یادگار پزشک پژوهنده


یادی از شهید دکتر سیدرضا پاک‏نژاد و کتاب او «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر»

اشاره: «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» جزء شاخص کارنامه زندگی شهید دکتر سیدرضا پاک‏نژاد محسوب می‌شود. او همراه برادرش دکتر سیدمحمد پاک‌نژاد و72تن از یاران امام خمینی(ره) در هفتم تیرماه 1360 در فاجعه بمب‏گذاری حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و پیکر پاک این دو برادر در زادگاه‌شان در دل خاک کویر در «خلد برین» یزد آرام گرفت. بسیاری، به‌خوبی به خاطر دارند که در سال‌های پیش از انقلاب تا چه حد وصف آموزه‌های غنی این کتاب در محافل فرهنگی و مذهبی دهان‌به‌دهان می‌گشت و مطالعه آن به دیگران توصیه می‌شد. در نوشته پیش رو، کوشیده‌ایم به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت او، نگاهی به زندگی او و چگونگی تدوین و نگارش این کتاب بیافکنیم:

زندگی نامة مختصری از دکتر سیدرضا پاک نژاد، چندین ماه قبل از شهادتش به قلم خود او:

«[نام و شهرت]: دکتر سیدرضا پاک‏نژاد ـ 1303 [اشاره به تاریخ تولد است] ـ دبستان ملی اسلام 6 سال ـ دبیرستان ایرانشهر یزد 6 سال ـ دانشکده پزشکی 6 سال ـ مقدمات عربی نزد حجت‏الاسلام آقای عرب عجم یزد در ارتباط تمام برنامه های دانشکده پزشکی با اسلام ـ 39 جلد کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر (حدود 13000 صفحه) چاپ شده، [جلدِ] چهلم زیر چاپ است ـ جلدهای چندی [نیز] چاپ نشده است.
پس از اخذ دیپلم پنجم متوسطه، به مکه معظمه مشرف شدم. در آن سال (1321) چون موضوع گردن زدن ابوطالب یزدی در مکة معظمه پیش آمد، 31 روز در مکه بازداشت بودم. سفرمان شش ماه و هفت روز طول کشید. در 1323 به ایران بازگشتم. دو سال آموزگار دبستان ملی اسلام [بودم] و یک سال در دبیرستان ایرانشهر تدریس کردم. یک سال در بازار یزد منشی و دو سال در تهران ابتدا منشی و بعد مدیر تجارتخانه شدم.
[سال های] 31- 1330 به دانشکده پرشکی وارد شدم. بهمن 1336 رسالة دکترایم را تحت عنوان «تمام برنامه دانشکده پزشکی در اسلام» با درجة ممتاز گذرانده، به سمت پزشک درمانگاه بیمه اجتماعی یزد منصوب[شدم]، شش ماه رئیس بیمارستان هراتی و یک سال رئیس بهداری بیمه شدم. بعد با توصیة ساواک به درمانگاه برگشتم و یک نوبت به ساواک اصفهان فرستاده شدم.
در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، نوبت اول به نمایندگی انتخاب شدم (با حدود 42 هزار رأی).
در سال های 32 - 1330 حدود دو سال تحت عنوان «محمد(ص) در کتاب های مقدس» در روزنامة ناصر یزد مقاله داشتم. در آیین اسلام و مکتب اسلام و روزنامه های محلی نیز مقالاتی دارم ـ دو هزار سال تقویم قهقرا به نام تقویم پاک نوشتم. در 1343 اولین جلد کتابم به نام اولین دانشگاه و آخرین پیامبر چاپ و منتشر شد که انبساطی از تمام برنامه های پزشکی در اسلام است.»


شهید دکتر سیدرضا پاک‏نژاد پزشکی دلسوز و انسانی به تمام وارسته و پرهیزگار بود. او همچون پدری برای محرومان و مستضعفان جامعه، همیشه ملجاء و پناهگاه آن ها بود.
اخلاق نیکو و ایمان و اخلاص او زبانزد عام و خاص بود. خصوصیتی بارز در شهید وجود داشت که مورد لمس تک تک افراد جامعه قرار گرفته بود و آن این که از هیچگونه کمک مادی و معنوی، راهنمایی، مشاوره، سفارش، و... در مورد افراد مضایقه نمی کرد. بر اثر وجود این بعد عظیم معنوی، همیشه و همه جا سخن، سفارش، تقاضای او مورد قبول و انجام همه قرار می گرفت.


در رژیم گذشته با این که از لحاظ اداری پست مهمی نداشت، اما همگان از نفوذ و محبوبیت او در تعجب بودند و چه بسا می شد که مقامات بالاتر برای حل مشکلات خود از او یاری و کمک می خواستند.
معمولاً صبح ها به درمانگاه یا اداره می رفت و شب ها نماز را در مسجد به جای می آورد و بعد از نماز تا پاسی از شب به طبابت و معالجة بیماران، که اغلب از طبقات محروم جامعه بودند می-پرداخت.
در فاصلة چندین ساعتی که عصرها فرصت داشت، معمولاً یا در دبیرستان ها و مراکز آموزشی و تربیتی به ایراد سخنرانی و رفع اشکالات جوانان و نوجوانان می پرداخت، یا آن که در جلساتی که مربوط به امور خیریه و کمک به مردم بود شرکت می جست و گاهی برای سخنرانی و ایجاد جلسات مذهبی به روستاها و شهرهای اطراف یزد مسافرت می کرد.


در کنار این ها ریاست هیأت مدیره ده ها گروه آموزشی، صندوق خیریه، بیمارستان و... را نیز برعهده داشت. ده ها نفر از افرادی که فریب فرقه های ضاله را خورده بودند به همت استدلال او مسلمان و شیعه شدند.
خلاصه آن که، آن چه گفته و نوشته شد، نمی تواند ادای حق او را بنماید، زیرا که او عمر خود را صرف خدمت به مردم برای خدا کرده بود و توقع هیچگونه پست و مقام و پاداشی را نداشت.
او چند نسل را با کوشش های پیگیرانه، سخنرانی، ایجاد جلسات و... از گمراهی و افتادن به دام گروه های سیاسی و استعماری نجات داد. سلامت فکر و مذهب اغلب جوانان یزد در طی سالیانی دراز و ایجاد پایگاه در میان آن ها و عدم نفوذ گروهک‏ها، مرهون خدمات و کوشش های خستگی‏ناپذیر اوست.
در عین حال استفاده از افکار و زحمات او منحصر به چند شهر استان نشد و نمی شود. بلکه او با همة گرفتاری ها و وقت نداشتن ها، بحمدلله توانست چهل و چند جلد کتاب تحقیقی و علمی خود را به تشنگان حقیقت برساند. ایشان همیشه ذکر می کرد: «الطاف الهی و ارحم الراحمینیِ خداوند متعال شامل حال من است» زیرا با این وقت کم و تعدد گرفتاری ها، باز هم موفق به تألیف این گوهرهای گرانبها شده بود.
او همیشه می گفت که من در شبانه روز چند ساعت بیشتر خواب ندارم و هر گاه خوابم بیاید، با چند دقیقه استراحت جبران می نمایم. و اغلب همیشه سرحال و شاد بود، در ملاقات با افراد حتی اگر چندین ساعت هم طول می کشید خستگی به خود راه نمی داد.
همیشه در پی تعلیم و تعلم بود. از هر کس مطلب و سخن جدیدی درباره مذهب می شنید خوشحال می شد و بسیاری اوقات آن را یادداشت می کرد.
به اهل بیت(ع) عشق وافر داشت و در مجالس ذکر مصیبت آنان شرکت می کرد و همیشه خود را مدیون الطاف الهی و ایشان می دانست.
در سال های 54-1350 در پی اهاناتی که در برخی کتاب ها به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علی(ع) شده بود، او بنابر توصیه و تقاضای علما، ادامة تألیفات خود را رها کرد و به تألیف هشت جلد کتاب درباره تاریخ تحلیلی صدر اسلام، با عنوان «مظلومی گمشده در سقیفه» پرداخت.

***

چاپ اول جلد نخست «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» در 1343 در یزد با قطع وزیری در 159 صفحه منتشر شد. با استقبالی که در آن زمان از این کتاب به عمل آمد و با توجه به مطالب بسیار جدید آن، پاک‏نژاد به تجدید نظر و اضافة مطالب جدید پرداخت و چاپ دوم این مجلد از کتاب در 1344 در تهران، در 244 صفحه با قطع جیبی منتشر شد.
در همین بین، او با توجه به استقبال گرم خوانندگان از جلد نخست، به نگارش دومین جلد پرداخت و لذا چاپ اولِ جلد دومِ این اثر در 1345 به بازار آمد.
انتشار چاپ سومِ جلد اول، در 1346 همراه با چاپ اولِ جلد سوم، نشان دهنده پشتکار نویسنده بود. استقبال شایان توجه جامعه، در جو ضدمذهبی آن سال ها، جلوی بسیاری از تبلیغات ضدمذهبی دشمنان اسلام را گرفت و هر جلد، چندین نوبت تجدید چاپ شد و در محافل علمی و مذهبی به بحث گذاشته شد. بدین ترتیب، مؤلف به تألیف مجلدهای دیگر پرداخت، به گونه ای که در حدود 20 سال، توانست 43 جلد کتاب تحقیقی و علمی بنگارد.
او مصمم بود که کتاب های خود را تا 110 جلد ادامه دهد و ابعاد گوناگون دستورات اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
بعد از آخرین چاپ دوره در 1364 و مجلد ازدواج در 1374، این اثر بار دیگر تجدید چاپ شد. بنابر درخواست مکرر دانش پژوهان علمی، دینی، دانشجویان و اساتید، برای ماندگار شدن این اثر، بازماندگان مؤلف تصمیم به چاپ مجدد در قطع رقعی و به صورت تک جلدی و 2 جلد در یک جلد گرفتند تا در کتابخانه ها نیز مفید باشد. در این راه ارشادها و تلاش‌های برادران مؤلف، دکتر سیدعباس و دکتر سیدحسن پاک‏نژاد و سایر علاقه مندان او، راهگشا بود.

***

دکتر حسین فریدونی از دوستان و معاشران پاک‏نژاد چنین می‏نویسد:

«...در روزگاری که در مراکز دانشگاهی و علمی، ناجوانمردانه ترین حملات علیه دین و مقدّسات دینی به عمل می آمد ... تنی چند از مردان بزرگ ... قد برافراشتند و ... خالق آثاری شدند که در آن دوران تاریک به سان چلچراغ هایی محیط را آن چنان نورانی کردند که خفاشان دین و ایمان ناچار فرار را بر قرار ترجیح داده و میدان را خالی کردند.
از جمله این بزرگ مردان عرصه علم و دین ... شهید دکتر سیدرضا پاک‏نژاد را باید نام برد که افتخار خویش را قبل از پزشکی، معلمی می دانست و پس از اخذ دکترا نیز از حرفه اصلی خویش جدا نشد. این بزرگوار که سنگینی مسؤولیت شیعه متعهد بودن را دریافته بود، برای آن که انجام این تعهد مقدّس را جاودانه کند و آنان را که به دنبال یک برنامه جامع و کامل سعادت رهسپارند، به این برنامه رهنمون شود، تصمیم گرفت تز دکترای خویش را تحقیق و تدقیق در به خدمت گرفتن دروس دانشکدة پزشکی در جهت فهم بهتر آیات قرآن و احادیث و روایات واردة از ائمه هدی و رسول مصطفی(ص) انتخاب نماید. او در این کار توفیق شایان نصیب خویش کرد. آنان که با کتاب های بزگوار، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، آشنایی دارند خوب می دانند که او با چه جدیتی در این وادی پهناور و ژرف وارد شد و چه زیبا از عهدة این مهم بر آمد.

مجلدات این مجموعة دربارة امور گوناگونی به بحث پرداخته از آن جمله


* میکروب شناسی
* زیست شناسی
* جنین شناسی
* توارث و یا ژنتیک
* بهداشت محیط در اسلام
* بهداشت غذا
* بهداشت لباس و مسأله حجاب در اسلام
* غذاهایی که در قرآن نام برده شده است ماند شیر، خرما، انگور، عسل و...
* فرق پیامبر با نابغه و دانشمند
* خواب و خواب دیدن در اسلام
* بهداشت روان
و بسیاری امور و مسائل دیگر...

در تمام این کتاب سعی شده تا با پرتو افکنی علم و آیین مقدس اسلام زیبایی های دین خدا بیشتر از پیش روشن و آشکار گردد و ... برادر شهیدمان توانسته به خوبی از عهدة انجام این مهم بر آید..
این کتاب این نکته و پیام مهم را به حق پژوهان و دانش خواهان می رساند که فقط باید به دنبال کسانی رفت که دانش و بینش آنان از سرچشمه علم نامتناهی پروردگار سبحان نشأت گرفته است...
«اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» به هنگام انتشارش نخستین مجلداتش جان و دل شیفتگان آیین اسلام و مذهب حقه اثنی عشریه را روشن ساخت و باعث گردید که موجی از غرور و افتخار برخاسته از شور مذهبی در خوانندگان کتاب برخیزد و آنان بتوانند با توجه و تمسک به مندرجات کتاب بر دیگران تفاخر نمایند و بر خویشتن و بر این گونه دانشمندان دین باوری که خالق چنین آثاریند ببالند و بنازند...»

***

شهید پاک‏نژاد، در جلد نخست کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، در بخشی تحت عنوان «...انگیزه هایی که مرا به دین کار کشاند» می نویسد:


ـ آیة 154 سورة بقره می خواندم، دیدم ناچارم اندک دانشی که در طب و ذره معلوماتی که در دین دارم در میان بگذارم تا هر کس را که لااقل همین اندازه هم نیست، شریک خود گردانم.

ـ عده ای می گویند علم جایی برای دین باقی نگذاشته و مذاهب مضطرب و سرگردان دست و پا برمی چینند، اسلام نیز نقش خود را در جهان ایفا کرده و اندک اندک رخت برمی بندد. لذا خواستم نشان دهم که معلومات اندک من توانست برای طرد این عقیده جولان کند و مجموعه ای از طب بهداشت اسلامی که بنده یک نفر پزشک نوشتم، قدرت داشت خلاف این مدعا را به ثبوت رساند.

ـ خواستم نشان بدهم که اسلام از هر رشته دانشی به دست داده چنانچه این مجموعه تقریباً مطابق برنامة دانشکده پزشکی امروزی مطالبی خواهد آورد.

ـ تا روشن شود آن چه رواج آشفته را به اهتراز درمی آورد و روان آرام را صلابت می بخشد مشاهده گذشت چهارده قرن زمان است که برای محو کوچکترین شعائر اسلامی اثر نداشته و بلکه بر شؤون دین با آن همه چون دریایی خس و خاشاک بیگانگان را تسلیم امواج خود نموده و دانشگاه اسلام اشباح افسرده را به تکاپو و حرکت می دارد و افسردگان بی حس را گرم می کند. این خود محکمی و ریشه داری اسلام است که با این همه جبر تاریخ و مخالفت های اجتماع به جای مانده و روز به روز جلوه اش بیشتر می شود، والا رفتار وضع فعلی ما مسلمانان هیچگونه مساعدت برای پایداری اسلام نبوده بلکه در جهت ریشه کن کردن آن است و این خود بزرگترین حقانیت و استحکام این دین آسمانی است.

ـ خواستم علاقة اسلام را برای بهبود وضع مردم به ویژه توجه خاصش را به سلامت بودن آنها بیان دارم.

ـ بیان مطالبی است که هنوز در طب از صورت نظریه و فرضیه خارج نشده است و اظهار آن-چه اسلام بالصراحه آن را تأیید می کند تا باشد فردا اعجاز اسلام چشم هایی را روشن و دیدگانی را از تعجب باز نماید. آن به علت خداپرستی و این به سبب دانش پژوهی زیرا مشاهده خواهد شد سرانجام علم و دین (دانش) و (خدا) یکی است.

همین امروز برای اهل مطالعه این موضوع مسلم است که اگر مجلات طبی امروز را، از یک طرف با نوشته های یک قرن پیش، و از طرف دیگر با چهارده قرن قبل یعنی صدر اسلام مقایسه نمایند خواهند دید طب کنونی با مطالب طبی عصر اسلام نزدیکی بیشتری به هم دارند تا به مطالب یک قرن قبل.

ـ چون کسی در عالم تشیع مبادرت به نوشتن پایان نامه راجع به طب اسلامی نکرده بود، اقدام شد.

ـ علت بسیار کم ارزشی بود که مرا به نوشتن این مجموعه تشویق کرد و آن برای جواب ایرادهایی بود که به زعم دوستان و همکاران منطقی به نظر می رسید.
به عنوان مثال دو تای آن ها ذکر می شود و جواب این دو و بقیه به بعد موکول می گردد.
آخر ماه رمضان انسان گرسنگی خورده و طرف عصر خون بر اسیدیته اش اضافه می شود که از علائم ناگواری است چرا باید روزه گرفت؟

مسلمان ها کنار نهر آب ها را کثیف می کنند! حوض بعضی از مساجد متعفن است! و غیره و حال آن که عمل مسلمان ها هیچ وابستگی با اسلام ندارد چنانچه در بسیاری از مسلمین شب زنده-داری های ناروا و قمار و شراب هست و به اسلام چه مربوط.

ـ کسی که این مجموعه را می خواند چه مسلمان و چه غیر مسلمان اعتراف خواهد کرد که لااقل دنیای مردم به واسطه رعایت دستوران طبی و بهداشتی اسلام، آباد خواهد بود.

ـ باشد که مقداری از روایات و آیات طبی و بهداشتی اسلامی یک جا جمع آوری گردد.

ـ خلاصه برای خدمت به خلق انتخاب شد.

ـ کسی که می خواند از اکثریت آیات و اخبار علاقه اسلام را به علوم طبیعی بداند.

کسانی هستند که هزاران خبر و حدیث و آیه راجع به علو طبیعی در اسلام سراغ دارند و می‏گویند اسلام را با مسائل غیردینی چه کار، این ها مانند کسانی هستند که می دانند حضرت محمد(ص) عالی ترین مقام سیاسی و روحانی را داشت و یا حضرت علی هم خلیفه بود (عالی-ترین مقام سیاسی) هم امام (عالی ترین مقام مذهبی) باز می گویند دین از سیاست جداست؟

ـ یک نظر خصوصی نیز در کار است ـ به شهادت بسیاری از علماء غرب از جمله برنارد شاو ـ به طور قطع آینده نزدیک در تصرف تعالیم اسلامی است ـ اخبار بسیاری نیز داریم که خورشید از غرب طالع می شود ـ نور از مغرب می درخشد ـ اسلام به دست آن ها که به اسلام کافرند تقویت می گردد و مقصود این است که در غرب (اروپا ـ آمریکا) با داشتن وسایل مجهز علمی و وجود تلاش مدام دانشمندان پی به حقیقت و واقعیت اسلام برده و نور اسلام از آن جا (غرب) جهان را روشن خواهد ساخت.

قرآن کریم نیز چنانچه تا به حال چند مرتبه نوشتیم می فرماید: صاحب و مالک زمین در آینده نه تنها مسلمانانند بلکه مردمان صالحند.

ـ چون بر این بنده ـ پزشکی که درسش را خوانده و مطالعات مذهبی را دوست دارد با اقرار به نادانی و ناتوانی خود از روز روشن تر است که در آینده نزدیک به سرعت هر چه بیشتری حقیقت آیات مشابهات معلوم می گردد ـ یعنی دائم از شمارش آیات مشابهات کاسته شده به محکمات افزوده می گردد یعنی به زودی اسلام واقعیت خود را نشان می دهد و تعالیمش عالم گیر می گردد و لاجرم برای کسانی که در این قسمت عمری صرف کرده اند اجری و مزدی خواهد بود نام این بنده نیز جزو ـ نه دانشمندان ـ و نه نویسندگان ـ بلکه به نام یکی از خادمین ثبت و ضبط و ان شاءالله مأجور خواهم بود.

***

به گفته دکتر سیدحسن پاک نژاد، برادر کوچکتر شهید دکتر سیدرضا پاک نژاد: «ایشان یک چند جلدی از اولین دانشگاه و آخرین پیامبر را نوشته بودند که آیت الله سیدمحمد هادی گیلانی (که در مراحل تحقیق مقیم مشهد بودند) برای شان نامه ای نوشتند و این نامه را در اختیار آقای محمدحسن اصلانی گذاشتند. در این نامه نوشته بودند که من 19 جلد از کتاب شما را خواندم و بهره بردم. خوب است با قلم شیوایی که دارید، در مورد مظلومیت جدتان هم کتابی بنویسید. اخوی که خود نیز تصمیم داشتند کتابی در یک جلد به نام «علی(ع) مظلومی گمشده در سقیفه» بنویسند، سرانجام با تأیید و توصیه معظمٌ له، مبادرت به این امر کردند و در مورد حق بزرگی که در ماجرای سقیفه از حضرت علی(ع) غصب شد، این کتاب را نوشتند. یادم است که می خواستند این کتاب را به کسی تقدیم کنند. من خانه بودم و مرحوم ابوی و مرحوم والده هم بودند از ابوی پرسیدند و گفتند: من این کتاب را نوشته ام، می خواهم آن را به کسی تقدیم کنم، نظر شما چیست؟ ابوی گفتند: نمی دانم، هر طور که خودتان صلاح می دانید. دکتر گفت: نظر خودم من این است که چون بیشترین رنج را حضرت فاطمه زهرا(س) را از سقیفه بردند، من هم می خواهم کتاب را به ایشان تقدیم کنم. هم مرحوم ابوی و هم مرحوم والده استخاره کردند و گفتند خیلی خوب آمد. بعد ایشان شروع کردند به شرح رنج هایی که بی بی فاطمه زهرا(س) از سقیفه برده بودند.

طوری شد که مرحوم دکتر گریه می کردند و همه به شدت گریه می کردند والده هم حالش به هم خورد و آقای دکتر بلند شد و آب سرد به صورت ایشان زد تا حال شان جا آمد و همان جا دو جلد کتاب را به حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ تقدیم کردند که سرانجام تبدیل به مجموعه هشت جلدی گمشده در سقیفه شد و از مجلد 24 الی 31 مجموعه اولین دانشگاه و آخرین پیامبر منتشر شد. بعد هم در بهداشت خانواده ها می آید و...»

دکتر سیدحسن پاک نژاد همچنین در خصوص انگیزه برادر شهیدش از نگارش مجموعه «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» می افزاید:

«اخوی خوابی دیده بودند. درست یک هفته مانده بود به شهادت شان ـ یعنی اول تیر 1360 ـ که در یزد بودند. به منزل شان رفتم، روی پشت بام، با وجود این که تیر ماه هوای یزد خیلی گرم است، گفتند: با شما حرف دارم. نزدیک به دو ساعت و بیست دقیقه در مورد خیلی از مسائل با من صحبت کردند، من جمله این خواب را برای من تعریف کردند. گفتند: 1321 خواب دیدم قرآن را ورق می زنم و بین خطوط قرآن بعضی جاها نوشته سیدرضا پاک‏نژاد، بعضی جاها ریزتر از خطوط قرآن و یک چند جایی هم به درشتی خطوط قرآن بود. می گفتند این خواب را که دیدم، از مدرسه ایرانشهر رو به روی دارایی (مالیه) سابق یزد می آمدم. مرحوم سیدمحمدرضا میبدی را دیدم که یک روحانی و عارف بودند و معبر عجیبی هم بودند. به ایشان گفتم حاج آقا، من این خواب را دیدم. حاج آقا میبدی یک نگاهی به سراپای من کردند و گفتند خودت این خواب را دیدی؟ گفتم بله. گفت مطمئنی کسی به تو نگفته؟ گفتم بله، خودم خواب را دیدم. گفتند چند جا اسمت در قرآن بود؟ چند جایش به درشتی خطوط قرآن بود؟ به تعدادی که اسمت در بین خطوط قرآن بوده نویسنده می شوی و به آن تعداد کتاب می نویسی. ضمناً گفتند در مجلس قانون گذاری اسلامی هم شرکت می کنی و در راه قرآن هم شهید می شوی. اخوی همچنین گفتند ماجرای خواب دیدنم را به یک نفر تا این جایش را گفتم و خلاصه اش را هم در یک کلاسی گفتم، ولی همه آن را به کسی نگفتم، برای اولین مرتبه فقط به شما دارم می گویم. خب، حالا من اگر ماجرا را تعریف کنم شاید کسی باور نکند، اما وقتی به خانه رسیدیم، در نوشته های-شان ماجرای همین خواب را نوشتند. یک چند سطری هم بیوگرافی شان را نوشتند.

در سفری که من در 1389 به یزد داشتم، آقای جواد آسایش ـ برادر شهید محمد آسایش ـ را دیدم که در وزارت امور خارجه است. ایشان هم نقل کرد که اخوی موضوع خواب را سر کلاس تعریف کردند. همین آقا جواد می گفت ایشان قسم خوردند که بعضی از جلدهای کتاب من به دست حضرت علی(ع) می رسد. آقای آسایش می گفت که باقی شرح خواب را من از ایشان نشنیده بودم. به هر حال تقدیر این بوده، اخوی حتی می گفتند که وقتی خواب را تعریف کردم و معبر آن را چنین تعبیر کرد، من خنده ام گرفت. با خودم گفتم وقتی معلمم از من می خواهد انشاء بنویسم که مثلاً ده خط باشد، هی می شمرم ولی ده خط نشده، حالا من چطور نویسنده می شوم؟ این اواخر به من می گفتند جلد اول کتابم را یا سیزده بار پاکنویس کردم و یازده سال نوشتم یا سیزده سال نوشتم یازده بار پاکنویس کردم، ولی الان سالی چهار تا پنج جلد کتاب می نویسم. قطعاً به همین دلیل، یکی از تأکیداتی که ایشان داشتند این بود که راضی نیستند حتی یک کلمه از کتاب جا به جا شود.

به همین خاطر خانواده شهید دنبال ویرایش جدید و ویراست جدید کتاب نیستند، البته ویراست ادبی را چرا، ولی ویراست مضمونی و محتوایی نه.»
دکتر سیدعباس پاک نژاد، برادر دیگر او که خود آزاده است می گوید: «ایشان مدعی بودند وقتی که حضرت ولی عصر(عج) ظهور می کنند یک دست شان علم را می گیرند و یک دست شان قرآن را و می گویند ببینید این ها چیست. آن وقت اهالی مغرب زمین بیشتر به ایشان رجوع و استقبال می‏کنند. اخوی می گفتند اسلام مطابق علم روز است و دنبال حقانیت اسلام گشتند. منتها ما خیلی چیزها را که از نظر علمی اثبات خواهد شد نمی دانیم و نمی توانیم آن گونه که شایسته است اسلام را ترویج کنیم، پس باید به طور علمی دین مان را ثابت کنیم. باید به روز صحبت کنیم. نبایست نسنجیده و به اصطلاح دیمی صحبت کنیم.
اخوی یک سفر به اروپا رفتند که تقریباً دو ماه و نیم به طول انجامید. وقتی برگشتند سه تا چمدان پر همراه شان آورده بودند، ما گفتیم چقدر سوغاتی آورد ه اید، اما خدا شاهد است وقتی دو تا چمدان شان را باز کردیم، پر از کاغذهای فیش برداری شدة تحقیقاتی بود که در موزه های فرانسه و انگلستان از کتاب های مرجع نسخه برداری کرده بودند. گفتند اصلاً توی خیابان های آن جا گردش نکردند، فقط در کتابخانه ها سرگرم تحقیق بودند. البته در این مسیر سفرهای دیگری هم به آلمان و سوئیس داشتند.»
فرزند شهید پاک نژاد، سیدمحمدحسن، که خود پزشک است و در امر تجدید چاپ و احیای آثار پدرش زحمات و هزینه هایی را متقبل شده، می گوید: «یک نکته که ذیل این جملات باید اضافه شود، این است که راضی نیستیم کلمه ای از آثار ابوی شهیدمان کم یا زیاد شود. ما امانتدار آن شهید سعید هستیم. قاعدتاً اسم کتاب ایشان را هم کسی حق نداشته و ندارد که برای کتاب دیگری استفاده کند. ولی متأسفانه این اتفاق افتاده و روی هم پنج جلد کتاب به صورت جعلی چاپ شده است. یک نفر به من گفت ما می خواهیم از مطالب کتاب پدرتان استفاده کنیم، اجازه می دهید؟ آن وقت رفتند و خودشان به خودشان اجازه دادند. آن ها نه فقط مطالب را استفاده کردند، بلکه اسمش را هم گذاشتند «مظلومی گشده در سقیفه». در حالی که اصلاً کسی حق ندارد اسم کتاب کسی را استفاده کند.
فکر می کنم در این مقدمه حتماً باید از یکسری افراد نام برده شود. اساتیدی که داشتند ـ کسانی که رفتند و روح شان شاد ـ هر بحثی را که با ایشان داشتند و چیزی ازشان یاد گرفتند، مثلاً شما نقش یهود در سقیفه را باید حتماً اشاره شود که اولین نفر ایشان ایده اش را داده و بعداً علامه مرتضی عسگری درباره این موضوع کتاب نوشته، علامه مرتضی عسگری چهار سال پیش فوت کردند. حضرت آیت الله خامنه ای که در یزد بودند به منزل ما می آمدند.

ابوی همیشه نیز در کنار شهید محراب آیت الله صدوقی بودند. شرح ارتباطی که آقای صدوقی با پدرمان داشتند و مورد وثوق ایشان بودند، در نوع خود خیلی جالب است. دیگر این که تا مدت ها من نمی دانستم شهید چمران به خانه پدر ما رفته بوده است. یکی از آزاده های ده ساله که الان در کرج دندان پزشک است این را به ما گفت.
بعضی از دوستان شهید اذعان دارند که ما همه چیزمان را از شهید پاک نژاد داریم.

مرحوم دکتر علی اکبر رمضان خانی ـ هم دوره ایشان ـ داروخانه ای داشت و دکتر هر چه دارو می خواستند به افراد بی بضاعت بدهند، می نوشتند که این داروخانه در اختیار آن ها بگذارد. قرارداد بسته بودند، پشت نسخه می نوشتند، طرف می رفت آن جا و داروی مورد نیاز خود را می-گرفت. ابوی در دانشگاه نیز مرتباً سخنرانی می کردند.»

***

شهید دکتر سیدرضا پاک نژاد، با استفاده از تجربیات علمی پزشکی به روانکاوی و روان شناسی افراد تاریخ پرداخت و توانست بسیاری از مطالب ساخته شده تاریخی را از راه علم و تجربه رد کند و حقانیت اهل بیت (ع) را اثبات نماید.
ده جلد از کتاب های اخیر او، پیرامون ازدواج و خانواده و تربیت اولاد در اسلام است. او سعی داشت تا همگان مخصوصاً نسل جوان را با حقایق اسلامی که علم روز هم اکنون به آن اعتراف کرده آشنا و نسلی سالم و اسلامی به وجود آید و اظهار امیدواری می کرد که این آثار مورد توجه و استقبال قرار گیرد و واقعاً هم چنین شد.
او در این راه از هر گونه توجیهات مادی گرایانه یا تفسیر به رأی آیات و احادیث شدیداً احتراز می کرد و همیشه متذکر این معنی بود که ما فقط می توانیم بعدی از ابعاد، آیات و روایات را درک کنیم و بس.

... روح شاد.

علی عبد



 
تعداد بازدید: 4237



http://oral-history.ir/?page=post&id=1406