هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-42

مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه

28 دی 1398


تشویق و تطمیع

هر دولتی که بخواهد ملت و ارتش خود را به صحنه نبرد بکشاند، بایستی با پیدا کردن توجیه‌های عقیدتی و معنوی برای ورود به جنگ، زمینه را آماده کند. رژیم بعث چند ماه قبل از شروع جنگ در صدد یافتن توجیه‌هایی برای اعزام ملت عراق به صحنه پیکار و ایجاد روح حماسه و مقاومت در دل شهروندان عراقی علیه هر چیزی که ماهیت ایرانی دارد، برآمد. در این میان وزارت اطلاعات و مؤسسات تابعه نقش فعالی در برافروختن آتش فتنه ایفا کردند. رژیم بعث مصرانه تلاش کرد تا نه اسرائیل و امریکا، بلکه ایران را دشمن امت عربی معرفی کند، در حالی که شهروندان عراقی ایران را کشوری مسلمان و همسایه به حساب می‌آوردند.

قبل از شروع جنگ، مرحله زمینه‌سازی آن بود که با اتخاذ تدابیری در جهت تطمیع نظامیان، از قبیل افزایش حقوق‌ها و دادن امتیازات مادی و معنوی به آنها همراه شد. بعثی‌ها موفق شدند تا حد زیادی ارتش را به شرکت در این نبرد برانگیزند، ولی پس از گذشت مدتی از عمر جنگ و وارد آمدن خسارت‌ها و مصیبت‌های فراوان، بسیاری از حقایق پشت‌پرده برای ارتشیان آشکار شد و انگیزه اصلی برای شرکت در جنگ، ضعیف و ضعیف‌تر گشت. اینجا بود که رژیم علاوه بر توجیه‌های خود برای شروع جنگ به عوامل مؤثر دیگری نیازمند شد. فرماندهان ارتش و دولت احساس کردند که با سنگین‌تر شدن کفه جنگ به نفع ایرانی‌ها، تعادلی بین ارتش عراق و ایران بوجود آورند تا بتوانند از هدف‌ها و موجودیت خویش دفاع کنند. در این راستا تدابیر مادی، معنوی و تبلیغاتی بسیاری اندیشه شد تا روح مبارزه را بار دیگر در کالبد ارتش عراق بدمد. در اینجا به چند نمونه از این تدابیر اشاره می‌کنم.

1ـ تجهیز ارتش:

پیش از شروع جنگ، تجهیزات ارتش عراق اعم از یونیفورم‌ها ولوازم شخصی، با کیفیتی بسیار نامطلوب در عراق ساخته می‌شد، ولی پس از جنگ لباس‌های گرانقیمت و وسایل شخصی خارجی ـ به ویژه ساخت رومانی ـ در اختیار پرسنل ارتش قرار گرفت. در سال 1981 / 1360 لوازم شخصی پرسنل ارتش عراق اعم از کلاه و کفش که قبلاً در داخل ساخته می‌شد، از خارج خریداری شد و در اختیار نظامیان قرار گرفت. این امر هیبت تازه‌ای به نظامیان عراقی بخشید و آنها با احساس این که مورد احترام و توجه دولت قرار گرفته‌اند روحیه گرفتند و با شور و حال بیشتری به جبهه نبرد روی آوردند. علاوه بر این بسیاری از لوازم مورد مصرف در فروشگاه‌های ارتش ـ که بازار اصلی پرسنل ارتش عراق به حساب می‌آیند در دسترس نیازمندان قرار گرفت.

2ـ اتوموبیل‌ها وزمین‌های مسکونی:

هر انسانی به طور طبیعی مشتاق داشتن منزل، اتومومبیل و زندگی مرفه است. دولت عراق تصمیم گرفت اتوموبیل‌های شیکی با نازلترین قیمت و به صورت اقساط ناچیز به افسران و درجه‌داران بفروشد. درست است که دولت قبل از شروع جنگ این وعده و وعیدها را به ارتشیان داده بود، ولی در نیمه سال 1981 / 1360 تدریجاً به وعده‌های خود وفا کرد. نظامیان مستقر در خطوط مقدم تا افراد پادگان‌های دائمی از این بذل و بخشش‌ها بهره‌مند شدند.

از آنجایی که دستیابی به اتوموبیل امتیاز و دستاورد مهمی در کشورهای جهان سوم به حساب می‌آید،‌ توزیع اتوموبیل ذهن ارتشیان عراق را مشغول داشته بود. به موازات دادن اتوموبیل‌ها، ‌زمین‌های مسکونی نیز بین نظامیان تقسیم شد. ضمناً برای ساختن خانه و آماده‌سازی آنها برای سکونت، تسهیلات مادی در اختیارشان قرار گرفت. اعطای این امتیازات در حین جنگ، سرعت بیشتری به جنگ می‌بخشید. به همین دلیل بعثی‌ها از آنها به عنوان «برکات قادسیه صدام» یاد می‌کردند. رژیم می‌خواست به عراقی‌ها بگوید که اگر جنگ نبود این اتوموبیل و منزل نصیبشان نمی‌شد. این کارها مردم را به امور دنیوی سرگرم کرد و موجب شد که ذهن آنها جنگ، مرگ و میر، آخرت ونسل‌های آتی را به بوته فراموشی بسپارند.

3ـ معافیت از نوبت:

قبل و در حین جنگ، شهروندان برای دریافت مواد و کالاهای جیره‌بندی و مصالح ساختمانی ساعت‌ها مقابل ساختمان‌های دولتی در صف‌های طولانی می‌ایستادند. صدام حسین با صدور قانونی نظامیان را از ایستادن در چنین صف‌هایی معاف کرد. در نتیجه نیازهای آنان به سرعت و با احترام خاصی تأمین شد. نظامیان که این مسأله را دستاوردی برای خود تلقی می‌کردند، مردم را مجبور نمودند تا فرزندانشان را به فرار نکردن از ارتش و جبهه تشویق کنند، تا این امتیازات را از دست ندهند.

4ـ مواد سوختی:

پس از وقوع جنگ، مواد سوختی، به ویژه نفت سفید و گاز، کمیاب شد و دولت بالاجبار توزیع آن را جیره‌بندی کرد. گاز تنها در مراکز شهرهای بزرگ توزیع می‌گردید و مقادیر ناچیزی نفت سفید به شهرهای کوچک ارسال می‌شد. هر خانواده پس از پرداخت پول آب وبرق، مقدار 18 لیتر نفت تحویل می‌گرفت. اما به هر نظامی در قبال ارائه برگ مرخصی 20 لیتر نفت و یک کپسول گاز بدون نوبت تحویل داده می‌شد. مسلماً اگر دولت مواد سوختی را به طور عادلانه توزیع می‌کرد کمبودی بوجود نمی‌آمد، ولی توزیع ناعادلانه، بحران کاذبی به وجود آورد که دولت از آن برای دادن امتیازهای کاذب به نظامیان بهره‌برداری کرد. قبل از جنگ، بهای یک کپسول گاز 400 فلس بود، که با شروع جنگ به یک دینار (1000 فلس) افزایش یافت. معمولاً کپسول‌ها به طور کامل پر نمی‌شدند.

5ـ هدیه‌ای برای مجروحین و کشته‌شده‌ها:

اوایل جنگ یعنی سال 1980 / 1359 ارتش به هر افسر مجروح 100 دینار و به هر درجه‌دار مجروح 50 دینار به رسم هدیه پرداخت می‌کرد. در سال 1981 / 1360 به هر افسر مجروح مبلغ 500 دینار همراه با یک قبضه سلاح کمری هدیه می‌کردند، ولی به درجه‌دار و سرباز مبلغ 300 دینار می‌پرداختند. اینها باعث شد که میدان نبرد به صورت یک بازار دادوستد پر سود در آید. به خانواده کشته‌شده‌ها نیز مبلغ 10 هزار دینار، یک دستگاه اتوموبیل تویوتا و یک قطعه زمین مسکونی هدیه می‌شد. خبرها حاکی از آن بود که این مبالغ از سوی کشور پادشاهی سعودی پرداخت می‌شد. هزاران خانواده فقیر به مجرد این که فرزندی را در «قادسیه صدام» از دست می‌دادند در فاصله یک شبانه‌روز صاحب منازلی مجلل و اتوموبیل‌های شیک و گرانقیمت می‌شدند. با شرمندگی باید بگویم که برخی از خانواده‌ها آرزو می‌کردند فرزندانشان در جبهه کشته شوند تا آنها صاحب منزل و اتوموبیل گردند. این هدایای سخاوتمندانه مشکلات زیادی بین اعضای خانواده کشته‌شده‌ها ـ به علت درگیری آنها بر سر ارث ـ بوجود می‌آورد. همچنین به علت عدم آشنایی نظامیان و خانواده‌های کشته‌شده‌ها با اصول رانندگی بر میزان تصادفات افزوده شد و از این طریق سود فراوانی عاید تعمیرکاران اتوموبیل گردید. طوری که صاحبان اتوموبیل‌ها برای یک ضربه چکش 5 دینار پرداخت می‌کردند. تعمیرکاران هم با گرفتن این مبالغ می‌گفتند که اینها از برکات «قادسیه صدام» است.

ادامه دارد

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-41



 
تعداد بازدید: 3283


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.