آسیب‌شناسی تاریخ شفاهی در ایران

مریم رجبی

25 اردیبهشت 1397


به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، نشستی با موضوع چالش‌های تاریخ شفاهی، با محوریت امنیت منابع تاریخی، روز چهارشنبه، نوزدهم اردیبهشت 1397 در سالن فرهیختگان سرای اهل قلم، واقع در محل سی‌ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در مصلای امام خمینی(ره) برگزار شد. دبیر جلسه شفیقه نیک‌نفس بود و امیرمسعود شهرام‌نیا، مجید تفرشی، محسن کاظمی و غلامرضا عزیزی سخنرانان این نشست بودند.

اهمیت فرصت‌ها در کار تاریخ شفاهی

امیرمسعود شهرام‌نیا سخنران اول این نشست بود. وی گفت: «برای همه کشورها، نگهداری از میراث فرهنگی، ارزشمند است. حفظ میراث مکتوب می‌تواند به مطالعه دقیق‌تر و بهتر کمک کند و از این نظر جایگاه خاص خودش را دارد که این وظیفه به عهده سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران گذاشته شد. من امروز از چند جهت خوشحال هستم، یکی اینکه امروز روز اسناد ملی است و من به این روز علاقه دارم، زیرا چند سال است که در این حوزه فعالیت می‌کنم. دلیل دوم هم این است که در جمع همکاران بسیار خوبی هستم که سال‌ها افتخار داشتم که در کنارشان باشم. من توفیق داشتم که در دو مرحله مختلف، در خدمت دوستان باشم، مرحله اول به واسطه علاقه شخصی به حوزه مطالعاتی فردی خودم بود، زیرا حوزه تخصصی من تاریخ نیست، بلکه علوم سیاسی است، اما به دلیل علاقه‌ای که پیدا کردم، در یک دوره‌ای با دوستان همکاری کردم و یک پروژه‌ای تحت عنوان تاریخ شفاهی ایران معاصر، خصوصاً رجال عصر پهلوی و دوره جمهوری اسلامی انجام گرفت.  متأسفانه بسیاری از رجالی که تاریخ معاصر را ساخته‌اند و در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند، به واسطه کهولت سن، یکی پس از دیگری در حال رفتن از دنیا هستند و بسیاری از آنها فرصت و انگیزه نگارش وقایع پیرامون خودشان را نداشتند.»

قائم‌مقام سی‌ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران ادامه داد: «در فاصله سه سالی که در قالب یک پروژه کاری با دوستان همکاری کردم، حدود 360 ساعت مصاحبه با رجالی انجام گرفت که الان در بین ما نیستند و بعضی‌های‌شان حتی به خاطره‌نویسی نیز نپرداختند. اتفاق خوبی که هم در آن زمان افتاد و هم بعداً ادامه داشت، این بود که تاریخ‌نگاری، فقط به ضبط گفت‌وگو با این عزیزان و محدود به گفت‌وگوهای صوتی که متداول است، نشد بلکه تلاش شد که این گفت‌وگوها کامل باشد و علاوه بر این گفت‌وگوهای صوتی، کار تصویری خوبی هم انجام بگیرد. من به لیستی که از مصاحبه‌ها تهیه شده بود، نگاه می‌کردم و دیدم که امروز 80 درصد از مصاحبه‌شوندگان نیستند، این نشان می‌دهد که زود جنبیدن در حوزه تاریخ شفاهی، تا چه حد اهمیت دارد. زمانی موضوع تاریخ شفاهی در کشور ما، موضوع مظلومی بود ولی در حال حاضر، موضوع تاریخ شفاهی بسیار جدی‌تر شده است. قبلاً به تاریخ شفاهی، مانند تاریخ اجتماعی نگاه می‌کردند، الان به حدی این فرزند رشید و بالغ شده است که جا دارد جدی‌تر به آن توجه شود. تاریخ شفاهی قبلاً به عنوان یک روش در مطالعات تاریخی مورد نظر بود، امروز یک رشته و شاخه مطالعات تاریخ شده است. در سال‌های اخیر روی تکنیک‌های تاریخ شفاهی بسیار کار شده است. در آن زمان، منابع بسیار کم بود، اما خوشبختانه الان ادبیات تاریخ شفاهی جان گرفته است. در دانشگاه‌ها، توجه به تاریخ شفاهی، جدی‌تر و پررنگ‌تر شده است. من فکر می‌کنم تجربه‌های بین‌المللی خوبی در مورد تاریخ شفاهی ایران انجام گرفته است و می‌توانیم بگوییم که گنجینه تاریخ شفاهی ایران معاصر، تجربه پربارتری شده است، البته کار تاریخ شفاهی خیلی سخت است، بزرگترین چالشی که خود ما تجربه کردیم، این بود که غالب رجالی که ما می‌خواستیم به سراغ‌شان برویم، یا به دلیل کهولت سن، یا به دلیل کثرت مشاغل یا به دلایل مختلف سیاسی، دسترسی به آنها دشوار بود؛ به عنوان مثال، دسترسی به برخی از نقش‌آفرینان دهه اول انقلاب اسلامی به دلایل سیاسی ممکن نیست. تلاش برای تفسیر به رأی روایات تاریخی نیز از چالش‌های تاریخ شفاهی است؛ وقتی سراغ رجال مختلف می‌رفتیم، چقدر روایت‌ها متفاوت بود. ما در مورد مقاطع دیگری از تاریخ هم نگرانی‌هایی داریم، ثبت و نگهداری و نگارش تاریخ جنگ تحمیلی هم نیازمند توجه است. نکته جدی در نگارش تاریخ جنگ، بحث قدسی بودن است که با استفاده از وجود چهره‌های نورانی رزمندگان دفاع مقدس شکل گرفته و کار ثبت و ضبط وقایع را دشوار می‌کند. قدسی بودن چهره رزمندگان درست است، اما نباید مانع ثبت و ضبط درست وقایع تاریخ شود و این موضوع مانند یک چالش شده است. ما نیاز داریم که وقایع‌نگاری درستی از رویدادهای دوران جنگ هم صورت بگیرد. مقطع دومی که توانستم با دوستان همکاری کنم، دورانی بود که به عنوان معاونت اسناد ملی در آن سازمان بودم و می‌خواهم صادقانه اعتراف کنم که در سازمان اسناد و آرشیو ملی، از مخلص‌ترین، پرتلاش‌ترین و علمی‌ترین همکارانم را در طول دوران کاری داشتم.»

خطرات خاطرات

مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ، سخنران دوم نشست بود، او گفت: «صحبت امروز من درباره خطرات خاطرات است، همان‌طور که ما در سال‌های گذشته به ضرورت تاریخ شفاهی توجه نمی‌کردیم، الان به ضرورت تاریخ شفاهی دقت می‌کنیم، اما به چالش‌ها و اما و اگرهایش کمتر دقت می‌کنیم. من با افرادی مواجه شدم که چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور، از ویژگی‌هایی برخوردار بودند؛ ارزش این را داشتند که پای صحبت‌شان بنشینند و خاطرات‌شان ثبت و ضبط شود. چند مسئله در اینجا وجود دارد که باید به آنها توجه کنیم. نخست اینکه گاهی مصاحبه‌کننده خود را در قالب یک ضبط صوت می‌بیند که بدون هیچ هدایت، نظارت و روش‌مندی، یک گوشه می‌نشیند و اجازه می‌دهد که مصاحبه‌شونده هرچیزی که دارد، بگوید. این مسئله دلایلی دارد. اول ناآگاهی مصاحبه‌کننده است که نسبت به موضوع مصاحبه و شخص مصاحبه‌شونده آگاهی و مطالعه کافی هم ندارد. در این صورت، مانند این چند سال، مصاحبه‌شونده، آگاهانه یا ناآگاهانه زمام امور را در دست می‌گیرد و مصاحبه را هدایت می‌کند و مصاحبه‌کننده ابزار و ضبط صوت است. اتفاقی که می‌افتد این است که ممکن است مصاحبه‌کننده مرعوب مصاحبه‌شونده شود و تحت تأثیر او قرار بگیرد. بسیاری از اوقات ممکن است با نیت قبلی، در رویارویی و مقابله با مصاحبه‌شونده قرار بگیرد، گاهی نیز ممکن است به دلیل شیفتگی زیاد، مفتون او شود و کیفیت کار از دست برود. پس اگر مصاحبه‌کننده آمادگی لازم را نداشته باشد، به راحتی می‌تواند یک پروژه قوی و درخشان را زمین بزند. از آن طرف هم مصاحبه‌شونده می‌تواند چند عارضه داشته باشد. بعضی اوقات مصاحبه‌شونده‌ها افراد بزرگی هستند و به دلایلی نسبت به بیان خاطرات‌شان محافظه‌کاری دارند، یا به دلایلی نسبت به مصاحبه‌کننده اطمینان ندارند و همه مطالب را به او نمی‌گویند؛ یک نمونه مصاحبه محمدابراهیم امیرتیمور کلالی با حبیب لاجوردی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است. شناختی که ما از امیرتیمور کلالی در تاریخ معاصر ایران داریم، این است که خودش را از بازماندگان نادرشاه و تیمور لنگ می‌داند، خانواده‌اش در منطقه تیموری جزو ملاکین و صاحب منصبان ملکی و منطقه‌ای بودند، خودش از زمان احمدشاه و بعد از مشروطه جزو انجمن علمی خراسان بوده است، در زمان مشروطه، فتح تهران و دوران پهلوی حضور داشته است، در دوران ملی شدن صنعت نفت، یکی از یاران دکتر مصدق بوده، در دوره اول وزیر کار بوده و سپس وزیر کشور شده است، در دوره هجدهم از معدود نمایندگان جبهه ملی بود که در کودتا به مجلس راه پیدا کرده، دخترش بعدها همسر اسکندرمیرزا، رئیس‌جمهور پاکستان می‌شود، این فرد آدم بزرگی بوده و ما می‌بینیم که در سن نود سالگی در لس‌آنجلس پای صحبت حبیب لاجوردی نشسته و نتیجه، خاطرات بسیار مسخره‌‌ای از یک آدم گیج و هاج و واج است که چیزی نمی‌داند. این اتفاق به دو دلیل افتاد. اول اینکه در زمانی با او صحبت شد که حافظه‌اش را از دست داده بود و دوم اینکه حبیب لاجوردی، چیزی از امیرتیمور نمی‌دانست و با او مصاحبه کرد و کاری که می‌توانست در زمان خودش بسیار درخشان باشد را به یک کار بی‌ارزش تبدیل کرد. ما مدیون حبیب لاجوردی هستیم، اما اگر سازوکار مناسب رعایت نشود، نتیجه کار می‌تواند کم‌ارزش باشد. بعضی اوقات صاحب خاطرات، به دلیل ثبت در تاریخ، آگاهانه دروغ می‌گوید و یا در راست‌گویی صرفه‌جویی می‌کند. خیلی اوقات برخی از خاطرات که از نظر صاحب خاطره مهم به نظر نمی‌آید را نمی‌گوید و یا روی آن خاطراتی که از نظر مخاطب مهم است، پافشاری زیادی می‌کند و این هنر و توانایی مصاحبه‌کننده است که با اشرافی که دارد، بعضی از موارد را یادآوری کند. از طرفی وقتی مصاحبه‌کننده طی مصاحبه با مصاحبه‌شونده جدل کند، اعتماد از بین می‌رود. جدل در مصاحبه باید تا جایی ادامه پیدا کند که جنبه چالشی آن از بین نرود؛ پیدا کردن مرز چالش و بازجویی کار دشواری است و از طرفی رعایت این استانداردها برای هر شخصی فرق می‌کند. تاریخ شفاهی ابزار تاریخ‌نویسی محققان است و یکی از منابع مهم و غیر قابل انکار تاریخ‌نگاری است. اگر ما گفته‌های یک مصاحبه تاریخ شفاهی را اصل تاریخ بدانیم، راه برای اشتباهات و دروغ‌گویی‌های سیستماتیک خواسته یا ناخواسته مصاحبه‌شونده و مصاحبه‌کننده فراهم می‌شود و این می‌تواند به خطراتی برای تاریخ‌نگاری تبدیل شود، یعنی یک فرصت تبدیل به یک چالش جدی می‌شود و این موضوع به شدت در برخی از منابع اصلی دیده می‌شود. یکی از مشکلات بزرگی که در ضبط خاطرات داریم، این است که خاطره‌گوهای ما، به دلایل فرهنگی، سیاسی یا خانوادگی، فرهنگ یادداشت روزانه‌نویسی ندارند. وقتی شما یادداشت روزانه نداشته باشید، بسیاری از چیزها را فراموش می‌کنید، کلیات در ذهن‌تان می‌ماند، اما جزئیات را فراموش می‌کنید و زمانی که ما جزئیات را به آنها در جریان مصاحبه یادآوری می‌کنیم، به شوق می‌آیند. این هم نکته‌ای برای کمک به صاحب خاطره و جریان مصاحبه است که باید مورد توجه قرار گیرد.»

تاریخ شفاهی، مصاحبه فعال است

در ادامه محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ گفت: «بعد از گذشت سه دهه از کار تاریخ شفاهی، لازم است که نگاهی به پشت سرمان بیندازیم و ببینیم که چه راهی را پیمودیم. ببینیم این اطلاعاتی که تولید کردیم و در اختیار جامعه گذاشتیم، چه گرهی از مشکلات این جامعه باز کرده است و یا چه میراثی را برای کشورمان به ارمغان آورده است. بحث آسیب‌شناسی تاریخ شفاهی، فصل‌های متعددی دارد و از طرفی بسیار حساس است و من می‌خواهم موضوع مهندسی اطلاعات یا ساماندهی اطلاعات را مطرح کنم که درآمدی بر آسیب‌شناسی است. ما برای یک بنای مهندسی یا یک بنای فکری، اطلاعاتی را احتیاج داریم تا آن بنا به درستی مهندسی و معماری شود، این ساماندهی هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی است. در ساماندهی کیفی ما باید دقت لازم را به فرایند تاریخ شفاهی، از مرحله سوژه‌یابی، پیشاتحقیق، تحقیق، پساتحقیق و در جریان مصاحبه داشته باشیم، بدانیم که باید به چه ترتیب و با اطلاعات و آموزش‌های لازم برویم. بعد بحث آرشیو، پیاده‌سازی و تدوین کار است. برای اینکه از لحاظ کیفی ما بتوانیم کار خوب و درخوری را ارائه کنیم، نیازمند آموزش‌ها و تجربه‌هایی هستیم. آنچه که امروز در کشور ما تولید می‌شود، ناظر بر هیچ کدام از این مراحل نیست، کارها به صورت سلیقه‌ای، هیجانی و برآمده از یک سری از نیازهای فوری جامعه تولید می‌شود. بعضی‌ها فکر می‌کنند که نام هر ضبط خاطره‌ای را می‌توان تاریخ شفاهی گذاشت، در حالی که باید این فرایند پیچیده را مد نظر داشت. انتخاب سوژه و مطالعات ما پیرامون سوژه بسیار مهم است؛ یعنی اطلاعات پیرامون یک سوژه را باید ابتدا نزد خودمان به عنوان مورخ تاریخ شفاهی و مورخ پُرسا ساماندهی کنیم و با اطلاعات خوبی نزد مصاحبه‌شونده برویم تا منفعل نشویم، زیرا تاریخ شفاهی باید در یک فضای فعال شکل بگیرد، همچنان که یکی از تعریف‌های درستی که از تاریخ شفاهی شده، این است که به آن مصاحبه فعال می‌گویند. ما باید در ابتدا به خودمان این خدمت را بکنیم و اگر این اطلاعات در نزد خودمان ساماندهی شده باشد، در فرایند احصای اطلاعات از ذهن مصاحبه‌شونده‌مان دقت می‌کنیم و برای اینکه این اتفاق بیفتد، ما نیاز داریم که نُرمی از سواد جامعه را داشته باشیم، یعنی سواد روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و اندکی از مسائل سیاسی و اقتصادی و اندکی از تمام مسائل جامعه را بدانیم، یعنی از یک هوش متوسط به بالایی برخوردار باشیم تا بتوانیم آن اطلاعات را احصا کنیم، وگرنه همان‌طور که آقای تفرشی گفت، دچار آن دامی می‌شویم که مصاحبه‌شونده مصاحبه‌گر را هدایت می‌کند و به مرزهایی می‌برد که نباید ببرد. وقتی این اطلاعات دارند تولید می‌شوند، ما نیاز داریم که آنها را به لحظ کیفی ساماندهی کنیم. در اینجا و به لحاظ کیفی، بحث اعتبارسنجی و راستی‌آزمایی پیش می‌آید که این اطلاعاتی که در حال تولید است، تا چه حد درست و تا چه حد غلط است. اینکه اطلاعات ما تا چه حد درست و تا چه حد غلط است، برمی‌گردد به راهی که ما در گذشته آمده‌ایم، یعنی چگونه موضوع‌مان را انتخاب کرده و چقدر پیرامون آن تحقیق کرده‌ایم و حالا داریم چه‌کار می‌کنیم که این اطلاعات را تولید کنیم. حالا به این سمت می‌رویم که با ابزار مختلف و اعتبار درون‌متنی و برون‌متنی کار، اعتبارسنجی می‌کنیم، یعنی با ایجاد تبادل در بین روایت‌های مختلف و با پژوهش‌هایی که پسامصاحبه انجام می‌دهیم، آنها را با مدارک و مستندات مقایسه و تطبیق می‌دهیم تا راستی‌آزمایی کنیم و اطلاعات‌مان را به لحاظ کیفی بالا ببریم و به اعتبار آنها اعتنا ببخشیم. بعد بحث آرشیو مطرح است. به آرشیو نه تنها از لحاظ کمی، بلکه از لحاظ کیفی هم باید نظر انداخته شود. در بحث کیفی آرشیو این نکته مطرح است که چگونه باید از سواد دنیا برخوردار باشیم. باید بدانیم که در دنیا در چه وضعیتی از آرشیو قرار دارند، چون کمک می‌کند که ما بتوانیم ساماندهی اطلاعات داشته باشیم. ساماندهی اطلاعات بیشتر و بیشتر ما را به سمت آرشیو می‌برد و اگر ما اطلاعات را در آرشیو به خوبی ساماندهی کنیم، می‌توانیم در تدوین، قدم‌های آسان و بزرگ‌تری را برداریم. اگر ما در آرشیو، اطلاعات‎مان را به درستی ساماندهی نکنیم، در تدوین دچار مشکل خواهیم شد، چون در تدوین هم به ساماندهی اطلاعات احتیاج داریم. یک تدوین‌گر خوب باید بداند که داده را در کجای متن بنشاند تا بتواند معنای درست و هدف کار را به دست بیاورد و در اختیار جامعه بگذارد. به نظر من تمام اینها یک زنجیره است و ما نیاز داریم که خوب به آنها توجه کنیم و آموزش‌های لازم را داشته باشیم. اما یک آسیب جدی در زمینه اطلاعاتی که دارد به صورت انبوه تولید می‌شود، وجود دارد. علت تولید انبوه این است که ساماندهی صورت نگرفته و ما را در آینده دچار یک مشکل و معضل اساسی خواهد کرد و آن انباشت شدید اطلاعات است. ما در آینده نمی‌توانیم در این انفجار اطلاعاتی که دارد اتفاق می‌افتد، سره را از ناسره تشخیص دهیم. مثلاً انبوه اطلاعات در خصوص جنگ دارد تولید می‌شود. چون هاله‌ای از تقدیس در آنها هست، همه بنا را بر آن می‌گذارند که راوی که در حال بیان خاطرات است، متصل به آن فضای مقدس است، پس دارد درست می‌گوید. آیا در لابه‌لای حرف‌ها و کار هدفمندی که مصاحبه‌کننده دارد انجام می‌دهد، اطلاعات غلط وارد جامعه نشده است؟ ما چگونه می‌توانیم آنها را غربال کنیم؟ غربال کردن یک تکنیک است، اما اطلاعات باید جدول‌بندی شده و هدفمند باشد تا جواب بدهد. لازم است که ما مهارت‌های لازم را برای ساماندهی اطلاعات داشته باشیم و این همه اطلاعات و داده‌ها را در مسیر سازندگی کشور استفاده کنیم.»

فرهنگ شفاهی و کتمان آگاهانه

غلامرضا عزیزی، رئیس پژوهشکده اسناد کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران سخنران نهایی نشست بود و گفت: «تاریخ شفاهی با دو گروه از مشکلات سروکار دارد؛ یک گروه که عام است و شما می‌توانید آنها را در تمام دنیا و در تمام گروه‌های تاریخ شفاهی ملاحظه کنید. مثلاً از آفات مصاحبه تاریخ شفاهی این است که حافظه ناپایدار است و ممکن است راوی اشتباه کند یا فراموشی بگیرد. مسائلی مثل غلو و کتمان همیشه هست. مسائلی که به خود مصاحبه‌کننده مربوط می‌شود، مانند عدم تسلط به موضوع، عدم شناخت از سوژه‌ای که دارد با او مصاحبه می‌کند هم مسائلی هستند که به صورت عمومی در بسیاری از پروژه‌های تاریخ شفاهی دیده می‌شوند. از طرفی فرهنگ ما ایرانیان شفاهی است، ما عادت نداریم خاطرات‌مان را بنویسیم، بیشتر دوست داریم صحبت کنیم. فرهنگ شفاهی ما از چیز دیگری هم تاسی گرفته است. مولانا گفته است: «در بیان این سه کم جنبان لبت، از ذهاب و از ذهب وز مذهبت». گویا این بیت از حدیثی از پیامبر(ص) گرفته شده که فرمودند: «پنهان کن راهت را، پولت را و آن روشی که داری». در کنار فرهنگ شفاهی ما، یک فرهنگ کتمان هم رشد کرده است. فرهنگ کتمان یکی از آسیب‌های پروژه‌های تاریخ شفاهی ایران است. ما تابوی گفتاری بسیاری در فرهنگ‌مان داریم که حتی صحبت کردن در مورد آنها، مثلاً در تلویزیون هم مشکل دارد. شاید ما این خودسانسوری را در همه جوامع می‌توانیم ببینیم، اما در جوامعی که میزان آرامش و راحتی کمتر باشد، آن آسیب بیشتر به چشم می‌آید. نباید در مصاحبه‌های تاریخ شفاهی جدل باشد، زیرا در این مصاحبه‌ها شما می‌خواهید یک واقعیت را زنده کنید، نه اینکه مانند صندلی داغ به طرف ثابت کنید که دارد دروغ می‌گوید و او را به دوگانه‌گویی وادار کنید. اگر در مصاحبه طرف مجبور به دوگانه‌گویی شود، فرد مقابل، نامش مصاحبه‌کننده نیست، بازجو است! یکی از مواردی که در پروژه‌های تاریخ شفاهی خود را نشان می‌دهد، کتمان آگاهانه است، یعنی هر آنچه که مصاحبه‌کننده، شنوندگان یا مخاطبان بتوانند از آن سوء استفاده کنند و به نوعی به چهره من (راوی) خدشه وارد کنند، من آن را کتمان می‌کنم. کتمان آگاهانه تاریخی ریشه‌دار، حداقل از قرن چهارم یا پنجم هجری خود را در اشعارمان نشان می‌دهد که حرف نزن! زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد! که مدام به ما می‌گویند، ساکت باش! چیزی نگو! دوستان می‌توانند این ایراد را به من بگیرند که تاریخ شفاهی، مفهومی قرن بیستمی است و نباید شواهدی قبل از آن باشد، اما به عنوان ریشه‌های تاریخی، باید درباره آن چیزی که جزئی از فرهنگ گفتاری ما شده است، کار کرد. ما می‌توانیم این فرض را مطرح کنیم که آیا ننوشتن ما و اینکه می‌گوییم فرهنگ‌مان شفاهی است و کمتر سراغ خاطره‌نویسی رفته‌ایم، تأثیری از این فرهنگ نگفتن‌های ما در آن وجود دارد؟ در شفاهی دیوار حاشا بلند بود، اما در کتبی نمی‌توانست چنین اتفاقی بیفتد، این مسئله در ذهن من به عنوان یک آسیب‌شناسی تاریخ شفاهی ایران مطرح و قابل مطالعه و قابل بررسی است.»

در انتهای نشست شفیقه نیک‌نفس گفت: «ما در سال پیش مصاحبه‌شونده‌ای داشتیم که خودش به سازمان اسناد آمد تا خاطراتش را بپرسیم و مصاحبه انجام دهیم. این آقا از ابتدا مسئله‌ای در ذهنش بود که به آن دلیل به سازمان آمد تا مسئله را عنوان کرده و برای تاریخ ثبت کند. مصاحبه من با آن فرد به 30 جلسه کشیده شده است و هنوز آن مطلبی که انگیزه اصلی او برای آمدن به سازمان و ثبت در تاریخ بود را نگفته است و هنوز شک دارد که آیا آن را مطرح کند یا نه. من همیشه به مصاحبه‌شونده‌ها این اطمینان را می‌دادم که صحبت کنید و خیال‌تان راحت باشد که هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد و خدا را شاهد می‌گیرم که در طول 25 سال گذشته از طرف ما مشکلی برای شخصی ایجاد نشد، اما در شرایط این فرد نمی‌توانم این اطمینان را بدهم. من می‌خواهم بدانم که به آن فرد اصرار کنم حرفش را بزند یا به دلیل مخاطره‌ای که وجود دارد، هیچ اصراری نکنم؟»

مجید تفرشی در پاسخ به سؤال گفت: «هیچ کس نمی‌تواند صد در صد این اطمینان را بدهد که خاطرات در جایی پخش نمی‌شود، فقط در حد توان‌تان می‌توانید این اطمینان را بدهید.»

محسن کاظمی هم در جواب سوال گفت: «این طبیعی است که راوی نگران مخاطرات پس از نشر است، باید بستری فراهم شود که هم من، به عنوان مصاحبه‌کننده و هم او، به عنوان مصاحبه‌شونده، زمانی که مطمئن هستیم، مطالب را نشر بدهیم وگرنه باید در آرشیوها بماند تا 50 یا 100 سال دیگر آیندگان بیایند و از آن استفاده کنند. البته همین هم یک نگرانی ایجاد می‌کند که آیا آن چیزی که من در اختیار این سازمان می‌گذارم، مورد استفاده سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی قرار می‌گیرد یا نه؟ آیا اینها علیه خود من استفاده خواهد شد یا نه؟ من فکر می‌کنم که سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی به این حد از بلوغ رسیده‌اند که می‌دانند اطلاعاتی که منتشر نشده، مثل بی‌اعترافی‌های در دادگاه است. دادگاه چون ظهور دارد، بار حقوقی می‌آورد، از طرفی این سؤال هم پیش می‌آید که اگر این متن‌ها در اختیار‌شان قرار بگیرد، ممکن است مورد استفاده قرار گیرد؟ احتمال همه اینها وجود دارد و اینها برای فردی که راوی است و فردی که روایت را ثبت و ضبط می‌کند، مسئولیت به همراه خواهد آورد و ایجاد خطر خواهد کرد. ما باید تمام این جوانب را بسنجیم و بی‌گدار به آب نزنیم. مصاحبه‌شونده اگر به این اطمینان خاطر نرسیده، حرفی را مطرح نکند و اگر رسیده‌، بگوید، بعضی از افراد پیه این کار را به تن‌شان می‌زنند، زیرا دغدغه آینده را دارند، دغدغه این را دارند که جهان پس از ما چه خواهد شد، لذا این فداکاری را می‌کنند. واقعاً کار تاریخ، فداکاری‌هایی را می‌طلبد. ما در طول تاریخ، تاریخ‌نگارانی را داشته‌ایم که رگ گردن‌شان برای راه‌شان رفته است و این موضوع هم جدا از آن نیست. من نسخه‌ای ساده برای وضعیت پایین‌تر و خطرات کمتر می‌پیچم که اگر فقط خطر نشر وجود داشته باشد، باید چندین نسخه از روایت در اختیار خود راوی و خانواده او نگهداری شود تا اگر سوء استفاده یا تحریفی صورت گرفت، مدرکی برای رد آن داشته باشند.»

 



 
تعداد بازدید: 4655


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.