده و بر تعداد این مدارس افزوده شود. اما از سال 1389 و پس از آنکه چند سالی از غیر قانونی اعلام کردن فعالیت مدارس خودگردان می گذشت با دستور رییس جمهور امکان تحصیل برای دانش آموزان فاقد کارت اقامت نیز با ارائه نامه از سوی فرمانداری ها محققان شد. سید محمد علی یزدیخواه مدیرکل وقت آموزش و پرورش تهران در گفتگویی با خبرگزاری فارس در سال 90 خبر داد: «در حوزه آموزش و پرورش دانش‌آموز خارجی غیرمجاز نداریم و تمام آن ها با مجوزهای استانداری یا فرمانداری تهران ثبت‌نام می‌کنند. البته گاهی اوقات تا حدودی در صدور مجوزهای ثبت‌نام تأخیر پیش می‌آید، اما به خاطر ملاحظات فرهنگی و اجتماعی معمولاً این بخشنامه ارائه می‌شود که از تمام دانش‌آموزان اتباع خارجی که به مدارس مراجعه می‌کنند ثبت‌نام صورت گیرد و حتی تأکید می‌شود که به آن دسته از این افراد که اوراق اقامتی آن ها مشکل دارد، مهلتی در حدود 2 الی 3 ماه داده شود تا اوراق تکمیلی خود را ارائه کنند» (خبرگزاری فارس، 1390). 

6- برخورد سلیقه ای مدارس ایرانی با ثبت نام کودکان مهاجرین
گرچه از نظر قانونی منعی برای ثبت نام کودکان مهاجرین در مدارس دولتی شهر اصفهان وجود ندارد اما در برخی موارد برخورد سلیقه ای مدیران مدارس دولتی و غیر انتفاعی با ثبت نام این کودکان موجب رجوع مهاجرین به مدارس خودگردان شده که بالطبع رشد و گسترش این مدارس را در پی داشته است. مشارکت کننده شماره 7 درباره ی تجربه خود جهت ثبت نام کودکش در یکی از مدارس غیر انتفاعی شهر اصفهان به محققان گفت:« من برای ثبت نام فرزندم در کلاس اول به مدرسه ای غیر انتفاعی در خیابان پروین رفتم. مدیر مدرسه گفت امسال قانون تغییر کرده و همه ثبت نام ها از طریق سامانه الکترونیکی بوده و صرفاً با کد ملی می توانیم وارد سامانه شویم و چون مهاجرین کد ملی ندارند نمی توانند در مدارس ثبت نام کنند» (مشارکت کننده شماره 7، 1391). عدم ثبات قوانین در قبال ثبت نام کودکان مهاجرین در مدارس ایرانی از جمله مواردی است که هر ساله در خردادماه مهاجرین را سردرگم و دچار استرس می کند.
   محققان شخصاً به یکی از همین مدارس غیر انتفاعی شهر اصفهان مراجعه و با مدیر مدرسه درباره علت عدم ثبت نام کودک افغان مشارکت کننده ی شماره 7 در مدرسه اش گفتگو کردند. مدیر مدرسه معتقد است: «قوانین هر سال برای ثبت نام کودکان افغان تغییر   می کند یک سال به ما می گویند ثبت نام کنید، یک سال می گویند سخت گیری کنید. اما ما در مدارس غیر انتفاعی مختار هستیم که کودک افغانی را ثبت نام نکنیم. چراکه برخی از خانواده های ایرانی که شهریه برای فرزنداشان به ما پرداخت می کنند اگر بفهمند که بچه شان با یک افغانی هم کلاس است برای ما دردسر شود و ممکن است موجب پایین آمدن آمار ثبت نام ما  در مدرسه شود. لذا ما ترجیح می دهیم که کودکان افغان را ثبت نام نکنیم و آن ها را به مدارس دولتی ارجاع دهیم کما اینکه من وقتی مدیر یکی از مدارس دولتی بودم مشکلی با این مساله نداشتم و اگر آموزش و پرورش اجازه می داد کودکان افغان را ثبت نام می کردم» (مشارکت کننده شماره 10، خرداد1391).

 

4-1-2- سیاست دولت ایران در قبال مدارس خودگردان

با نگاهی تاریخی به سیاست های کشور ایران نسبت به جامعه مهاجرین افغان در ایران در طول سه دهه گذشته متوجه می شویم  که برخورد و رفتار ایران با مهاجرین افغان تابع دو عامل اساسی بوده است؛ اول تحولات سیاسی در افغانستان و دوم تحولات سیاسی و اجتماعی درایران. در دهه ی 60 هجری شمسی، با توجه به مسائل سیاسی در ایران و تحولات شوروی سابق توجه بیشتر ایران به مهاجرین افغان را شاهد بودیم؛ به طوریکه با مهاجرین همچون شهروندان ایرانی برخورد می شد. از آن سو برخی مهاجرین افغان نیز به مانند شهروندان ایرانی در جنگ ایران و عراق شرکت داشته و حتی برخی از آنان نیز شهید شدند. ولی آهسته آهسته با خروج نیروهای روس در سال 1368 و اتمام جنگ ایران و عراق فشارها و محدودیت ها بر مهاجرین افغان بیشتر شد. در این زمان بود که پدیده های جدیدی همچون ورود غیر قانونی حجم زیادی از مهاجرین به ایران و پدیده ی مدارس خودگردان شکل جدیدتری به خود گرفت (موسوی؛ 1391، 135).
واکنش جمهوری اسلامی ایران نسبت به پدیده ی مدارس خودگردان در مقاطع و دوره های زمانی مختلف متفاوت بوده است. در ابتدای ظهور این مدارس واکنش منفی از طرف مراجع دولتی نسبت به این مدارس نبوده و این مدارس غیر قانونی اعلام نشده بودند. در مواردی حتی آموزش و پرورش مناطق همکاری های مثبتی با این مدارس داشته اند. مشارکت کننده شماره 14 در این باره به محققان می گوید: «در مقاطعی اداره آموزش و پرورش حتی یک نوبت از یک مدرسه ی دولتی را به طور رایگان در اختیار ما قرار می داد و حتی میز و نیمکت های جدید با همکاری این اداره به صورت رایگان به مدرسه داده می شد. البته این موارد در زمانی بود که هنوز این مدارس رسماً غیر قانونی اعلام نشده بودند»(مشارکت کننده شماره 14، 1391).
 این درحالی بود که هر روز بر تعداد دانش آموزان مهاجر در این مدارس افزوده می شد.  مخصوصاً از سال 1375به بعد که شاهد حضور طالبان در افغانستان بوده ایم. بعد از سقوط طالبان در افغانستان وتشکیل دولت انتقالی، سیاست دولت ایران بر محدودیت مدارس خودگردان قرار گرفت چراکه تصور می شد مدارس و مؤسسات آموزشی و هنرستان فنی و حرفه ای به عنوان یک امتیاز، انگیزه ی بازگشت را از مهاجرین سلب می کند. با وجود این سیاست و ابلاغ آیین نامه ها متعدد به مراکز آموزش و پرورش، برخورد اداره اتباع محلی  و نیروی انتظامی با این مدارس با تساهل و تسامح همراه بود و به صورت سلیقه ای عمل شده است. اما از سال 1390 برخورد با این مدارس شدت گرفت و آیین نامه هایی به امور اتباع منطقه و نیروهای انتظامی و آموزش و پرورش و سایر مراکز آموزشی ابلاغ گردید و آموزش مهاجران در مدارس خودگردان غیر قانونی اعلام شد.
مشارکت کننده ی شماره 17 که خود از موسسین یکی مدارس در دو دهه ی گذشته در اصفهان بوده به محققان گفت: «گرچه فعالیت ما غیر قانونی بود اما کمتر اتفاق می افتاد که مدرسه ای پلمب شود. مگر در بعضی موارد که شاکی خصوصی نظیر همسایه ها و... بود که آن هم موجب جابجایی مدرسه به محلی دیگر می شد. حتی در بعضی موارد که نیروی انتظامی مخالفتی داشت با رجوع به امام جمعه و یا روحانیان سرشناس اصفهان مشکل به راحتی حل می شد و فعالیت مدرسه ادامه می یافت»(مشارکت کننده شماره 17، 1391). از سال 1384 برخوردها با این مدارس شدت گرفت و آیین نامه هایی به امور اتباع شهر های مختلف و نیروهای انتظامی و آموزش و پرورش و سایر مراکز آموزشی ابلاغ و آموزش مهاجران در مدارس خود گردان، غیر قانونی اعلام شد. بسیاری از مدارس پلمپ شدند.
موسوی مدیرکل وقت اتباع و مهاجرین خارجی استان تهران در این زمینه به روزنامه آرمان گفت: «وجود مدارس خودگردان برای افغآن های غیرمجاز در واقع زمینه‌ای برای رسمیت دادن به حضور آن هاست و به همین دلیل فعالیت آن ها حتی با وجود نیروهای ایرانی، غیرقانونی خواهد بود»(روزنامه آرمان، 1389: 15). او در همین گفتگو  با تاکید بر این که فعالیت «مدارس خودگردان» افغآن ها غیرقانونی است و در صورت شناسایی این مدارس، توسط نیروی انتظامی برخورد قانونی صورت می‌گیرد، اظهار داشته است: «طبق توافقی که مدتی پیش با وزارت کشور، نهضت سواد آموزی وNGOهای  (7)فعال داشتیم، قرار شد تا چنانچه محل‌های نهضت سوادآموزی یا مراکز آموزشی NGOها فضا و ظرفیتی خالی داشتند، زمینه تحصیل و آموزش مهارت‌های اجتماعی برای کودکان افغان مجاز فراهم شود»(همان، 1389).
حتی در مواردی در شهر اصفهان در سال 1390 با تشدید برخورد با مدارس خودگردان با اصرار برخی روحانیان مبنی بر تدوام فعالیت مدارس، برخوردها با آنان تشدید شد. مشارکت  کننده ی شماره 12 در این باره به محققان گفت: «وقتی مدارس را غیر قانونی اعلام کردند ما بیش از 2000 دانش آموز داشتیم که عملاً امکان تحصیل بیش از 1000 نفر از آنان در مدارس دولتی ایران نبود. رفتیم با آقای همت یار (مدیر کل اتباع خارجی وقت اصفهان) صحبت کردیم اما فایده ای نداشت حتی وقت ملاقاتی با امام جمعه گرفتیم و مسائل را مطرح کردیم. آیت اله طباطبایی قول پیگیری به ما دادند و انصافاً پیگیری هم کردند اما این مدارس توسط نیروی انتظامی یک به یک بسته شدند و پیگیری های ما نیز فایده ای نداشت؛ حتی پسرم که مدیر یکی از مدارس بود را بازداشت و به کمپ مهاجرین در فلکه دانشگاه منتقل و می خواستند با باطل کردن کارت اقامتی او را از ایران اخراج کنند، که با دادن تعهد مبنی بر عدم تدوام فعالیت مدرسه اش، آزاد شد» (مشارکت کننده شماره 12، 1391).
 سیدتقی قائمی، مدیرکل وقت امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور، در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد در این زمینه و پاسخ به علت برخورد وزارت کشور با مدارس خودگردان مهاجران افغان معتقد بوده است: «آموزشی که به این بچه ها داده می شود، استاندارد نیست و گاهی هم مشاهده شده است آموزش هایی منطبق با آموزه های طالبان به این کودکان می دهند تا در صورت برگشت به افغانستان بتوانند به این نیروها ملحق شوند.» (روزنامه اعتماد،1387: 14). مهم ترین دلیلی که مدیر کل وقت اداره اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور درباره علل بستن مدارس خودگردان بیان می کند «ایجاد جاذبه برای ورود مهاجرین جدید به ایران» است: «اگر ما به این مهاجران غیرقانونی اجازه دهیم درس بخوانند، موج تازه و عظیمی از پناهجویان افغان به سوی ایران راه می افتد که گمان می کنند سیاست های ما در قبال مهاجران غیرقانونی تغییر کرده و در این زمینه سهل گیری می کنیم و نرمش نشان می دهیم. در حالی که این طور نیست و سیاست ما همچنان جلوگیری قاطعانه از ورود مهاجران غیرقانونی و تشویق به بازگشت مهاجران قانونی است.»(همان،1387).
با تمامی این سخت گیری ها، برخی از مدارس در حاشیه ی شهر اصفهان به فعالیت خود تا کنون ادامه داده اند به طوری که بنا بر اظهار مسئول بخش معارف سفارت افغانستان، هم اکنون 7 مدرسه در شهر اصفهان مشغول به فعالیت هستند. اما این مدارس هم اکنون به صورت زیرزمینی و محدود فعالیت دارند. محققان در طول یک سال گذشته شخصاً از 4 مدرسه خودگردان فعال در خمینی شهر، دولت آباد و منطقه ی زینبیه اصفهان دیدار و برخی مصاحبه های حضوری خود را با معلمان و موسسان این مدارس در همین مدارس انجام داده است. مصاحبه شونده ی شماره 14 در این مورد اظهار داشت: «در طی حدود 2 سال گذشته نحوه ی برخورد و سیاست گذاری ها در مورد مهاجرین و علی الخصوص بخش آموزش آنان تا حد زیادی با تسامح و تساهل بیشتری روبرو بوده و تا حد زیادی این رویه و برخوردها مناسب تر شده است؛ به طوریکه در این سال طبق بخشنامه های صادره، تحصیل کلیه ی مهاجرین افغانی اعم از قانونی و غیر قانونی در مدارس دولتی آزاد اعلام شده و مجوزهای فعالیت در قالب سازمان های مردم نهاد (NGO) و موسسات خصوصی جهت آغاز و یا ادامه به کار مدارس خودگردان داده شده است. این تغییر رویه می تواند به دلیل حساسیت بشتر جامعه ی جهانی در قبال موضوع مهاجرین و پناهندگان و تا حدی نیز تغییر نگاه مسوولین دولتی در سال های اخیر باشد. البته در این دو سال گذشته طرح جامع دیگری نیز توسط اداره امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور در حال انجام است که طی آن مهاجرین غیر مجاز افغانی شناسایی شده و طی یک روند قانونی با اخذ ویزای کار به ایران بازخواهند گشت. که عملاً شناسایی مهاجرین قانونی زمینه را برای آموزش فرزندان آن ها در مدارس دولتی فراهم نموده است» (مشارکت کننده شماره 14، 1391).
سید جعفر احمدی از مدیران وقت یکی از مدارس خودگردان شهر اصفهان که تجربه اداره کردن همین مدارس در شهر قم را نیز داشته با اشاره به ثابت نبودن سیاست های دولت ایران در قبال مهاجرین افغان و بالطبع فرزندان آن ها در مصاحبه خود با محققانان گفت: «به هر صورت دولت ایران و هر کشور میزبانی دلایل و قوانین مختلفی برای مهاجران و آموزش کودکان آنان دارند. امروزه وجود مدارس خودگردان به عنوان یک واقعیت و یک پدیده اجتماعی در عالم مهاجرت درایران قابل انکار نیست و باید به آن توجه کافی شود. آموزش حدود 50 هزار دانش آموز در طول هر سال در این مدارس یک واقعیت انکارناپذیر است. دقیقاً به خاطر ضرورت توجه به این مدارس بود که از سال 1382 یک نماینده به شکل رسمی از طرف وزارت معارف افغانستان در سفارت افغانستان مسئولیت ساماندهی این مکاتب را به عهده گرفته است. نباید فراموش کرد مکاتب خودگردان نقش به سزایی در سواد آموزی کودکان و نوجوانان مهاجر محروم از تحصیل داشته و دارند» (مشارکت کننده شماره 3، خرداد 91).

4-1-3- امکانات و نظام آموزشی مدارس خودگردان


عوامل کیفی در مدارس خودگردان مهاجرین افغان اعم از وضعیت معلمان، وضعیت کتاب ها و منابع درسی دانش آموزان، امکانات و تجهیزات مدارس، از جمله مواردی است که در این بخش تلاش می شود مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
 جذب معلمان در این مدارس در مراحل اولیه چندان دقیق و طبق ضوابط علمی نبوده و بسیاری از معلمان این مدارس در گام اول حرفه‌ای نبودند و اعتماد به نفس لازم برای ایفای نقش معلمی را نداشتند. یکی از مشارکت کنندگان که تجربه 4 سال تدریس در مدارس را داشته به محققان گفت: «بسیاری از  معلم‌ها از جمله خود من اعتماد به نفس خوبی برای حضور در سر کلاس درس نداشتیم. مثلاً خود من تازه دبیرستان را تمام کرده بودم؛ تازه از سر کلاس معلمی دیگر آمده بودم و به همین خاطر اوایل برایم خیلی دشوار بود، گرچه مدیر مدرسه هم متوجه نگرانی ما     می شد. حتی دانش آموزانی که از مدارس دولتی آمده بودند و تجربه معلمی وکلاس درس داشتند هم متوجه این مسائل می شدند» (مشارکت کننده شماره 31، 1390). 
اما در مدتی کوتاه شرایط تغییر می کند. مدیران معیارهایی برای جذب معلمان یافته و معلمان نیز اعتماد به نفس کافی برای حضور در مدارس را پیدا می کنند. مشارکت کننده ی شماره 19 که خود از مدیران مدارس بوده درباره شرایط جذب معلمان مدرسه خود این چنین می گوید: «پنج شنبه وجمعه ها شروع کردیم برای دیپلمه های مهاجر کلاس های تربیت معلم گذاشتیم. برای دوره های تربیت معلم از معلمان با تجربه ی ایرانی و یا اساتید تربیت معلم شهید باهنر، شروع کردیم. کمتر پیش می آمد معلمی که دوره نگذرانده باشد را جذب کنیم. البته در برخی موارد از معلمان با تجربه ی ایرانی که سابقه تدریس داشتند نیز استفاده می کردیم. موفقیت معلم در سال قبل و رضایت والدین کودکان وکیفیت تدریس او شرط اصلی برای ادامه همکاری در سال بعد بود» (مشارکت کننده شماره 19،1390). همین مشارکت کننده؛ التزام به اخلاق اسلامی، سابقه تدریس، داشتن حداقل مدرک دیپلم، داشتن حوصله کافی برای مشکلات مدارس خودگردان و نداشتن روحیه ی تبعیض را از جمله معیارهایش برای جذب و فعالیت معلمان در مدرسه اش می داند (همان، 1390).

 اما مشکلات مالی همواره با مدارس خودگردان عجین بوده است. شهریه های پایین، امکانات محدود و بالطبع حقوق پایین معلمان در مقایسه با مدارس ایرانی از جمله چالش هایی است که اکثر موسسین و مدیران مدارس در طول این سال ها با آن مواجه بوده اند. اکثر مدارسی که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته اند بدون هیچ کمکی از سوی نهادهای بین المللی و یا دولت ایران و افغانستان اداره شده و صرفاً با دریافت هزینه از دانش آموزان و یا  در برخی موارد با کمک برخی خیریه های محلی به فعالیت خود ادامه داده اند. مدیر یکی از مدارس خودگردان در سال های 86-84 در این باره معتقد است: «گر چه کاستی هایی از نظر امکانات و تجهیزات و... در این مدارس بوده و ممکن است بر اساس استانداردهای یک نظام آموزش و پرورش رسمی نبوده باشند، اما نباید فراموش کرد که این مدارس در شرایطی تاسیس شدند که از همان ابتدا غیر قانونی بودند. نه کمکی از سوی دولت ایران صورت می گرفت و نه دولت افغانستان کمکی به ما می کرد. تنها دولت افغانستان مدارک این مدارس را به رسمیت می شناخت و دولت ایران هم با گرفتن آزمون مجدد اجازه می داد به مقاطع بالاتر در مدارس دولتی بروند. طبیعی است که برای رسیدن به هر استانداردی بودجه لازم است. حمایت کافی می خواهد. بنابراین صحبت از استانداردها در حد نظام آموزش و پرورش ایران برای این مدارس به دور از ذهن است و شاید امکان پذیر نباشد (مشارکت کننده شماره 16، خرداد 91).

در زمینه ی امکانات اولیه نظیر میز و نیمکت و... برای راه اندازی مدارس، مشارکت کنندگان در این مقاله تجارب مختلفی داشته اند. مثلاً در برخی موارد در سال های 4-1383 آموزش وپرورش شهر اصفهان رسماً به برخی مدارس کمک کرده و صندلی و میز و امکانات اولیه را در اختیار برخی مدارس قرار داده است. حتی راساً دانش آموزان مهاجران افغانی را به این مدارس برای ثبت نام معرفی کرده است. مشارکت کننده شماره 8 درباره تجربه راه اندازی مدرسه خود در شهر اصفهان به محققان می گوید: « برای راه اندازی مدرسه به آموزش و پرورش ناحیه 4 مراجعه کردم. آن ها با در اختیار قرار دادن میز و صندلی و نیمکت و تخته سیاه مستهلک که در انبار ناحیه بود کمک کردند تا مدرسه را تجهیز کنیم. هر چند تجهیزات اکثراً دست دوم بود ولی با کمی تعمیر توانستیم با همین امکانات مدرسه را راه بیندازیم».(مشارکت کننده شماره 8 ، 1390).

 اما مدارس مهاجرین با تجارب مختلفی مواجه بوده اند. قدرت تعامل مهاجرین با آموزش و پرورش ایران، نحوه ی برخورد مدیران وقت آموزش و پرورش مناطق، میزان حمایت انجمن ها وخیریه های افغانی و ایرانی و... هر کدام تاثیر زیادی در میزان و کیفیت امکانات و تجهیزات مدارس داشته اند. مشارکت کننده شماره 6 درباره ی تجربه خود در زمینه ی تاسیس و راه اندازی مدرسه خود به محققان گفت: «سال اول مدرسه تا ماه ها دانش آموزان روی موکت درس می خواندند. آخر انتظار این استقبال را نداشتیم و ما هم این همه امکانات در نظر نگرفته بودیم. به آموزش و پرورش مراجعه کردیم اما گفتند کمکی نمی توانند بکنند. مجبور شدیم رفتیم صندلی و میز دست دوم خریدیم. الان خوشبختانه برای تمامی کلاس های ابتدایی نیمکت و راهنمایی و دبیرستان صندلی دسته دار خریده ایم.» (مشارکت کننده شماره 6، 1390).
امکانات جانبی در مدارس از دیگر مواردی است که اکثر موسسان و مدیران مدارس با آن مواجه بوده اند. کوچک بودن کلاس ها، استاندارد نبودن ساختمان ها، عدم وجود امکانات ورزشی در مدارس، عدم وجود امکانات تهویه درکلاس ها، مشکلات گرمایش و سرمایش و نور در کلاس ها، کمبود امکانات آزمایشگاهی، مشکلات تردد کودکان به مدارس با توجه با حاشیه نشینی اغلب آن ها و استقرار مدارس در محل های مسکونی و ایجاد مشکلات برای همسایگان، از جمله محورهایی است که اکثر معلمان، مدیران و موسسان مدارس خودگردان در پرسشنامه ها بدان ها اشاره داشته اند. یکی از معلمان درباره تجربه ی خود در زمینه استقرار مدرسه شان در یکی از مناطق پرجمعیت و شلوغ شهر اصفهان گفت: « مهمترین دغدغه ی من زنگ استراحت بچه ها و ورود و خروجشان از مدرسه است. به هر حال بچه ها را نمی شود همیشه کنترل کرد و گفت سر و صدا نکنید. اما صدای زیاد بچه ها موجب اعتراض همسایه ها   می شود. بارها برخی همسایه آمده اند و با داد و فریاد اعتراض کرده اند و بچه ها خیلی ترسیده اند. چند بار هم نیروی انتظامی را خبر کردند. من و بچه ها و مدیر و همه دائماً باید حواسمان باشد که کسی بلند حرف نزند، جیغ نزند. خوب طبیعی است که بچه هایی که کلاس اول و دوم است را نمی شود اینطور کنترل کرد. بچه ها همیشه باید خیلی با احتیاط وارد و خارج شوند و برای خارج کردن آن ها خیلی دقت به عمل می آوریم تا مبادا صدایی ایجاد شود. زیرا اگر کوچکترین صدایی ایجاد شود آن ها درب مکتب را تخته می کنند» ( مشارکت کننده شماره 20، 1390).


تجربه ی اهل تسنن و مدارس آنان اندکی متفاوت از مدارس شیعی بوده است. اما بسیاری از مشکلات نظام آموزشی، امکانات و تجهیزات، منابع درسی و... گریبانگیر این مدارس نیز بوده است. اما در میزان حمایت و یا عدم حمایت مسئولین آموزش و پروش و اداره اتباع استانداری اصفهان، آنان تجربه ای متفاوت داشته اند. نکته ای که نباید از آن غافل بود آن است که منظور از مدارس اهل تسنن آن نیست که صرفا کودکان اهل سنت در آن تحصیل می کنند بلکه مدیر  یا موسسی که مدرسه را دائر نموده خود از فعالین اجتماعی اهل سنت مهاجرین بوده است. در بسیاری از مدارس فارغ از مذهب و قومیت کودکان و حتی معلمین مهاجرین افغان مشغول فعالیت بودند. اکثر معلمان ذکر کردند که مشکلات جدی در این زمینه وجود نداشته است و دانش آموزان پس از مدتی کوتاه از اقوام مختلف به راحتی با یکدیگر کنار می آمدند. مشارکت کننده ی شماره 25 که خود از قومیت پشتون و اهل تسنن می باشد و در سال 1381 مدرسه ای خودگردان در اصفهان راه اندازی نموده تجربه ی خود را چنین بیان می کند: «من مشکلات زیادی برای راه اندازی مدرسه داشتم. هیچ کس حمایتی نمی کرد. حتی منصوبین نظامی دولت ایران، اداره اتباع و استانداری هم چندان همکاری نمی کردند. حتی بارها مرا به اداره اتباع خواستند و یا نیروی انتظامی مزاحم فعالیت ما می شد. بارها از سوی اداره اتباع به ما تاکید می شد که نباید فعالیت مذهبی در مدرسه داشته باشیم و حتماً کتاب های ایرانی را باید تدریس کنیم. دو سال اول را در خانه خودمان چندکلاس تشکیل دادم و از سال 1381 با پول شخصی خود و پول کارگری مدرسه ای را راه اندازی و میز صندلی و امکانات برایش خریدم» (مشارکت کننده شماره 25، 1384).


فقدان نیروی متخصص در مدارس خودگردان از جمله موارد دیگری است که رییس وقت شورای سرپرستی مدارس خودگردان در گفتگویی با نشریه ی سوره به آن اشاره کرده است: «در مدرسه ی خودمان روز اول که آمدیم نمی‏دانستیم چه کار باید بکنیم. چیزی که فکر می‏کردیم حدود 100 شاگرد بود. روز ثبت نام 300 خانواده آمده بودند تا بچه‏هایشان را ثبت نام کنند. مانده بودیم چه کار کنیم. باعث شد از دوستان بخواهیم بیایند کمکمان کنند. هیچ تجربه‏ای نداشتیم. امکاناتی که در مدارس خودگردان وجود دارد در حد صفر است. یک منزل مسکونی اجاره شده‏ است یا چند تا نیمکت و میز و صندلی و پرسنلی که سابقه کاری و تجربه لازم در این زمینه را ندارند» ( سعادتی، 1382؛ 14). 


یکی از معلمان که تجربه ی 3 سال فعالیت در یکی از مدارس خودگردان را داشته  درباره ی منابع انسانی در مدارس به محققان گفت: «من در مدرسه صرفاً معلم نیستم. اگر می دانستم که فقط مسئولیتم اداره کلاس است خیلی خوب بود. من هم باید معلم باشم، هم ناظم، هم مدیر، هم نظافتچی، هم آبدارچی و هرچه که شما تصورش را بکنید. مدرسه امکانات کافی ندارد. تازه وقتی می روم خانه، ذهنم درگیر است که مثلاً درس علوم فلان وسیله را نیاز  دارد یا درس جغرافی فلان نقشه را نیاز دارد. و بسیاری از آن ها در مدرسه نیست. راه می افتم دور خیابان ها تا وسائل را بخرم. عملاً یک معلم همه ی مسئولیت ها را در مدرسه بر عهده دارد» (مشارکت کننده ی شماره 21، 1390)


تامین منابع درسی، کتب دانش آموزان و امکانات آموزشی از دیگر محورهایی است که عموم مشارکت کنندگان با آن مواجه بوده و تجارب مختلفی در این زمینه داشتند. بسیاری از مدیران و موسسان در سال های 83-80 با هماهنگی آموزش و پرورش مناطق و با پرداخت هزینه کتب می توانستند کتاب های مورد نیاز کودکان را تامین کنند اما با شروع فشار روی مدارس برای تعطیل شدن آموزش و پرورش نیز از تامین منابع و محتوی آموزشی سرباز زده و بسیاری از مدارس مجبور به تکثیر غیر قانونی و یا تهیه ی کتب دست دوم شده اند. یکی از مدیران مدارس در این زمینه به محققان گفت: «تا سال قبل آموزش و پرورش ناحیه کتاب به ما می داد. اما امسال هر چه مراجعه کردیم فایده نداشت. به کمک یکی از دوستان ایرانی شاغل در آموزش و پرورش موفق شدیم تعدادی کتب دست دوم که بسیاری هم مستهلک بود را برای مدرسه پیدا کنیم. البته باز هم کافی نبود. بچه ها مجبور بودند چند ماه اول سال را هر چند نفر یک کتاب داشته باشند» (مشارکت کننده شماره 29، 1390). یکی از معلمان مدارس نیز در این باره می گوید: « بعضی از دانش آموزان مجبور هستند از کتاب های دست دوم استفاده کنند. در بعضی از درس ها هم ما مشکل داریم. مثل درس جغرافی که نیاز به نقشه و... دارد. درس های تاریخ و جغرافیا درس هایی است که البته دانستن تاریخ و جغرافیای ایران لازم تا حدودی لازم است اما دانش آموزان ما باید از کشور خودشان و شرایط آب و هوای و اقلیمی آن را بدانند. نمایندگی وزارت معارف در تهران در دیدار با مسئولان ایرانی باید مشکل کتاب بچه ها را حل کنند. کتاب های جغرافی، تاریخ و اجتماعی کشور افغانستان به صورت وسیع در اختیار دانش‌‌ آموزان افغانی قرار بگیرد» (مشارکت کننده1384، 22 ).


یکی دیگر از مشارکت کنندگان تجربه ی متفاوت از دیگر مدیران مدارس داشته و با اشاره به رابطه خوب خود با مسئولین آموزش و پرورش گفت که هیچ گاه برای تامین کتاب های مدرسه به مشکل برنخورده و همیشه آموزش و پرورش کتاب ها را در اختیار او قرار می داده است. او در گفتگو با محققان گفت: « در طی حدود 10 سالی که مدیر مدرسه بودم با توجه به رابطه ی خوبی که با مدیران ناحیه ی 4 آموزش و پرورش اصفهان داشتم با مشکل جدی روبرو نبودیم. مگر اینکه در بعضی سال ها به دلیل کمبود بعضی از کتاب در بعضی از پایه ها مجبور به تهیه ی آن ها از شهرستان های دیگر و یا نهایتاً از تهران می شدیم» (مشارکت کننده شماره 14، 1391).


4-1-4-پیامدهای مدارس خودگردان

حضور زنان افغان در اجتماع را می توان یکی از پیامدهای اصلی فعالیت مدارس خودگردان در طول یک دهه گذشته دانست. جامعه سنتی و مردسالار افغانستان کمتر اجازه ی فعالیت اجتماعی و آزادانه به زنان داده است. اما حضور چندین ساله خانواده های مهاجرین در ایران و تاثیر پذیری آنان از جامعه ی ایران و همینطور الگو بودن نظام آموزش و پرورش ایران، خصوصاً در مقاطع ابتدایی که مسوولیت آموزش کودکان بر دوش زنان است، سبب شد که بسیاری از دختران و زنان تحصیل کرده مهاجر در قسمت آموزش این کودکان وارد شده و اکثریت قریب به اتفاق معلمین و مدیران این مدارس را زنان تشکیل دهند. اکثر معلمان زن در گفتگوها و یا پرسشنامه های مکتوب معتقد بودند که اگر محیط کاری آنان جایی غیر از مدارس خودگردان بود خانوده ی آنان اجازه ی فعالیت به آنان را نمی داده است. از طرفی با توجه به اینکه در بسیاری موارد مدیران و موسسان این مدارس خود خانم بوده اند لذا آنان نیز برای همکاری از دیگر زنان و دختران مهاجر دعوت به همکاری نموده اند. لازم به ذکر است جهت دیگر حقوق پایینی که در این مدارس به معلمین داده می شود برای مردان و افراد سرپرست خانوده کفایت مخارج زندگی را نکرده و به همین دلیل مردان کمتری به این حوزه خصوصاً در کسوت معلم وارد شده اند و عرصه برای حضور و فعالیت زنان کاملاً مهیا بوده است ( موسوی، 1391: 138).

یکی از مشارکت کنندگان زن که مدیریت یکی از مدارس خودگردان را نیز داشته در این زمینه می گوید: «مهمترین عنصری که به نظر من در ترکیب بالای زنان در مدارس وجود دارد میزان تأمین مالی پائین در مدارس خودگردان برای معلمین است و مرد به عنوان رکن اقتصادی خانواده نمی تواند با این درآمد پائین خانواده را اداره کند و عملاً مردان ما گریزانند از این عرصه. بنابراین عرصه خود به خود برای خانم ها باز شده چون خانم ها از نظر اقتصادی در خانواده ها رکن به شمار نمی آیند، درآمدی که کسب می کنند، یک درآمد جنبی است نه درآمد اصلی. بنابراین حضور زنان در این قسمت یک حضور طبیعی است. دومین عامل حضور بیشتر زنان در مدارس، سازگار بودن شغل معلمی با معیارها و ارزشهای جامعۀ ما مخصوصاً جامعه سنتی افغانستان است. خانوادۀ سنتی برای خیلی از مشاغل در بیرون، برای زنان خودش مانع قائل می شود ولی کار معلمی را همخوان با ارزش های خودش می داند» (مشارکت کننده شماره 30، 1390).

 یکی دیگر از زنان معلم در مدارس خودگردان نیز در این باره معقد است: «مکاتب خودگردان زمینه و شرایط آن را فراهم کرده که زنان افغانستان اعتماد به نفس بدست بیاورند و خود را باور کنند که می توانند مسئولیتی را به عهده گیرند و به نحو احسن آن را انجام دهند و باعث تقویت فعالیت اجتماعی بانوان افغان شده است. مهمترین نقش مکاتب این است که زنان به این باور    می رسند که می توانند در کنار مردها به عنوان یک عضو جامعه شاغل باشند و در فعالیت های اجتماعی مثل مراسم عید و جشن و عزاداری و... شرکت کنند» (مشارکت کننده ی شماره 5، 1390).

مسئله ی هویت سازی یکی دیگر از مهمترین کارکردهای مثبت این مدارس برای جامعه چندپاره افغانستان بوده است. در واقع با توجه به محدودیت های این مدارس، مدارس خود گردان به مراکزی برای همگرایی قومی و مذهبی و آشنایی و برخورد رو در روی این افراد پراکنده شده است. پس زمینه ی هویتی ایران و تساهل قومی موجود در بدنه فرهنگی و اجرایی این مدارس تاثیر ناخودآگاه خود را داشته و این مدارس با نگاهی فرا قومی و فرامذهبی در این زمینه به فعالیت می پردازند (هودفر، 1386: 54). یکی از مشارکت کنندگان درباره تفاهم اقوام مختلف در مدارس خودگردان معتقد است: «کودکان مهاجر از نواحی مختلف، از اقوام مختلف، از زبان ها و لهجه های مختلف در آنجا می آمدند. برخلاف آن چیزی که حتی امروز در افغانستان متأسفانه  می بینم که این تبعیضات وجود دارد، هیچ وقت معلمی به خاطر یک مساله زبانی، قومی و یا مذهبی نمره کم یا زیاد به دانش آموزی نمی داد. باعث افتخار من است که دو تا از معلمینی که در مکتبم داشتیم از قوم ما نبودند و مذهب متفاوت با ما داشتند. نمونه کامل وحدت ملی در مکاتب خودگردان نمود پیدا کرده بود» ( مشارکت کننده شماره 23، 1390). یکی دیگر از معلمان مدارس خودگردان شهر اصفهان در این باره به محققان گفت: «نکته ی جالب که در مدرسه ما  حکم فرما بود، دوستی و صمیمیت بین معلم با مذاهب مختلف بود. مدیریت مدرسه همیشه سعی داشت اختلاف و تبعیضی از نظر مذهبی بین همکاران قائل نشوند. بین دانش آموزان هم همینطور بوده است. سال های اول کمی اختلاف و نزاع پیش می آمد اما در سال های بعدی حتی بین دانش آموزان هم اختلاف چندانی حس نمی شد و همه مانند یک خانواده کنار هم درس می خواندند. صمیمیت بین اهالی مدرسه اعم از دانش آموزان و معلمان فضایی دوستانه به وجود آورده بود. فضایی که خود دانش آموزان اعتراف می کنند که پس از رفتن به مدرسه ایرانی از آن محروم شدند» (مشارکت کننده شماره 24، 1391).
 
جمع بندی
به نظر می رسد بر خلاف نگاه گذشته افغان ها به تحصیل کودکان و نوجوانان، مخصوصاً تحصیل دختران، اکنون این موضوع یکی از مهم‌ترین دغدغه های پناهندگان افغانی در اصفهان، به حساب می آید. در سایه فعالیت مدارس خودگردان نوعی همبستگی، خودباوری، هویت یابی و حضور زنان افغان در اجتماع را شاهد هستیم. با توجه به محدودیت های اشتغال مهاجرین افغان، شاید بتوان مدارس خودگردان را یکی از محدود فرصت هایی دانست که دختران افغان توانسته اند در این مدارس تجربه اشتغال بیرون از خانه را تمرین کنند.

مسئله ی هویتی نیز یکی از مهمترین کارکردهای مثبت این مدارس برای جامعه موزاییکی و چندپاره ی افغانستان می باشد. در واقع با توجه به محدودیت های این مدارس، مدارس خود گردان به مراکزی برای هم گرایی قومی و مذهبی و آشنایی و برخورد رو در رو این افراد پراکنده شده است. پس زمینه ی هویتی ایران و تساهل قومی موجود در بدنه ی فرهنگی و اجرایی این مدارس تاثیر ناخودآگاه خود را داشته و این مدارس با نگاهی فراقومی و فرامذهبی در این زمینه به فعالیت می پردازند. به عبارتی با توجه به اینکه مساله قومیت در ایران تا حدی حل شده است، حضور در این فضا به ایشان امکان درک متقابل از سایر اقوام را می دهد که این به عنوان کارکردی بسیار مهم برای این مدارس و جامعه افغانستان محسوب می شود.

تربیت معلمان مجرب، تربیت عملی مدیران آموزشی کارآمد، آموزش سالانه بین 40 تا 90 هزار دانش آموز در سراسر ایران، و بیش از 3 هزار دانش آموز در اصفهان، غیر دولتی بودن فعالیت ها و برداشتن بار مالی از دوش دو دولت ایران و افغانستان و حتی تولید محتوا و تدوین کتب حسب نیاز آموزش و پرورش کشور افغانستان، می تواند از جمله دیگر دستاوردها و پیامدهای فعالیت مدارس خودگردان در طول دو دهه گذشته به شمار آید.

در خصوص چالش های پیش روی فعالین مدارس خودگردان در اصفهان می توان به ابعادی از جمله چالش های قانونی و حقوقی فعالیت مدارس در ایران، کمبود نیروی انسانی متخصص، کمبود امکانات و فضای آموزشی مناسب، مساله کتب درسی و محدودیت های مالی اشاره کرد. از دیدگاه مشارکت کنندگان چالش های قانونی و حقوقی فعالیت های مدارس در ایران  مفهوم مرکزی مورد اشاره در خصوص چگونگی تاسیس و توسعه این مدارس است. وضعیتی که در آن برخوردهای قانونی  علاوه بر آنکه موجبات تعطیلی و محرومیت از تحصیل کودکان را فراهم آورده است،  منجر به فعالیت زیر زمینی و ناپیداتر و بی ثبات تر این مدارس شده است. در نگاه اکثر آنان وضعیت نیروی انسانی متخصص در امر تحصیل رضایت بخش نبود. بیشترین مشکل هم در سطح مدیران و معلمین حرفه ای است که اکثر نیروهای موجود از تخصص کافی برخوردار نیستند. فضای موجود در مدارس به گونه ای است که در آن مسئولین مدیریت به روش آزمون و خطا صورت گرفته دانش و تجربه ی لازم در این امر وجود ندارد. فضای محدود و بی ثباتی که در آن امکان برنامه ریزی طولانی مدت و مثمر ثمر وجود نداشته و نتیجه ی این وضعیت بی ثبات، کاهش بهره وری و افت کیفیت آموزشی می باشد.

اما مسئله امکانات و فضای آموزشی حکایت کمبود بودجه، نبود فضای مناسب و سرانه ی آموزشی، وسایل آموزشی و کمک آموزشی و آزمایشگاهی بود. دست اندرکاران در این شرایط ابتدا سعی می کنند حدود آموزش در مدارس خود را بر حسب امکانات موجود تعریف نماید و خود را با وضعیت وفق دهد، اما در صورتی که مطلوب میسر نشود، تلاش هایی برای ارتباط با مدارس دولتی اطراف و آموزش و پرورش های منطقه از جمله امیدهای موجود است که بتواند این کاستی ها را جبران نماید. استفاده از کمک های خیرین و نیز شهریه ی اندک دانش آموزان نیز قابل ذکر است.

 با آنکه پدیده مدارس خودگردان می تواند در ماندگاری بیشتر مهاجرین افغان در اصفهان نقشی مثبت داشته باشد و علیرغم تمامی نواقص و کمبودهای این مدارس، به نظر نمی رسد استفاده از کودکان افغان برای فشار روی والدین جهت خروج از ایران، گزینه ای مناسب باشد. چه بسا با توجه به حساسیت های بین المللی نسبت به حقوق کودکان و همچنین پیامدهای احتمالی نگرش نسل آینده مهاجرین افغان به ایران، منافع ملی کشور ایران نیز در آینده تحت تاثیر قرار گرفته و پیامدهای مثبتی برای منافع دو کشور در پی نداشته باشد. از دیگر سو نباید از آثار و نتایج مثبت فعالیت این مدارس بر روی مهاجرین افغان در طول دو دهه گذشته نیز غافل شد.

پیدایش هویت جمعی مشترک و ناسیونالیسم افغانی مرتبط با آن در جامعه ی ناهمگون و پراکنده ی افغانستان نادر است. مهاجرین افغان از هر قومیت و قبیله و با هر دین و مذهبی چندین سال در کنار هم زیستن را در این مدارس تمرین کرده اند. کما اینکه این تجربه در مدارس ایرانی نمی توانست برای مهاجرین بوجود آید. به نظر می رسد اگر سیاست گذاران و رهبران افغان و ایران بتوانند روی این هویت جمعی مشترک سرمایه‌گذاری کنند چه بسا پیامدهای مثبتی برای توسعه ی اجتماعی و سیاسی افغانستان و حل مشکل مهاجرین افغان در ایران در دراز مدت در برداشته باشد. تجربه مدارس خودگردان برای دولت و نظام آموزشی دو کشور ایران و افغانستان در همه حال به ویژه در زمان اضطرار و حوادث غیر مترقبه نیز می تواند الگوی شایسته و مفیدی برای دو کشور باشد.



منابع و مآخذ
موسوی

صادقی، رسول(1390)، سازگاری اجتماعی-جمعیتی نسل دوم مهاجران افغانستانی در ایران، پایان نامه دکتری جمعیت شناسی، دانشگاه تهران.
مرکز آمار ایران(1390) نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1390، بخش مهاجرین خارجی، قابل دسترس در: www.sci.org.ir .
سعادتی ،امیر(1382) گفتگو با رئیس شورای سرپرستی مدارس‏ خودگردان افغانستان ، نشریه سوره شماره 4، قابل دسترس در . http://www.noormags.com
باریکانی، محمد (1391) افغانستان کوچک در سرزمین یاقوت‌های سرخ ، روزنامه همشهری،23 اردیبهشت 1391، ص 24
خبرگزاری فارس(1391) گفتگو با مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران، قابل دسترس در http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9005081546
روزنامه آرمان(1389) گفتگوبا مدیر کل اتباع خارجی وزارت کشور ،قابل دسترس در www.armandaily.ir/index.php?option=com_conte
رحمتی، شبنم(1387) تعطیلی مدارس خودگردان کودکان افغان ادامه دارد، روزنامه اعتماد، شماره 1812 به تاریخ 15/8/87، صفحه 14
هودفر، هما(1386) تلاش جوانان پناهندهء افغانی در ایران برای امتناع از حاشیه‌ای بودن، نشریه گفتگو، شماره 50 قابل دسترس در پایگاه مجلات تخصصی نور به آدرس www.noormags.com
حسینی بلخابی،،سیدآقاحسن(1388) آثار مثبت مدارس خودگردان، قابل دسترس در وبلاگ شخصی نویسنده به آدرس  http://husainy.blogfa.com/post/8
Abbasi-Shavazi,M.J , D.Giazebrook, H.Mahmmoudian, G.Jamshidiha, and R.sadeghi, 2005. Return to Afghanestan? A study of Afghans living in Tehran, Kaboul:Afghanistan and Research Evaluation Reseearch.
Mousavi,S.A.(1997) The Hazaras of Afghanistan An Historica,Cultural,Economic and Political Study,New York: St Martin’s press
www.facebook.com/ جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی/1391

 



1-Oral History
2-secondary analysis
3-Survey research
4-secondary data analysis


5-حزب وحدت اسلامی افغانستان یکی از حزب‌های سیاسی شیعیان در افغانستان است که در سال ۱۳۶۸ متشکل از ۸ حزب به وجود آمد. این هشت حزب قبلا در ایران ایجاد شده بودند و بعدها در یک حزب متحد شدند. رهبر این حزب عبدالعلی مزاری بود که به دست طالبان کشته شد ( ویکی پدیا،1391).

6-یکی از مناطق فقیر نشین واقع در شمال شرق اصفهان که اکثر مهاجرین افغان در خیابان های مختلف این منطقه از شهر اصفهان ساکن هستند (محقق).

۷- NGO  در زبان فارسی به تشکل های مردم نهاد غیر دولتی ترجمه شده است.

 

روح اله صفری، پژوهشگر جهاددانشگاهی واحد اصفهان safary552@gmail.com
سید مرتضی رضوانی،
حسن قانونی،
بهاره آزاد



 
تعداد بازدید: 6040



http://oral-history.ir/?page=post&id=1454