خاطرات محمدرضا اسلاملو

محمدرضا اسلاملو، کارگردان و مستندساز دوران دفاع مقدس، مهمان صدوچهل‌وهشتمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1388) بود. او درباره شهید سید مرتضی آوینی خاطره گفت. او گفت رفتم متنی که آماده کرده بود، را بخوانم چون گفته بودند ممکن است تُن صدا خوب باشد؛ اما حس و حالِ پشت صدا مهم است. دو سه بار خواندم و می‌گفت این‌طور نیست. گفتم خودت بخوان. خواند و عجب صدایی داشت. چون با تمام جان نوشته بود و با تمام جانش می‌خواند. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمدرضا گلشنی

محمدرضا گلشنی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتاد‌وپنجمین برنامه شب خاطره (شهریور 1388) بود. او درباره ماه رمضان و افطار دوران اسارت خاطره گفت. او گفت از نان‌هایی که به ما می‌دادند حلیم و شکلات درست می‌کردیم. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات رضا سلطانی

رضا سلطانی، مهمان صدوچهل‌وهشتمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1385) بود. او درباره شهید علی صیاد شیرازی (۲۳ خرداد ۱۳۲۳–۲۱ فروردین ۱۳۷۸) سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و ماجرای قول کمکی که به برادران مستقر در شهر سردشت داده بود خاطره گفت. او گفت در هلی‌کوپتر به سمت سردشت نوری وجود نداشت و گم شدیم... این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسین علایی ‎

حسین علایی، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دوران دفاع مقدس، مهمان صدوچهل‌وهفتمین برنامه شب خاطره (اسفند 1384) بود. او درباره شهادت حمید باکری در عملیات خیبر و کنار پل جزیره جنوبی خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم. تاکنون 333 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده اول اردیبهشت 1401 برگزار می‌شود.

خاطرات رسول ملاقلی‌پور ‎

رسول ملاقلی‎پور (۱۷ شهریور ۱۳۳۴ - ۱۵ اسفند ۱۳۸۵)، کارگردان سینما، مهمان صدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره (آذر 1384) بود. او درباره فردای شب پناه گرفتنش در یک سنگر که پر از جسد عراقی‌ها بود و سپردن آدرس و شماره تلفن‌ها به رودخانه کارون خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات رسول ملاقلی‌پور ‎

رسول ملاقلی‎پور (۱۷ شهریور ۱۳۳۴ - ۱۵ اسفند ۱۳۸۵)، کارگردان سینما، مهمان صدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره (آذر 1384) بود. او درباره ماجرای تیراندازی عراقی‌ها به خاکریز و پناه گرفتنش در یک سنگر خاطره گفت.

خاطرات حسین مظفر

حسین مظفر، از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیأت علمی (بازنشسته) دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است. در دوران انقلاب، به دلیل تحت تعقیب قرار گرفتن توسط ساواک، تحصیل در دانشگاه شهید باهنر کرمان را رها کرده و متواری می‌شود. بعد از شروع جنگ ایران و عراق، وی و سایر اعضای خانواده وی، حضور فعالی در جبهه جنگ داشته‌اند. حسین مظفر، مهمان ویژه برنامه شب خاطره در حضور مقام معظم رهبری بود. او درباره عملیات کربلای 5 در شلمچه، سنگرهای گردان حمزه و شهادت یک نوجوان خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات سید جواد میرشفیعیان

سید جواد میرشفیعیان، فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد و جانباز دوران دفاع مقدس، مهمان صد و هفتاد و پنجمین برنامه شب خاطره(مهر 1387) بود. او درباره مقاومت در نزدیکی عراقی‌ها، پر کردن بیل بلدوزر و ریختن خاک روی خاکریز و چگونگی مجروح شدنش، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات عزت‌الله مطهری

عزت‌الله شاهی یا عزت‌الله مطهری یا عزت شاهی از مخالفان حکومت پهلوی بود که پس از دستگیری به ۱۵ سال حبس محکوم شد و در جریان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. او در سال ۱۳۶۳ نام خانوادگی خود را به مطهری تغییر داد. عزت شاهی، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره دستگاه دروغ‌سنج شکنجه و چگونگی کار کردن آن باتوم که به باطری ماشین وصل می‌کردند، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسین مظفر

حسین مظفر، از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیأت علمی (بازنشسته) دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است. در دوران انقلاب، به دلیل تحت تعقیب قرار گرفتن توسط ساواک، تحصیل در دانشگاه شهید باهنر کرمان را رها کرده و متواری می‌شود. بعد از شروع جنگ ایران و عراق، وی و سایر اعضای خانواده وی، حضور فعالی در جبهه جنگ داشته‌اند. حسین مظفر، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره و فرار از کرمان به تهران و ماجرای دستگیری‌ مجددش و وفاداری و ممانعت مردم خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.
...
11
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.