سه یار دبستانی


مصطفی بزرگ نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی

 16 آبان سال 32 کابینه زاهدی و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند. در تاریخ 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می‏آید. نیکسون به ایران می‏آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می‏نمود. بی تردید آنچه جان‌مایه‌ حرکت 16 آذر را به‌وجود ‌آورد، اعتراض گسترده‌ نسل جوان به نمایندگی از ملت ایران در قبال عملکرد رژیم کودتایی است که با کمک آمریکا و انگلیس بر سر کار آمده است و موجب حیات و حضور دوباره‌ استعمار در ایران، به دادگاه بردن مظهر مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی در ایران (مصدق) و بالاخره اعتراضی است که جامعه نسبت به ورود نیکسون از خود نشان می‌دهد.(1)
 در 21 آبان 1332 در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق و یارانش ، نهضت مقاومت ملی و حزب توده تظاهراتی انجام دادند که منجر به درگیری با نیروهای فرمانداری نظامی و اوباش گردید که تعدادی زیادی مجروح شدند و تعداد دستگیر شدگان بی حد بود . به دنبال این اعتراضات روز 14 آذر 1332 دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به برقراری رابطه مجدد با انگلیس و ورود دنیس رایت کاردار جدید سفارت انگلیس اقدام به برگزاری تظاهرات نمودند. در این تظاهرات دانشجویان مختلف حضور داشتند. همزمان با دانشگاه تهران در چند دبیرستان پایتخت و منطقه بازار نیز تظاهراتی صورت گرفت که جمعی از دانش آموزان دبیرستان ها از جمله دارالفنون هم دستگیر شدند . روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و منجر به زدوخورد و دستگیری تعدادی از دانشجویان گردید. در تظاهرات 16 مهر ماه 1332 به نشانه اعتراض به تجدید روابط سیاسی ایران و انگلستان، حبس و محاکمه دکتر مصدق، شایگان و رضوی و همچنین بستن دهها نشریه شعار «مصدق پیروز است» اقدام به راهپیمایی نمودند که منجر به درگیری با نیرویهای انتظامی و دارودسته اوباش گردید . روز شانزدهم آذر همزمان با سفیر ریچارد نیکسون معاون وقت و رئیس جمهوری آمریکا به تهران فرمانداری نظامی به تعداد نیروهای خود در دانشگاه افزود و قبل از ظهر درگیری میان دانشجویان دانشکده های حقوق و علوم و مامورین فرماندار نظامی بوقوع پیوست. در دانشکده فنی به علت ورود یکی از نظامیان در کلاس برای دستگیری دانشجویان معترض، کار به خشونت کشید.
 شهید چمران در سال 1341 خاطره خود را از چگونگی این حادثه چنین شرح می دهد «دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات علیه افتتاح مجدد سفارت (انگلیس) و اظهار تنفر به دادگاه «حکیم فرموده» همه جا به چشم می‌خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می‌نمود. ولی این تظاهرات برای دولتیان خیلی گران تمام می‌شد زیرا تار وپود وجود آنها بستگی به کمک آمریکا داشت. این بود که دستگاه برای خفه کردن مردم و جلوگیری از تظاهرات از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نداشت. دولت بغض و کینه شدیدی به دانشگاه داشت، زیرا دانشجویان پرچمدار مبارزات ملی بودند و با فعالیت مداوم و موثر خود هیات حاکمه را به خطر و سقوط تهدید می‌کردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه بود و دست از مبارزه برنمی‌¬داشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته ، دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد. انتقامی که عبرت همگان شود».
 پوران شریعت رضوی خواهر یکی از قربانیان 16 آذر آغاز درگیری در دانشگاه را چنین شرح می دهد « زمزمه‌های سفر نیکسون به ایران باعث شده بود که حکومت برای ایجاد خفقان در جامعه و از همه مهمتر در دانشگاه که آن‌روز بستر تشنج بود، دانشگاه را از سه چهار روز قبل به نیروی نظامی مجهز کند. تا اینکه روز دوشنبه 16 آذر 1332 زنگ تفریح، سه تن از دانشجویان به تمسخر عده‌ای از سربازان پرداختند و همین امر نیز باعث شد که سربازان در ابتدا به کلاس آن چند دانشجو وارد شدند و تقاضا کردند که آنها را به بیرون از کلاس بفرستند که امتناع استاد مربوطه باعث شد آنها در دفتر رییس دانشگاه حضور یابند و از او بخواهند که این سه تن را تحویل دهد. اما رییس دانشکده نیز از تحویل سه‌ دانشجو خودداری کرد و معاون نیز بی هنگام زنگ را به صدا در می آورد. در این هنگام دانشجویان از کلاسها خارج شده و شروع به شعار دادن می کنند و بعد هم تیر و خون و ... ».(2) 
 دانشجویان از کلاس خارج شده و به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض کردند . نیرویهای فرمانداری نظامی به تعقیب دانشجویان پرداخته و با مسلسل آنها را به رگبار بستند که در اثر این اقدام سه تن از دانشجویان به نام های مصطفی بزرگ نیا ، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی شهید و تعدادی نیز مجروح شدند . برخورد آنچنان شدید بود  که دکتر علی سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران هم اعتراض نمود . اخبار این کشتار در ایران و جهان منتشر گردید و سبب همدردی و همبستگی تعداد کثیری از دانشگاههای جهان شد . پزشکی قانونی یک روز بعد  گزارش خود از معاینه‌ پیکرهای این سه تن را منتشر نمود.(3) 
 علی‌اکبر سیاسی در خاطرات خود می‌نویسد: «گزارش که به من رسید بی‌درنگ با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم و شدیدا اعتراض کردم و گفتم: با این حرکات وحشیانه ماموران انتظامی شما من دیگر نمی‌توانم اداره‌ امور دانشگاه را عهده‌دار باشم». گفت: «متاسف خواهم بود. دولت راسا از اداره‌ امور آن جا عاجز نخواهد بود؛ ولی جنابعالی باید بدانید که در این ماجرا تقصیر کاملا بر عهده اولیای دانشکده فنی بوده است. نظامیان که وارد سرسرای دانشکده شده بودند قصدشان فقط این بوده که از دانشجویانی که آن‌ها را با حرکات و کلماتی مسخره کرده بودند بپرسند منظورشان چه بوده و خواهش کنند که این کار تکرار نشود که ناگهان اولیای دانشکده کلا‌س‌ها را تعطیل و صدها دانشجو را در سرسرای دانشکده به جان سربازان می‌اندازند. این‌ها هم برای حفظ جان خود چند تیرهوایی شلیک می‌کنند و بدبختانه سه تن از دانشجویان که با سربازان گلاویز شده بوده‌اند، تیر به آن‌ها اصابت می‌کند و کشته می‌شوند». گفتم: «تاکنون قرار بود مقامات انتظامی بدون اجازه‌ ریاست دانشگاه وارد این محوطه نشوند. چرا نظامیان شما وارد شده‌اند؟ گزارشی هم که به شما داده‌اند گویا عین آن چه واقع شده است نباشد». گفت: «به من گزارش خلاف نمی‌توانند بدهند. جنابعالی هم تحقیق بفرمایید بعد با هم صحبت می‌کنیم» .(4)
 روز 16 آذر پلیس توسط رادیو اعلام کرد « عده‌ای از دانشجویان در کلاس های درس نشسته بودند و به پلیس چهره خشنی نشان می‌دادند و پلیس را مسخره می‌کردند و این باعث شده که پلیس به واکنش بیفتد. پلیس قصد زدن دانشجویان را نداشت ولی دانشجویان به پلیس حمله کردند و می‌خواستند اسلحه‌شان را بگیرند. پلیس در قالب دفاع این کار را کرده و قصدش زدن دانشجویان نبوده است». فردای آن روز شاه تیمسار مزینی را برای دلجویی به دانشگاه می‌فرستد تا خودش را از این گناه و تقصیر تبرئه کند. وی با خانواده‌های شهدا ملاقات می‌کند و در دانشگاه به ظاهر از اساتید و روسا عذرخواهی می‌کند. دو روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی‌گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح ورود نیکسون یکی از روزنامه‏ها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‏ای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ایرانی‏ها اشاره شده بود که « هرگاه دوستی از سفر می‏آید یا کسی از زیارت باز می گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می‏شود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی می‏کنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند».
 محمد ترکمان پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتاب «نامه های دکتر مصدق» در رابطه با سفر نیکسون معتقد است « نکته ای که خوب است در بازخوانی پرونده حادثه 16 آذر دقیقا بررسی شود سفر نیکسون است، نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا طی سفری دو هفته ای به آسیا و آفریقا و قبل از پرواز به سوی آفریقا، به ایران هم می آید. وی با اشخاص دولتی و افرادی نظیر سید حسن تقی زاده و شهردار وقت تهران و سید مصطفی کاشانی پسر آیت الله کاشانی ملاقات داشت. یک روز هم به دانشگاه رفت و دانشکده حقوق به او دکترای افتخاری داد. ابتدا باید گفت که نیکسون هجدهم آذرماه به ایران می آید و نه 16 آذر 32 که در برخی تبلیغات اشاره می شود و از آن گذشته همان طور که قبلاً ذکر شد محور اعتراضات دانشجویان در روزهای قبل طبق اسناد و مدارک اعتراض به دادگاه دکتر مصدق و اعتراض به تجدید رابطه با انگلستان بود و هیچ سند و مدرکی برای این که در آن زمان به سفر نیکسون اعتراض وسیعی صورت گرفته باشد، در دست نیست. از آن گذشته در روز ورود نیکسون به دانشگاه اعتراض و واکنشی شاهد نیستیم. اما می بینیم که دو هفته بعد از 16 آذر که دنیس رایت سفیر کبیر انگلیس به تهران می آید دانشجویان اعتصاب می کنند و واکنش بسیار تندی نشان می دهند. واقعه 16 آذر اساسا ارتباطی با تظاهرات ضد آمریکایی و نیکسون ندارد. این قضیه آنقدر آشکار و مشخص بود که روزنامه شاهد (روزنامه بقایی) در روز هجدهم آذر می نویسد؛ روز نیکسون، خرابکاری توده ای ها. در این مقاله گفته می شود که توده ای ها مصمم شده اند به بهانه مخالفت با ورود نیکسون و به منظور آلوده ساختن مبارزات و تظاهرات خشم آلوده در تهران و شهرستان ها دست به تظاهرات بزنند و ... یعنی این که تا این لحظه اتفاقی نیفتاده در روز هجدهم می نویسد که می خواهند این کار را بکنند و یا مثلاً مجله خواندنی ها در تاریخ بیست و یکم آذر وقتی به واقعه دوشنبه گذشته شانزدهم آذر اشاره می کند، از آن به عنوان اعتراضات علیه تجدید رابطه با انگلستان یاد می کند و هیچ اشاره ای به ضد آمریکایی بودن تظاهرات یا مخالفت با ورود نیکسون و ارتباط آن با 16 آذر ندارد».(5)
 علی رغم اقدامات فرمانداری نظامی مراسم سومین روز شهیدان در امامزاده عبدا... برگزار شد و پس از آن دانشجویان به مدت 15 روز به عنوان اعتراض از حضور در کلاس ها خودداری نمودند . فرماندار نظامی تهران هفدهم آذر 1332 که دانشگاه تعطیل بود 25 تن از دستگیر شدگان را به جزیره خارک تبعید کرد. در پی این رویداد دولت وقت از شورای دانشگاه خواست که هواداران جبهه ملی را از ریاست و معاونت دانشکده ها عزل کند و به مدرسان مخالف دولت اخطار دهد و بگوید که دانشگاه و مدرسه جای درس و مشق است، نه سیاست!.
 مصطفی چمران این حادثه را چنین توضیح می‌دهد «جریان این فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرو رفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غم‌آلود و ماتم‌زده رهسپار خیابان‌های مرکزی شهر شدند و مخصوصاً در خیابان‌های لاله‌زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم می‌کرد. بیشتر دانشکده‏های شهرستان‌ها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمان‌های دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند».
 برادر شهید شریعت رضوی می‏گوید «بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط 300 کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هرکس می‏خواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل می‏کردند». برادر شهید بزرگ نیا نیز می‏گوید« از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد می‏خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسئول باشم».(6)
 پوران شریعت رضوی خاطره خود را از این مراسم چنین توضیح می‌دهد «به مناسبت بزرگداشت چهلمین روز شهادت این سه دانشجو از طرف حکومت اجازه داده شد که این سه خانواده مراسمی در محل دفن آنان( امامزاده عبداله شهرری) برگزار کنند به شرط اینکه آرامش برقرار باشد و ضمنا هر خانواده می‌تواند تعدادی میهمان داشته باشد. این مراسم با استقبال گسترده‌ی دانشجویان همراه بود. به این صورت که از میدان شوش تا امامزاده عبدالله(ع) خیابان مملو از جمعیتی بود که همگی با قیافه‌ای افسرده به مراسم بزرگداشت این سه دانشجو می‌رفتند، البته دم درب امامزاده، مرحوم سرهنگ فرجاد و مرحوم سرهنگ بزرگ‌نیا با جابه‌جا کردن کارتها میان میهمانان باعث شدند که عده‌ی کثیری در این مراسم شرکت کنند. در این مراسم علیرغم انزجار جامعه‌ی دانشگاهی از به آتش کشیدن دانشگاه و به خاک و خون کشیدن دانشجویان، هیچ‌گونه سخنرانی و یا حرکت خاصی صورت نگرفت، چرا که خانواده‌ سه شهید مرتب از آنان می‌خواستند که خونسرد باشند و سکوت کنند. چون حکومت وقت از آنان تعهد گرفته بود که نباید برعلیه آنچه گذشته تظاهراتی انجام گیرد» .(7)
 علی اکبر سیاسی بدون اشاره به اهدای دکتری افتخاری به نیکسون در خاطراتش به پیگیری شخص شاه و هیات دولت در رابطه با این حادثه می‌نویسد« به شاه پیشنهاد دلجویی از خانواده‌ها را دادم. نظرم را پسندید و گفت: فردا، علاء وزیر دربار را مامور می‌کنم با آن خانواده‌ها تماس بگیرد. از طرف من و به آن‌ها تسلیت بگوید و رضایت خاطر آن‌ها را، به هر وسیله‌ای که مقتضی حال آن‌ها باشد و بخواهند، ‌فراهم سازد. ضمنا از دولت می‌خواهم به این امر مهم رسیدگی کند و ببیند آیا توطئه‌ای در کار بوده است که این گونه بین نظامیان و دانشجویان ایجاد درگیری کرده‌اند؟». وی اشاره می‌کند که در جلسه رسیدگی هیات دولت حضور می‌یابد و به یاد می‌آورد « در جلسه نوبت به وزیر جنگ، سپهبد هدایت، رسید. او با حدت و شدتی بیشتر به دانشگاه حمله کرد و در پایان سخنانش چنین نتیجه گرفت: «اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شود آن را قطع می‌کنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد...». سخنان تند و قاطعانه‌ی وزیر جنگ که تمام شد سکوت کامل تالار را فرا گرفت».(8)
 علی شریعتی که برادر زنش، مهدی شریعت رضوی یکی از شهدای 16 آذر است احساس خود را از این روز چنین بیان می کند « اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید» ند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم که می وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
   ۱- گروهی از متفکران و پژوهشگر سیاسی ایران معتقدند اعتراض دانشجویان ربطی به سفر نیکسون به تهران نداشته است.
  ۲ - خبرگزاری ایسنا مورخ 16 آذر 1388 .
 ۳ - روزنامه اطلاعات 17 آذز 1332 .
   ۴- گزارش یک زندگی، علی اکبر سیاسی، نشر اختران،1386.
   ۵- 16 آذر ربطی به ورود نیکسون نداشت، محمد ترکمان ، سایت تاریخ ایرانی، 16 آذر 1389 .
   ۶- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
   ۷- خبرگزاری ایسنا ، 16 آذر 1388 .
   ۸- خبرگزاری ایسنا ، 16 آذر 1389 .

منابع:
- ایران و تاریخ ، احمد افراسیابی، نشر زرین، 1364.
- اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران ، علیرضا اسماعیلی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381، ج 1و2.
- شانزده آذر به یاد حماسه و مقاومت دانشگاه و سه قطره خون یاران دانشجو ، مصطفی چمران ، نهضت آزادی ایران، آذرماه 61.
- طرحی از یک زندگی ، پوران شریعت رضوی، چاپخش، 1376.
- تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران ، غلامرضا نجاتی، رسا،  ج1، 1371. 
-  شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان ، غلامرضا نجاتی، رسا، 1375.
- تحولات سیاسی اجتماعی ایران ، جمعی از نویسندگان ، انتشارات روزنه ، 1380  .

محمود فاضلی



 
تعداد بازدید: 4050



http://oral-history.ir/?page=post&id=1282