اهمیت تاریخ شفاهی جزیره

کریستی ساکازیرو[1]
ترجمه: نرگس صالح‌نژاد

08 خرداد 1396


درباره عکس: از چپ، ایلین کینتول[2] و مندی تایتانو[3] برای مراسم سنتی خود گُل آماده می‌کنند.

 

تاریخ مردم میکرونزی[4] و تعامل آنها با جهان خارج تاکنون به‌طور کامل مستند نشده است؛ اینجا منطقه نادیده‌گرفته ‌شده‌ای در بورس‌های دانشگاهی است. ادبیات تاریخی اغلب یک موضوع جزیره‌ای را به‌ عنوان یک پاورقی از میکرونزیایی‌هایی ذکر می‌کند که در طول دوران استعمار نقش و مشارکت کمتری داشته‌اند.

گونزاگا پاوس[5] در سال ۲۰۱۶ در تز دکترای خود با عنوان «ایالت فدرال میکرونزی در تعامل با جهان خارج: کنترل، خود حفاظتی و تدام»[6] می‌گوید: «برای این منظور دیدگاه تاریخی بومی در ادبیات تاریخی وجود ندارد.»

دکتر پاوس در کالج آسیا و اقیانوسیه در دانشگاه ملی استرالیا در کانبرا[7] حضور دارد. او می‌گوید: «با وجود ماهیت تحریفی تاریخ امپراتوری که میکرونزیایی‌ها را به‌ عنوان مردمی فقیر و وحشی و ساده‌لوح به تصویر کشیده است، روند در حال ظهوری از گفتمان تاریخی متناقض با این تصویر وجود دارد. میکرونزیایی‌ها از دوره استعمار با جهان خارج برخورد موفقیت‌آمیزی داشته‌اند. این استدلال از بررسی تاریخ‌های شفاهی، منابع دست‌دوم، تجربیات شخصی، مصاحبه‌ها و تحقیقات میدانی پایدار در مورد چگونگی بازسازی فرایندهای داخلی میکرونزیایی‌ به ‌جای تسلیم شدن در برابر امواج مختلف ازسوی استعمار حمایت می‌کند. فرهنگ و هویت میکرونزیایی با استعمار نابود نشد، اما در عوض بافت‌ و مفهوم‌سازی مجدد میکرونزیایی در حال تغییر شرایط، با توجه به موقعیت خود است.»

جزیره‌نشین‌هایی مانند مندی تایتانو، ملیسا سامارنگ و ایلین کینتول می‌گویند آیین‌های سنتی و معاصر به آنها اجازه می‌دهد سنت‌ها را گرامی بدارند، در حالی که به شرایط فعلی جامعه اذعان دارند. آنها همچنین باور دارند، تاریخ شفاهی باید برای نسل‌های آینده باقی بماند.

تاکویا ناگااوکا[8] مدیر اجرایی سازمان غیر دولتی پاسفیکا رنسانس[9] است. در سپتامبر ۲۰۱۴ در کشور ژاپن، سازمان پاسفیکا رنسانس با هدف حفظ و ترویج میراث فرهنگی و تاریخی جزایر اقیانوس آرام به منظور احیای فرهنگ سنتی و توانمندسازی جوامع محلی تأسیس شد. این سازمان همچنین کمک‌های فنی به سازمان‌ها و نهادهای مربوطه ارائه می‌کند. طرح بزرگ حال حاضر، مستندسازی سنت‌های شفاهی در پوناپی[10] از طریق مصاحبه با افراد سالخورده میکرونزیایی است که خاطرات و داستان‌های خود را با دیگران در میان می‌گذارند. ناگااوکا می‌گوید که در پوناپی، با توجه به دنیای جدید تکنولوژی، علاقه نسل جوان به فرهنگ سنتی کاهش یافته است، اما طرح پاسفیکا رنسانس با استقبال روسای سنتی، بزرگان و دیگر اعضای جامعه مواجه شده است. آنها می‌خواهند داستان‌های‌شان مستند و ضبط شوند؛ بنابراین می‌توان آنها را با نسل جوان به اشتراک گذاشت.

با کسب اجازه از اداره آرشیو ملی و فرهنگ و حفاظت تاریخی دولت فدرال میکرونزی، پاسفیکا رنسانس در سال ۲۰۱۵ شروع به فیلمبرداری داستان‌ها و اشتراک بیش از ۲۰۰ فیلم روایتی روی کانال یوتیوب خودش کرد. این داستان‌ها شامل افسانه‌ها، داستان‌های سنتی، وقایع تاریخ، آداب و رسوم و آهنگ‌هایی از پوناپی، پینگلاپ[11] موکیل آتول[12] اسپاوهفیک[13] نوکوئورو[14] و کاپینگامارانگی[15] همانند دو گروه از جزایر دولت چوک[16]: مورتلوکز[17] و نامونویتو[18] است.

ناگااوکا می‌گوید: «ما امیدواریم ویدئوهای بیشتری از پوناپی بگیریم؛ جایی که کار خود را با همکاری بخش حفاظت تاریخی و امور فرهنگی وزارت امور خارجه پوناپی شروع کردیم. امیدواریم با دیدن این ویدئوها، مردم بتوانند این داستان‌ها را برای فرزندان و بستگان جوان‌تر خود باقی بگذارند.»


[1]. Christy Sakaziro

[2] Eileen Kintol

[3] Mindy Taitano

[4]. Micronesia

ایالات فدرال میکرونزی کشوری است در اقیانوس آرام میان هاوایی و نیوزلند. پایتخت آن پالیکیر است. میکرونِزی یکی از مناطق قاره اقیانوسیه است. م

[5]. Gonzaga Puas

[6]. The Federated States of Micronesia’s Engagement with the Outside World: Control, Self-Preservation, and Continuity

[7]. Australian National University in Canberra

[8]. Takuya Nagaoka

[9]. Pasifika Renaissance

[10]. Pohnpei

پوناپی یک منطقه مسکونی در ایالات فدرال میکرونزی است.

[11]. Pingelap

یکی از ایالات فدرال میکرونزی

[12]. Mwoakilloa

[13]. Sapwuahfik

[14] . Nukuoro

[15]. Kapingamarangi

[16]. Chuuk

[17]. Mortlocks

[18]. Namonuito



 
تعداد بازدید: 4641


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.