نمایشی از قدرت معنوی

در روزهای اول جنگ، یک نفر نظامی پیش من آمد و فهرستی آورد که انواع و اقسام هواپیماهای ما ـ جنگی و ترابری در آن فهرست ذکر و مشخص شده بود که چند روز دیگر همه‌ فروندهای این نوع هواپیماها زمین‌گیر خواهد شد؛ مثلاً این نوع هواپیما در روز هشتم، این نوع هواپیما در روز دهم، این نوع هواپیما در روز پانزدهم! این فهرست را به من داده بود که خدمت امام ببرم، تا ایشان بدانند که موجودی ما چیست.

اگر روزی تاریخ بمیرد!

چندین سال پیش کتابی خواندم از اوریانا فالاچی به نام «اگر روزی خورشید بمیرد» و اکنون مقالة حاضر با دغدغة این پرسش مهم نوشته شده است که اگر روزی آسمان معرفت انسان‌ها در سوگ مرگ خورشید تاریخ بنشیند، انسان‌های پس از این واقعه چه خواهند کرد و زیر سقفی از ابرهای وهم و تردید چگونه خواهند زیست؟ اساساً چه چیز موجب مرگ تاریخ می‌شود و فروغِ نشاط و حیات را از آن سلب می‌کند؟

درآمدی بر مطالعة نشانه‌شناختی روایت

واژة تازی تبارِ «روایه/ روایت» ـ که می‌توان آن را با گردانیدة پارسیِ «گفت ـ بازگفت/ بازگفتن» برابر شِمُرد ـ از نظر دستور زبان فارسی، اسم و مصدر متعدی و از دیدگاهِ نوع‌شناسیِ دانشنامه‌ای، مَدخَلِ مفهومی است. صورتِ مصدرِ ترکیبی این کلمه ـ «روایت‌کردن» ـ نیز در متون فارسی سابقه کاربرد دارد1.

هویت،روایت،جنگ(بررسی رابطه هویت و روایت با تاکید بر خاطرات جنگ)

هدف از نگارش مقاله‌ی حاضر، پاسخ‌دادن به چند پرسش نظری درباره‌ی هویت و جنگ است. هیچ‌یک از پرسش‌ها به‌طور مستقیم به منشأ پیدایی هویت نمی‌پردازند بلکه چگونگی تداوم حس هویت طی جنگ را آشکار می‌کنند.

راهنمای گام به گام تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی یا «Oral History»، چنان که از عنوان آن آشکارست، یکی از شیوه‌های تحقیقات تاریخی است که صرفاً جنبه شفاهی دارد. تاریخ شفاهی که در سده اخیر در سطح جهان گسترش پیدا کرده ؛ مجموعه منظمی از اظهارات افراد زنده در مورد تجربیاتشان است. ابزار جمع آوری این اطلاعات می‌تواند از یادداشت برداری تا استفاده ماهرانه از وسایل الکترونیکی ضبط صدا و تصویر متفاوت باشد.

رودخانه های ناپیدای ژرفا

ادبیات شفاهی هر دوره و روزگاری، به آب‌های روانِ ژرفای زمین، مانند است؛ رودخانه‌های رونده‌ای که بر پهنای پیدای خاک یک سرزمین، گاه نم و نشانی هم از خویش پدیدار نمی‌کنند. در هر دوره و روزگاری، با هر تکانه و رخداد خوش یا تلخی، ادبیات شفاهی آن تکانه و رخداد نیز آغاز می‌شود؛ جوشش و جنبش ادبیات شفاهی آن تکانه و رخداد هم، همچون آب چشمه‌سارهای ژرفای زمین، جان و جویایی پیدا می‌کند

ما و جنگ

هرچیزی حقیقتی دارد و امکان ظهور یا اختفای آن، بسته به نوع رابطه و نسبتی است که انسان با آن برقرار می‌کند. تاریخ هم از همین قسم است و تجلّی گوهر آن، در گرو نوع نگاه و مواجهة ما با آن است. حال این نگاه چگونه است و چگونه باید باشد؟ بعضی‌ها شاید از سر تعصب و علقه، می‌گویند ایران در دوره پس از اسلام، کامل‌ترین معماری را در میان معماری ملل و تمدن‌های جهان داشته است. شاید این سخن درست باشد، ولی واضح است که معماری اسلامی در ایران و به تبع آن، در کشورهایی نظیر مصر و مراکش و هند، در نوع خود منحصر‌به‌فرد و قریب به کمال بوده است.

جنگ ها و فرهنگ ها

هنوز اندکی از جنگ نگذشته بود که غم غربت آن در دل‌ها جوانه زد و به‌ویژه کسانی که جنگ را دیده یا احساس کرده بودند دچار حس نوستالژیک عجیبی نسبت به جبهه و جنگ شدند، همین سبب شد که خیلی زود به خاطره‌نگاشته‌های زمان جنگ توجه شود انتشار آن‌ها مدنظر قرار گیرد و به‌تدریج «تاریخ دفاع مقدس» در ابعاد گوناگونش ظهور پیدا کند. هرچند که نگاشته‌های تحقیقی، اسنادی، و داستانی هرکدام جایگاه مهمی را در ادبیات دفاع مقدس داشتند، «خاطرۀ شفاهی» جایگاهی به مراتب گسترده‌تر و عمیق‌تر به‌دست آورد که در عین شایستگی، بایستگی‌هایی را هم به دنبال خواهد داشت.

123

تتتتتتتتتت

علامه طباطبایی؛ چشم‌اندازی اصیل در تاریخِ تفسیر

در تاریخ اسلام، تفسیر قرآن که باید تنها نماد علمی جامعه اسلامی باشد، چالش‏های بسیار زیادی را تا به امروز پشت سر نهاده است. در واقع جامعه اسلامی به حیث احترامی که برای کلام الهی قائل است، وارد شدن در موضوعات تفسیری را به استناد برخی روایات بسیار محدود و با مرزبندی‏های فراوانی می‏پذیرد و هر مفسر در طول زندگی خود ‏با بی مهری‏ها و نامهربانی‏های اهل علم آن دوره مواجه می‏شود به حدی که این تنگناها موجب کاهش توانایی علمی وی می‏گردد. سیدمحمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (۱۲۸۱-۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ هجری شمسی در تبریز) مولف تفسیر المیزان، فقیه، فیلسوف و مفسر قرآن، شیعه و ایرانی است.
...
72
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.