ترور سرلشگر فرسیو


پس از کودتای 28 مرداد 1332 تأسیس یک حزب سیاسی که حامی اهداف و منافع شوروی در فضای سیاسی ایران باشد، در دستور کار قرار گرفت.  بعد از اینکه تعداد زیادی از افراد حزب توده در جریان کودتای 28 مرداد دستگیر شدند، تعدادی نیز کشته و عده‌ای به خارج فرار کرده و تعدادی هم با رژیم شاهنشاهی هم‌آوا شدند.(1) جوانان پرشور و انقلابی که در حزب توده فعالیت می‌کردند، پس از این رویدادها و بسته شدن راه های مسالمت‌آمیز سیاسی، افرادی نظیر عباس سورکی، عبدالحسین مدرسی، ناصر آقایان، بیژن جزنی، حسین نعمتی، مهدی شیری و ... گروهی تحت عنوان گروه رزم‌آوران حزب توده را تشکیل و در جلسات خود عملکرد گذشته حزب توده و شوروی را نقادی می‌کردند.(2)
آنها از سال 1344 در بین خود اقدام به تهیه اسلحه و آموزش نظامی کردند. این گروه که می‌توان آنان را پایه‌گذار و کادر اصلی سازمان چریک‌های فدایی خلق نامید، در سال 1347 دستگیر شدند اما در زندان هم کار تشکیلاتی می‌کردند.(3) این سازمان تا اسفند 1349 اسمی نداشت و در اواخر فروردین 1350 ادغام دو گروه که سابقه فعالیت آنها از اواسط دهه 1340 شروع شده بود، تشکیل گردید که مارکسیسم- لنینیسم، ایدئولوژی رسمی آنان بود.(4)
دو گروه در راه مبارزه مسلحانه با یکدیگر هماهنگی داشته و برای رسیدن به مقصود در صدد جمع‌آوری اطلاعات، عضوگیری و تهیه سلاح برآمدند و برای تأمین منابع مالی حرکت‌های خود، سرقت از بانک‌ها را مدنظر قرار دادند. طرح سرقت از بانک تعاونی و توزیع، شعبه قصابخانه در ۲۲ دی ۱۳۴۶ توسط ناصر آقایان نیروی نفوذی رژیم در دستگاه لو رفت و روز ۱۹ دی بیژن جزنی (که مدت‌ها روابطش با عباس سورکی مدنظر ساواک بود ) به همراه خود سورکی و عده‌ای دیگر دستگیر شدند. دستگیری این اعضا که از اعضای مرکزی بودند ضربه شدیدی به سازمان وارد کرد، بعد از این ضربه که طی آن جزنی به ۱۵ سال حبس محکوم شد، علی‌اکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی، از دیگر اعضای سازمان، به فلسطین رفتند تا با کسب تجربه در صف فدائیان فلسطینی، برای مبارزات آینده آماده شوند.
در سال 1349 جستجو برای یافتن محل مناسب برای عملیات چریکی آغاز شد و موضع جنگ چریکی به میان آمد. دسته‌جات مختلف در پوشش گردش و سفر علمی به دهات و جنگل‌ها و شهرستان‌ها به دنبال این موضوع بودند تا اینکه گروهی از کمونیست ها که بعداً به نام چریک‌های فدائی خلق مشهور شدند، اولین گروه خود را به جنگل های شمال فرستادند که ضمن تحقیقات بیشتر و ساختن استحکامات در آنجا تمرین کند، تا بتوانند آغازگر جنگ چریکی روستایی باشند.(5)
اما گروه دیگری در داخل کشور توسط غفور حسن‌پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی‌نژاد و مهدی سامع بار دیگر سازماندهی شد و با جمع‌آوری نیرو و آموزش آنها برای جنگ مسلحانه در نواحی مرتفع گیلان و مازندران، تحت عنوان گروه جنگل، اعلام موجودیت کرد. گروه احمدزاده ـ پویان نیز هرچند در بعضی نظریات با آنها مخالف بودند، اما به گروه جنگل پیوست تا با انجام تدارکات، هرچه سریعتر حرکت مسلحانه را آغاز کنند. اما دستگیری غفور حسن پور و سامع و اعتراف سامع، ورق را برگرداند. در ۱۳ بهمن، سازمان امنیت به گروه هجوم برد و بسیاری از اعضای گروه شهر را دستگیر کرد، در ۱۶ آذر حمید اشرف که رابط گروه شهر با گروه کوه بود، خبر دستگیری‌ها را به صفایی فراهانی داد و از آنها خواست تا هرچه زودتر عملیات مسلحانه خود را آغاز کنند. در این زمان هادی بنده‌خدا لنگرودی از افراد کوه، برای آگاه کردن معلمی که در کوهپایه مسئول آذوقه بود از جریان دستگیری‌ها، از کوه پایین آمد اما خود در جریان درگیری مسلحانه‌ای دستگیر شد و به پاسگاهی در سیاهکل فرستاده شد.
گروه با ۸ نفر باقی مانده‌اش (صفایی فراهانی، عباس دانش‌بهزادی، محمدعلی محدث قندچی، احمد فرهودی، رحیم سماعی، مهدی اسحاقی، هوشنگ نیری و جلیل انفرادی) روز ۱۹ بهمن آماده نبرد شد؛ نبردی که مدت‌ها برای آن تلاش کرده بود. حمله آغاز شد، پاسگاه پس از زد و خورد با چریک‌ها، تسخیر شد و آنها پس از خلع سلاح پاسگاه به کوه عقب نشینی کردند. زخمی شدن یکی از اعضا برای گروه مشکل ایجاد کرد. ورود فرد زخمی به اتفاق دو همراه به یک روستا و تقاضای کمک از اهالی، با عکس‌العمل اهالی روبرو می‌شود و با حضور نیروهای ژاندارمری آنان دستگیر می‌شوند. از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند، ارتش شاه به جنگل‌های شمال حمله کرد. رژیم جنگل را محاصره کرد و با بمب‌های آتش‌زا، نقاط مشکوک را از درختان خلوت کرد و از راه زمین و هوا نیروهای ورزیده خود را اعزام داشت که ضمن چند برخورد مختصر، کلیه افراد گروه دستگیر و اعدام و یا محکوم به زندان‌های مختلف گشتند و در باز جوئی‌ها شبکه شهری نیز شناسائی شد و مخصوصاً رهبران و افراد موثر گروه از قبیل حمید اشرف ـ زیبرم ـ مفتاحی ـ پویان ـ صفائی فراهانی و ... لو رفتند و رژیم ضمن چاپ عکس‌های آنها برای دستگیری، هریک صد هزار تومان جایزه تعیین کرد.(6) شش نفر از ۹ نفر از چریک‌ها کشته و افراد باقی مانده در ۱۹ اسفند ۴۹ به همراه دستگیرشدگان شهر که در کل ۱۵ نفر بودند، به جوخه اعدام سپرده شدند.
مشی قهرآمیز برای بر پا ساختن انقلاب دمکراتیک نوین، استراتژی گروه بود. آغاز مبارزه چریکی در جنگل و کوه تلقی گروه از مبارزه مسلحانه در آن شرایط بود. گروه دلایل بسیاری داشت که از رهبری جهانی شوروی استقبال نکند. سیاست شوروی در ایران طی بیست و چند سال و رابطه غلط حزب توده با شوروی برای گروه شناخته شده بود.»(7) این ضربه و تجربه باعث شد که طرح جنگ چریکی روستائی کنار گذاشته شود؛(8) با این حرکت، تاریخ تحولات سیاسی ایران وارد مرحله تازه‌ای شد و اولین گروه چریکی معتقد به روش نبرد مسلحانه، دوره‌ای جدید را در مبارزات ضد استبدادی علیه رژیم حاکم آغاز کرد.
این سازمان در طول 7 سال رویارویی مسلحانه با رژیم سلطنتی عملیات‌های متعددی انجام داد. با گسترش شاخه‌ها در تهران، تبریز و مشهد و الگو قرار دادن مبارزان برزیلی، گروه مبارزه مسلحانه در شهر را در دستورقرار داد. مبتنی بر این رهیافت و به منظور فراهم آوردن پول، بانک ملی شعبه ونک در مهر ماه سال 49 مورد دستبرد واقع شد. به پیشنهاد امیز پرویز پویان، شاخه تبریز نیز خود را برای انجام عملیات آماده ساخت. برای این منظور کلانتری 5 شناسایی شد و در نیمه بهمن ماه به این کلانتری حمله شد. (9)
جنبش چریکی فعالیت گسترده‌ای را در شهر آغاز کرد و ساواک نیز برای دستگیری اعضای باقی مانده، اقدام می‌کرد. در مقابل چریک‌ها نیز با ترور سرلشکر ضیا فرسیو که سال ۱۳۴۷ حکم محکومیت گروه جزنی-ظریفی و اعدام مبارزان سیاهکل را صادر کرده بود، به مقابله با رژیم پرداختند. کاری که در ابتدا توسط گروه نفی شده بود، اینک وسیله مقابله آنها به حساب می‌آمد و جزنی که زمانی ترور را عملی عاطفی می‌دانست که نمی‌تواند مورد قبول قرار گیرد، بعد از ترور فرسیو، آن را تا حد «برانگیختن احساس تنفر و کینه مردم نسبت به رژیم» مقبول شمرد. قتل سرلشکر فرسیو دادستان کل ارتش یکی از مهم ترین اقدامات این سازمان بود که بازتاب گسترده ای داشت. هنگامی که سرلشکر ضیاء فرسیو رئیس وقت دستگاه قضایی ارتش در روز 18 فروردین 1350 از خانه اش در قلهک عازم محل کار خود بود هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. در این تیراندازی، فرزند 16 ساله فرسیو که با خودرو پدر عازم مدرسه بود مجروح شد. فرسیو درجریان تعقیب قضایی چپگرایان و متهمان رویداد سیاهکل خشونت بسیار به خرج داده و آنان را خشمگین و ناراضی تر کرده بود. دولت برای یافتن سر نخی از قاتل و یا قاتلان فرسیو جایزه نقدی تعیین کرد.
نقی حمیدیان از رهبران سابق فدائیان خلق در خاطرات خود می گوید« باقیمانده گروه اول حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد، سرلشگر فرسیو دادستان ارتش را در جلوی منزلش ترور می‌کنند که به درجه سپهبدی ارتقا می یابد. از حمله به پاسگاه سیاهکل تا ترور سرلشگر فرسیو، رژیم مجبور می شود عجز خود را در جلوگیری از موج چنین عملیاتی نشان دهد. مقامات امنیتی طی اعلامیه های متعدد، عکس های بزرگ شده ۹ تن ازانقلابیون را در سرتاسر کشور منتشر کردند و برای هر یک صد هزار تومان (این مبلغ در آن زمان معادل دوازده هزار دلار بود) جایزه تعیین می نمودند.آن چه که چریک‌ها در قدم اول در پی‌اش بودند، یعنی شکستن دیوارهای سکوت و خفقانِ استبداد، طی همین مدت کوتاه البته با تلفات و ضایعات انسانی به دست آوردند».(10) 
اصغر جیلو عضو دیگر این سازمان خاطره خود از ترور فرسیو را چنین توضیح می‌دهد: «در ۱۸ فروردین ١٣۵٠، خبر ترور سرلشکر ضیاء فرسیو، دادستان دادگاه نظامى چریک هاى اعدام شده، ضربه‌اى بس کارى تر از رویداد سیاهکل بر اتوریته سیاسى حکومت شاه وارد ساخت و پر شدن قطعی خلاء سیاسى موجود در کشور توسط جنبشی غیرقانونی و رادیکال را نوید داد. سرلشکر فرسیو کسی بود که در سال ۱۳۴۷ گروه جزنی و قبل و بعد از آن بسیاری دیگر را به زندان‌های طولانی مدت محکوم کرده بود. جنبش دانشجویى در سطح کشور و در رأس آن دانشجویان دانشگاه تهران با شعارهاى تند "مرگ بر شاه" و "فرسیو مرگت مبارک" و… به استقبال حرکتى شتافتند که می رفت تا برای سالیانی دشوار، حرف آخر را در اپوزیسیون ضد استبداد سلطنتى در ایران بزند. درست یادم نیست که چه تاریخی، ولی تصور می‌کنم یکی دو روزی بعد از ترور فرسیو بود که برای رفتن به جایی باید از جلو دانشگاه تهران می‌گذشتم. شاید حوالی ظهر بود، تعداد انبوهی گارد ضد شورش و پاسبان‌های شهربانی در جلو نرده‌های دانشگاه یک دیوار گوشتی نسبتاً طولانی درست کرده و کسی را به آن نزدیکی راه نمی‌دادند، اما هنوز می شد دید که انبوهی چشمگیر از دانشجویان پشت سر هم در آن سوی نرده ها صف کشیده، و با صدایی یک دست و بسیار رسا و خشمگین شعار می دادند.من دو فقره از شعارهای آنها را به وضوح به یاد دارم که عبارت بودند از:"فرسیو مرگت مبارک" و "مرگ بر شاه" که هرکدام چندین بار پشت سرهم تکرار می شدند.مقام امنیتی (پرویز ثابتی)، دریک برنامه تلویزیونی شبانه، به تبلیغات به شدت منفی در مورد رویداد سیاهکل دست زد، و آن را به خارجیانی که دشمن مردم ایران معرفی می شدند، نسبت داد.این برنامه و نیز انعکاس آن در روزنامه‌های رسمی کشور، به طور وسیع درفضای کشور انعکاس یافت. در عین حال ساواک با شتاب دست به انتشار عکس ۹ نفر از چریک‌ها در روزنامه ها زد و ۱۰۰ هزار تومان جایزه که در آن موقع مبلغ زیادی بود، برای دستگیری هریک از آنها تعیین کرد».(11)
در یکی از مقالات این سازمان این حادثه چنین شرح داده شده است «حکومت محمد رضا شاه و دستگاه سرکوبگر ساواک وقتی با آتشی که در سیاهکل روشن شد مواجه گردید، به سرکوب مطلق و گسترده روی آورد و در اولین اقدام سرکوبگرانه خود ١٣ تن از فدائیان را به سرعت در بیدادگاه‌های فرمایشی نظامی در مدتی کوتاه محاکمه و به تیرباران محکوم نمود. در روز ۲٦ اسفند همان سال آنها را به جوخه‌های اعدام سپرد. حکم اعدام آنها توسط دادستان و رئیس دادرسی ارتش شاه امضا شده و به اجرا در آمد. از نگاه تمامی زحمتکشان و توده‌های مردم وهمچنین بازماندگان سازمان، کلیت این محاکمه فرمایشی ودر آخرحکم صادره اعدام این ١٣ فدائی، سراسر غیرقانونی و ضد خلقی بود. فرسیو دادستان دادگاه نظامی که تلاشی مصرانه در به محکوم شناختن این ١٣ نفر داشت، از جنایتکاران سرسپرده رژیم بود که سالها دست در کشتار انقلابیون داشته و باید پاسخگوی این بی عدالتی شده و خود نیز توسط مردم محاکمه شود و به سزای عمل ننگین خود برسد. پس از اعدام انقلابی فرسیو، فدائیان در اطلاعیه ای اعلام کردند:« کشتن فرسیو یک ترور فردی نبود و ما آن قدر کوتاه فکر نیستیم که خیال کنیم با از بین بردن چنین مهره‌هائی می توان به تسلط امپریالیسم آمریکا و انگلیس خاتمه داد. کشتن فرسیو تنها جوابی بود که می‌توانستیم به قانون شکنی حکومت شاه بدهیم.اعدام و یا ترور انقلابی نه تنها مجازات نیست بلکه روشی در جهت پیشبرد مبارزات درون جامعه در پی سست کردن پایه‌های سیاسی رژیم حاکم می باشد. هدف از این اعدام آسیب رساندن به چهره خشن و عریان دیکتاتوری و سست کردن پایه های امنیتی، سیاسی و اجتماعی رژیم حاکم بوده و از طرفی دیگر نیز این شیوه اعدام روحیه مبارزاتی در توده ها را تقویت می‌کند». (12)
مازیار بهروز نیز در این زمینه می‌گوید« فداییان سپهبد فرسیو را ترور کردند چون او دادستان دادگاه‌های نظامی ‌بود که مبارزان سیاسی را محکوم کرده و به این جهت فرد رسوایی بود.آنها با دست زدن به چنین تروری هدف تبلیغاتی داشتند. فداییان به این نتیجه رسیدند حضور چنین فردی به مردم و مبارزان سیاسی لطمه می‌زند و ترور آن چه در محافل سیاسی و چه عمومی‌ منافع تبلیغاتی خوبی نصیب فداییان می‌کند».(13)


پانوشت‌ها:
1 - چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، سازمان چریک های فدائی خلق ایران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، چاپ اول، ص 4.
2- تحولات سیاسی- اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صدای معصار، 1381، ص 316 .
3 - چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، پیشین ص 5.
4 - حماسه سیاهکل، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، بیجا، بیتا، 1350، ص 9.
5 - چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، پیشین،ص 5.
6 - تحلیلی از سازمان مجاهدین خلق ایران، علی حق جو، اوج، ص 38- 40 .
7 - جزنی، بیژن، 19 بهمن تئوریک، تهران، 1355، ص 13 و تاریخچه سازمانهای چریکی در ایران، ص 19- 20 .
8 - تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال الدین مدنی ، دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص 113.
9 - چریک‌های فدایی خلق ایران، محمود نادری، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،۱۳۸۷.
10- نقی حمیدیان، سفر با بال های آرزو، چاپ اول: سپتامبر ۲۰۰۴، استکهلم ، چاپ آرش، سوئد.
11 - چرا جذب سازمان شدم، اصغر جیلو، ،بی بی سی 19 بهمن 1389.
12- کمونیستها و مقوله اعدام! قسمت دوم: بررسی و نقد١٩ خرداد ١٣٨٨ -   سایت چریک های فدایی.
13 -  هدف چریک‌های فدایی ادغام بود نه ائتلاف، مازیار بهروز، تاریخ ایرانی،( به نقل از مهرنامه) ، 13 اسفند 1389

محمود فاضلی



 
تعداد بازدید: 18899



http://oral-history.ir/?page=post&id=1326