به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه، خبرهایی از فروردین 1403 را میخوانید.
محمدحسین جعفریان، شاعر و نویسنده، مهمان دویستوبیستوسومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد کاروان إلی بیتالمقدس خاطره گفت: وقتی مسئله این سفر مطرح شد، تصور میکردم یک سفر توریستی خواهیم داشت، اما در طول سفر همه چیز عوض شد...
دریافت کمکهای مردمی برای پشتیبانی از جنگ، در اولویت کار ما در سپاه بود. از هر موقعیتی برای جلب کمکهای مردمی بهره میگرفتیم. آن موقعها هزینه اقامتِ هر رزمنده در جبهه 20 هزار تومان و حقوق هر پاسدار 15 هزار تومان بود. در ابتدا سرکشی از پایگاهها را آغاز کردیم. به هر پایگاه که میرسیدیم، سینی بزرگی وسط حیاط آنجا میگذاشتیم تا مردم از گوشه و کنار روستا هدایای نقدی و غیرنقدی خود را داخل آن قرار بدهند. در همین حین دیدم یک خانم سرمایهدار در حالی که طلا و جواهرات زیادی به خودش آویزان کرده، وارد حیاط شد و مبلغ 10 تومان از جیبش درآورد و داخل سینی قرار داد.
حقوق مصاحبهکننده که مشخص است. حقوق میگیرد و کارش را انجام میدهد. در بحث حقوق معنوی آثار هم اصولی داشتیم. ما در حوزه تاریخ شفاهی، عمدتاً چند مقاله داشتیم. هر کسی مصاحبه را انجام میداد و حتی در چند مورد، یک دستیار داشتم که فقط پیادهسازی را انجام داده بود، اسمش را در مقاله میآوردم. این امر را بر خودم تکلیف میدانستم، ولی به مرحله چاپ کتاب نرسیدیم که مثالی برای شما بزنم. ولی قطعاً کتاب به نام مصاحبهکننده چاپ میشد و این اصل را با دقت رعایت میکردیم.
حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسهای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمیزد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهرهاش پیدا بود. سعی میکرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.
سیصدوچهلونهمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 2 شهریور 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «خونشریک» برگزار شد. در این برنامه علیرضا رجبیجعفری، عارف جعفری و مدافع حرم، سید مسافر خاطره گفتند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. اولین راوی، علیرضا رجبیجعفری متولد 1340 و اهل تبریز بود. او از رزمندگان دفاع مقدس بوده و هماکنون یکی از فعالان حوزه فرهنگ و مقاومت است. وی در ابتدا خود را «خُدامالشهدا» نامید.
وحید اشتری، از خبرنگاران کاروان إلی بیتالمقدس، مهمان دویستوبیستوسومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد نکاتی که در طول سفر این کاروان توجهش را جلب کرده بود خاطره گفت: روزی که در آنکارا، مقابل سفارت رژیم صهیونیستی تجمع کرده بودیم، با برادری از اهالی کشور آذربایجان همصحبت شدم.
با آنکه سن کمی داشتم، سومینبار بود که از پایگاه مالکاشتر به جبهه اعزام میشدم. اینبار هم طبق معمول مرا به لشکر 27 محمد رسول الله(ص) فرستادند و از آنجا به گردان حمزه سیدالشهدا مأمور شدم، بعد از چند روز که وارد گردان حمزه شدم، در گروهان یک، دسته یک، بهعنوان تخریبچی مشغول به انجام وظیفه شدم. نفرات این دسته اکثراً متولد 47، 48 بودند و جوّ باصفا و معنوی خاصی بین بچهها حاکم بود. طبق برنامه بچهها باید خودشان را برای عملیاتی که در پیش بود حاضر میکردند. ابتدا ما را به یک دوره آموزشی آبی، خاکی فرستادند. پس از آن به اردوگاه کرخه منتقل شدیم.
کتاب «روایت محمدنبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر» حاصل گفتوگوی علیرضا رفاهیت و تدوین حسین احمدی است. سردار رودکی پس از دوران سربازی فعالیتهای مختلفی چون عضویت در سپاه پاسداران، مأموریت در کردستان، حضور در جبهه جنوب، فرماندهی تیپ 35 امام سجاد(ع)، تحول در سازمان رزم سپاه و فرماندهی لشکر 19 فجر را در کارنامه خود دارد. موضوع اصلی و محوری این کتاب، درباره روند جنگ تحمیلی و نقش راوی در فرماندهی و هدایت رزمندگان استان فارس در جبهههای جنوب و غرب کشور است.
حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسهای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمیزد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهرهاش پیدا بود. سعی میکرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.