کتاب‌هایی از هفت استان

آدم‌ها، توی قاب خاطرات

محمدعلی فاطمی

03 خرداد 1396


در این نوبت از معرفی کتاب، با این آثار آشنا می‌شوید: «جامه سرخ: خاطرات روزنوشت شهید احمد اُمّی»، «آدم‌ها توی قاب من نمی‌میرند: کتاب سعید جان‌بزرگی»، «بادگیرها چشم به راهند: مجموعه خاطرات شهید ابراهیم بشکردی‌زاده»، «آرزوی دیدار: زندگی بانوی ایثارگر ام‌البنین منصورخانی»، «از آتش و آویشن: شهدای راز در قاب خاطرات»، «شش و سی دقیقه عصر: خاطرات امیر سرتیپ خلبان آزاده یوسف سمندریان»، «محبت پنهان: بر اساس دست‌نوشته‌های آزاده محمدتقی کریمی»، «جرعه آخر: زندگی‌نامه شهید یدالله ندرلو»، کتاب «گروهان کوراوغلی: روایتی از زندگی بسیجی حاجعلی تنها».

یادداشت‌هایی که ترجمه شدند

کتاب «جامه سرخ: خاطرات روزنوشت شهید احمد اُمّی» با ترجمه محبوبه حاجیان نژاد و تدوین محمدمهدی عبدالله‌زاده، توسط دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان سمنان و انتشارات سوره مهر، زمستان سال 1395 منتشر شد.

در مقدمه این کتاب 589 صفحه‌ای، نکته‌هایی درباره متن کتاب آمده است؛ مثل اینها: احمد اُمّی، متولد 1336... خاطرات خود را از مهر ماه 1357 تا یک روز قبل از شهادت [در دی سال 1359] به زبان انگلیسی نوشته است... خاطرات او از زندگی خوابگاهی، روابط خانوادگی، روزهای پرالتهاب سال پیروزی انقلاب، دوران آموزش نظامی و روزهای پرفراز و نشیب جنگ است... احمد اُمّی، هرروز علاوه بر آن که خاطرات شخصی‌اش را می‌نوشت، رویدادهای داخلی و خارجی را نیز با عنوان «حاشیه» به رشته تحریر درمی‌آورد... آخرین نوشته‌اش که ساعاتی پس از آن به شهادت رسیده است در حالی [است] که فرمانده یک تانک بود.

کتاب «جامه سرخ» با خاطرات سال 1357 آغاز می‌شود که تا صفحه 200 کتاب ادامه دارند. در خاطرات مربوط به روز 22 بهمن 1357 احمد اُمّی نوشته است: «بارش باران که از نیمه‌های شب آغاز شده بود، ساعت هشت صبح قطع شد، اما آسمان همچنان ابری بود. مردم همچنان با شوق به نبرد مسلحانه می‌پرداختند. من ساعت 9 صبح از خانه حاج‌آقا رضا بیرون آمدم. خیابان‌ها همه با کیسه‌های شن و ماسه مسدود شده بود. بیش از 20 کامیون و 10 تانک، آتش گرفته و سه هلی‌کوپتر هم سقوط کرده بود. من پیاده به میدان شهدا رفتم. آنجا چند نفر مسلح را دیدم که تلاش می‌کردند که به میدان ارک بروند تا تلویزیون و رادیو را تصاحب کنند. من هم همراه آنها راه افتادم و به مدرسه علوی رفتم که امام [خمینی(ره)]آنجا بود. داخل مدرسه بسیار شلوغ و پر سر و صدا بود. نتوانستم امام را ببینم. به همین سبب به میدان ارک برگشتم. آنجا بین نیروهای ارتشی که از رادیو و تلویزیون حمایت می‌کردند و مردم، درگیری سختی درگرفته بود... ساعت هفت بود که مطلع شدم که رادیو و تلویزیون به دست مردم افتاده است...»

ویژگی این یادداشت‌های روزانه این است که چکیده اتفاق‌های هرروز را در ذهن راوی، در بر دارد. بعضی اتفاق‌ها خبر روزند و چند روز بعد نقض آنها یا دیگرگونه بودن آن اتفاق‌ها در یادداشت‌های دیگر دیده می‌شود. این ویژگی هم نشان می‌دهد که هر یادداشت حکم سندی از همان روز را دارد و راوی بعد از آن هم دستی در نکته‌های ثبت شده نبرده است.

خاطرات روزانه سال 1358 فقط مربوط به فروردین ماه این سال است و خاطرات سال 1359 از اول مرداد این سال آغاز می‌شود و تا 14 دی 1359 ادامه دارد. این خاطرات هرچه پیش می‌روند، رنگ و بوی شخصی بودن و سخن از اعضای خانواده داشتن را از دست می‌دهند و بیشتر تحت تاثیر اتفاق‌ها و تحولات جامعه اطراف راوی هستند. احمد اُمّی در 13 مرداد 1359 وارد خدمت نظام وظیفه می‌شود. در خاطرات روزانه این ایام موضوع آموزش نظامی و اطلاعاتی که در این‌باره مطرح شده، کتاب «جامه سرخ» را هم به جمع کتاب‌هایی وارد می‌کند که خاطراتی از این ایام در بر دارند و تعدادشان در مجموعه کتاب‌های دفاع مقدس به مرور بیشتر شده است.

دوران آموزش نظامی راوی با آغاز جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران مصادف می‌شود و خاطرات این روزها خبرهایی که راوی از این جنگ می‌خواند و می‌شنود را هم در بر دارند. او پس از دوره آموزش نظامی در پنجم آذر 1359 خود را به لشکر 92 زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران در اهواز معرفی می‌کند. از این بعد خاطراتش را در منطقه جنگی می‌نویسد؛ به عنوان فرمانده یک تانکM60 . سنگرهایی که روز و شب را در آنها سپری می‌کند و خط‌هایی از جبهه‌های جنگ که به آنها رفت و آمد می‌کند، تمام خاطرات روزانه راوی را در بر می‌گیرند. او در یادداشت 12 دی 1359 می‌نویسد:«بعد از نیمه‌ شب خوابیدم. پس از آن که نامه‌ای برای خواهرم، خدیجه و یک کارت پستال هم برای برادرم در ایستگاه گرمسار نوشتم، همین لحظه بود که به ناگاه اشک‌هایم سرازیر شد، چون یک لحظه این فکر به ذهنم آمد که در جنگ با نیروهای عراقی شهید می‌شوم! نمی‌دانم کی خوابم برد!...»

در کتاب «جامه سرخ» و پس از یادداشت‌های روزانه احمد اُمّی، دو بخش دیگر هم گنجانده شده؛ ضمائم(شامل نامه‌ها و مصاحبه‌ها) و تصاویر. نامه‌ها، آخرین نامه‌های راوی به خانواده‌اش هستند که حال و هوای جبهه‌های دفاع مقدس در نخستین ماه‌های حمله ارتش صدام را در بر دارند. مصاحبه‌ها هم شامل مصاحبه‌هایی است که احمد اُمّی در پایان دوره آموزشی تانک با تعدادی از افسران وظیفه هم‌دوره خود انجام داده و آنها از حال و احوال آن ایام خود گفته‌اند.

عکاس جنگ و چریک پیر

«آدم‌ها توی قاب من نمی‌میرند: کتاب سعید جان‌بزرگی» نام پانزدهمین کتاب از مجموعه «از چشم‌ها»ست. این کتاب را اعظم پشت‌مشهدی نوشته و انتشارات روایت فتح آن را در سال 1395 و در 175 صفحه منتشر کرده است.

کتاب «آدم‌ها توی قاب من نمی‌میرند» 24 راوی دارد و در شناسنامه آن نام این دست‌اندرکاران اثر هم دیده می‌شود؛ محقق: صدیقه سلطان‌شاهی، مشاور تالیف: محمد قاسمی‌پور، ویراستار: فاطمه دوست‌کامی.

راویان از سعید جان بزرگی(1344 – 1381) گفته‌اند که «عکاسی را دوست داشت و توی جبهه[های دفاع مقدس] عکس می‌گرفت»، «انجمن عکاسان دفاع مقدس را راه انداخت»، «عشقش به عکاسی از جنگ شروع شد و توی حج کامل شد»، «کسی نمی‌دانست جانباز است. خودش هم چیزی نمی‌گفت»، «کاریکاتورهای زیادی از صدام کشیده‌ بود و چندین بار توی [پادگان] دوکوهه برای بچه‌ها[ی رزمنده] نمایشگاه زده بود»، «با عکس‌هایش توانست حرف‌هایی جهانی و ماندگار بزند»، «توی عملیات والفجر10... کل منظقه شیمیایی شده‌ بود و برای عکس گرفتن ماسکش را درآورده بود. آنجا بیشتر از حلبچه شیمیایی شد» و...

اینها جمله‌هایی از راویان کتاب بودند. آنان با توجه به موقعیت‌های متفاوتی که در طول زندگی نسبت به سعید جان‌بزرگی داشته‌اند (خانواده، دوست، هم‌رزم، هنرمند و...) از او خاطره گفته‌اند.

کتاب دیگری از اعظم پشت مشهدی که در سال 1395 منتشر شد «بادگیرها چشم به راهند: مجموعه خاطرات شهید ابراهیم بشکردی‌زاده» نام دارد. این کتاب 128 صفحه‌ای را حوزه هنری استان هرمزگان توسط انتشارات امینان و با حمایت شرکت توزیع نیروی برق استان هرمزگان به چاپ رسانده است.

کتاب «بادگیرها چشم به راهند» هشت فصل دارد و حاصل ثبت و جمع‌آوری خاطرات شفاهی درباره شهید ابراهیم بشکردی زاده(1313 – 1365) است. او که به چریک پیر مشهور بوده، در مراحل تکمیلی عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

هر فصل کتاب دارای خاطرات کوتاهی است که هر یک از آنها راوی خاص خود را دارد. آنها از خانواده و دوستان و هم‌رزمان شهید بشکردی‌زاده هستند. با مطالعه خاطرات متوجه می‌شویم که وقتی برای ساختن فیلم «ناخدا خورشید» ساخته ناصر تقوایی، سازندگان این فیلم به بندر لنگه رفته بودند، ابراهیم بشکردی‌زاده، مسئول برق‌رسانی به گروه فیلم‌برداری این فیلم بوده است.

همچنین می‌خوانیم که «معمولاً افراد مسن را توی تدارکات می‌گذاشتند. موقع تقسیم‌بندی ابراهیم را گذاشتند توی دسته تدارکات، اما مخالفت کرد و گفت: «من اومدم بجنگم نه غذا بدم و دیگ بشورم!» قبل از آن توی تدارکات کار کرده بود، اما آن‌دفعه آمده بود بجنگد. هرچه به او گفتند، ابراهیم قبول نکرد و به عنوان کمک آرپی‌جی‌زن رفت توی یکی از دسته‌های گروهان الحجت...»

این سفر، سفر آخر ابراهیم بشکردی‌زاده بوده و در کانال ماهی در منطقه عملیاتی کربلای پنج به شهادت می‌رسد، اما پیکرش پیدا نمی‌شود و مفقودالاثر اعلام می‌شود. سال 1374 گروه تفحص پیکرهای تعدادی از شهدای عملیات کربلای پنج را پیدا می‌کند که پیکر بشکردی‌زاده هم در میان آنان بوده است.

بانوی ایثارگر و شهیدان شهر راز

«آرزوی دیدار: زندگی بانوی ایثارگر ام‌البنین منصورخانی» عنوان کتابی است که با مصاحبه و تدوین عاطفه طالب‌پور شکل گرفته است. این کتاب که در واحد مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری استان خراسان شمالی تهیه شده، توسط انتشارات سوره مهر در زمستان سال 1395 راهی بازار کتاب شد.

این کتاب 248 صفحه‌ای حاصل بیش از 20 ساعت مصاحبه با راوی آن است. او متولد 1323 هجری شمسی است و طبیعی است که بازگویی خاطراتش را از همان سال‌های دور آغاز می‌کند. این خاطرات هرچه به سال 1357 نزدیک می‌شوند، جنبه‌های تاریخی و سیاسی بیشتری پیدا می‌کنند، زیرا راوی هم در جریان فعالیت‌های مبارزه علیه حکومت پهلوی حضور دارد.

منصورخانی در همان سال‌های تبعید امام خمینی(ره) در نجف، در سفر به عتبات موفق می‌شود ایشان را در حرم حضرت علی(ع) ببیند. او حتی خاطره‌ای را از خرداد سال 1342 نقل می‌کند: «آن روزها در ایرانشهر بودم...» اما در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ساکن بجنورد و حوادث اطرافش در این شهر را روایت می‌کند. کتاب در صفحه‌های 145 و 146 به پیروزی انقلاب اسلامی می‌رسد و از این به بعد وقایع پس از پیروزی روایت می‌شوند.

سابقه راوی در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی باعث می‌شود که از دست‌اندرکاران همه‌پرسی جمهوری اسلامی ایران در شهر خود باشد، عضو حزب جمهوری اسلامی شود، به فعالیت در کمیته بهداشت و درمان جهاد سازندگی بپردازد، در پشتیبانی جبهه‌های دفاع مقدس مشغول باشد و... در بسیاری از صحنه‌های دفاع از انقلاب حاضر شود.

سال 1361 در حالی که به مرکز بهداشت بجنورد بازگشته و مسئولیت بخش مادر و کودک با او بوده است، به عنوان مسئول گروهی از بانوان امدادگر عازم اهواز می‌شود. تقارن این ایام با آزادسازی خرمشهر خاطرات مهمی را برای راوی رقم زده است که در کتاب «آرزوی دیدار» بازگو شده‌اند. در صفحه‌های پایانی کتاب، راوی از روزهایی خاطره می‌گوید که فرزندش در جبهه‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده است.

کتاب «آرزوی دیدار» چهل‌و‌پنجمین اثر از مجموعه آثار مکتوب حوزه هنری خراسان شمالی و هجدهمین کتاب با موضوع ادبیات پایداری در این مجموعه است.

کتاب دیگری که به عنوان چهل‌و‌دومین اثر از مجموعه آثار مکتوب حوزه هنری خراسان شمالی و هفدهمین کتاب با موضوع ادبیات پایداری در این مجموعه منتشر شده «از آتش و آویشن: شهدای راز در قاب خاطرات» نام دارد. مرضیه براتی، حبیب‌الله رحمانی و محمد عابدی این کتاب را نوشته‌اند و دفتر مطالعات و ادبیات پایداری حوزه هنری استان خراسان شمالی و انتشارات سوره مهر آن را در سال 1395 منتشر کردند.

کتاب 218 صفحه‌ای «از آتش و آویشن» به 10 شهید شهرستان راز و جرگلان در استان خراسان شمالی پرداخته است. این شهرستان 33 شهید دفاع  مقدس دارد. شهیدانی که در این کتاب معرفی شده‌اند: جهانبخش قدوسیان(1340 – 1361)، محمدعلی چاهی(1328 – 1361)، عبدالله بزرگر(1339 – 1365)، پرویز محمدی(1341 – 1362)، اسماعیل عین‌بیگی(1344 – 1362)، محمدتقی شفیعی(1347 – 1365)، مجید امانی(1351 – 1367)، فیروز اسدی(1350 – 1366)، شاه‌محمد رضازاده(1346 – 1366) و غلامرضا عقیقی(1346 – 1366) هستند. در بخش مربوط به هر شهید خاطراتی از کسانی که با او زندگی کرده‌اند و همراه و هم‌رزمش بوده‌اند، آمده است. با این خاطرات سرگذشت هر شهید به نوعی روایت و او معرفی شده است. پایان این خاطرات به دو پیوست وصیت‌نامه شهیدان و تصاویر مربوط به آنها می‌رسد.

خاطرات خلبان آزاده

«شش و سی دقیقه عصر: خاطرات امیر سرتیپ خلبان آزاده یوسف سمندریان» نام کتابی است  که با مصاحبه و نگارش میلاد رضازاده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان آذربایجان شرقی تهیه و از سوی انتشارات سوره مهر در سال 1395 به بازار کتاب رسیده است.

این کتاب 256 صفحه‌ای، پس از پیش درآمد و مقدمه، هفت فصل دارد و دو بخش با عنوان‌های «روایتی دیگر» و «عکس‌ها و تقدیرنامه‌ها».

راوی خاطرات کتاب یازدهم بهمن 1333 در تبریز به دنیا آمده و از شهریور 1352 که به استخدام نیروی هوایی درآمد تا 23 مرداد 1365 که آخرین پروازش را انجام داد، 983 سورتی پرواز داشته است. تدوین کننده کتاب توضیح داده که خاطرات این خلبان را بر اساس 20 ساعت مصاحبه با او نوشته است.

عنوان‌های فصل‌های کتاب نمایی از محتوای آنها به دست می‌دهند: کودکی تا جوانی، ورود به نیروی هوایی، آموزش‌های تکمیلی در پایگاه چهارم شکاری، پایان آموزش‌ها و خدمت در گردان شکاری، آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق، مسافرت به آلمان برای مداوای همسر.

ویژگی کتاب «شش و سی دقیقه عصر» روایت توأم با جزئیات فراوان از ایامی است که راوی در خارج از کشور آموزش‌های خلبانی را فرا می‌گرفته است. عکس‌های فراوان از این ایام که در داخل کتاب و در حاشیه صفحه‌های همین روایت آمده، جزیی‌نگری موجود را کامل‌تر کرده‌اند. همچنان که اطلاعاتی درباره آموزش‌ها توسط راوی بیان شده و متن از حد فقط بیان خاطرات فراتر رفته است. این کار علاقه‌مندان به خلبانی و یا کسانی که مانند او خلبان بوده‌اند را هم به سمت این متن جذب خواهد کرد.

کتاب در صفحه 115 به آستانه جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه جمهوری اسلامی ایران می‌رسد. راوی از عملیات‌هایی گفته که در پاسخ به حمله‌های دشمن تا آخرین پروازش در مرداد 1365 انجام داده است. از صفحه 167 فصل دیگری از خاطرات او گشوده می‌شود؛ خاطرات اسارت به دست ارتش صدام. در انتهای این خاطرات به دوران پس از آزادی خلبان یوسف سمندریان از اسارت هم پرداخته می‌شود که چه می‌کند و روزگار را چگونه می‌گذراند. پایان دهنده متن کتاب، «روایتی دیگر از آخرین پرواز سرتیپ یوسف سمندریان از زبان سرتیپ عباس رمضانی» نام گرفته است. جنگنده این راوی هم در همان پرواز آخر راوی اصلی کتاب هدف قرار می‌گیرد، اما جان سالم به‌در می‌برد و اسیر نمی‌شود.

علاوه بر تصویرهایی که در دل متن و مرتبط با خاطرات آمده، کتاب «شش و سی دقیقه عصر» با آلبومی از تصویرهای خلبان یوسف سمندریان به پایان می‌رسد.

آن سیزده دانش‌آموز بیجاری

کتاب «محبت پنهان: بر اساس دست‌نوشته‌های آزاده محمدتقی کریمی» مجموعه خاطراتی از دوران دفاع مقدس را در بر دارد. این کتاب 246 صفحه‌ای زمستان سال 1395 از سوی حوزه هنری استان کردستان و انتشارات پرهیب منتشر شد.

 در مقدمه کتاب باخبر می‌شویم که در سال‌های دفاع مقدس گروهی سیزده نفره از دانش‌آموزان دبیرستان‌های بیجار با وجود مخالفت مسئولان وقت عازم جبهه‌های جنوب می‌شوند. در عملیات والفجر مقدماتی در بهمن سال 1361 شش نفر از این گروه به شهادت می‌رسند و هفت نفر اسیر دشمن می‌شوند. محمدتقی کریمی یکی از آن دانش‌آموزان است که اینک خاطراتش از دفاع مقدس را نوشته و منتشر کرده است.

او تا صفحه 54 کتاب آن دوازده همراهش در سفر به جبهه‌های دفاع مقدس را معرفی کرده؛ شهیدان کمال حبیبی، حسین خسرویان، محسن الوندی، مهرداد سردارزاده، محمد جعفری خودلان، جعفر رضایی و آزادگان سید محمود بیات غیاثی، محمدباقر سرابی، ابوالقاسم تختی، ابوالفتح نصرالله زنجانی، نعمت حاجعلی و جانباز رضا شکرگزار. از این صفحه به بعد به عملیات والفجر مقدماتی پرداخته است. از صفحه 61 هم روایت خاطرات اسارت او آغاز می‌شود و تا پایان کتاب و لحظه‌های آزادی راوی ادامه دارد.

از زنجان تا جزیره مجنون

«جرعه آخر: زندگی‌نامه داستانی شهید یدالله ندرلو» (1335 – 1362) عنوان کتابی از مسعود بابازاده است. این کتاب 294 صفحه‌ای را انتشارات حریر در سال 1395 به چاپ رسانده است. در صفحه‌های نخستین کتاب از اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان و شهرداری زنجان، به عنوان سازمان‌هایی که در نشر این اثر همکاری داشته‌اند، یاد شده است.

آنچه در روایت‌های داستانی شده از سرگذشت شهید یدالله ندرلو در کتاب «جرعه آخر» مشهود است، وجهه اجتماعی این شهید است. از این زاویه روحیه جوانمردی او برجسته می‌شود و وقتی روند خاطرات به پیروزی انقلاب اسلامی و سپس دفاع مقدس می‌رسد، می‌خوانیم که همین روحیه باعث حضور او در صحنه‌های حمایت از انقلاب اسلامی در زنجان و جبهه‌های جنگ با ارتش صدام می‌شود: « شما رزمنده‌ها باعث شدین من راه حق رو پیدا کنم. بعد از خدا این شما بودین که آموزش نظامی و جبهه رو واسه من ردیف کردین... شماها باعث شدین تا فرمانده لشکر توی صبحگاه سخنرانی کنه و اسم من ناقابل رو ببره...»

کتاب یازده فصلی «جرعه آخر» با روایت لحظه‌های شهادت یدالله ندرلو در جزیره مجنون به پایان می‌رسد. متن کتاب از آنجا که وارد سرگذشت شهید در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌شود، جنبه مستندتری پیدا می‌کند.

گروهان اهل شوخی و خنده

کتاب «گروهان کوراوغلی: روایتی داستانی از زندگی بسیجی حاجعلی تنها» نوشته مهدی تیمار، سال 1395 از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس قم و انتشارات دارالنشراسلام به چاپ رسید.

در این کتاب 190 صفحه‌ای، پس از مروری بر سرگذشت راوی در دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، خاطرات او از دفاع مقدس در 21 قطعه آورده شده است. در این خاطرات از لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و عملیات‌های مانند محرم، والفجر چهار و هشت، کربلای یک و پنج سخن به میان می‌آید و از قول راوی می‌خوانیم: «بنده مسئول گروهان میثم از گردان امام صادق(ع) بودم که بعدها اسم گروهان را به عمّار تغییر دادیم. ولی گروهان ما اسم مستعاری داشت به نام کوراوغلی و افراد گردان، گروهان ما را به این نام می‌شناختند. چرا که دارای نظم خاصی نبودیم و شوخی و خنده در بین افراد زیاد بود، ولی موقع کار و مسئولیت، گروهان ما جدی و اهل کار و جدیت بود.

در آخرین صفحه‌های خاطرات، حاجعلی تنها کمی هم به سرنوشت خود در سال‌های پس از دفاع مقدس می‌پردازد. کتاب «گروهان کوراوغلی» با متن وصیت نامه‌های شهیدان حسن دهقانی(1342 – 1365)، رضا پاشاخانلو(1343 – 1366)، سید مرتضی رضوی(1346 – 1365)، سید علی طباطبایی(1345 – 1365)، بهرام قره‌شیخ‌لو(1341 – 1365)، وحید وکیلی(1344 – 1365)، غلامحسین احمدی، محمد ضیایی(1345 – 1364)، ابوالقاسم دلیری(1304 – 1361)، حسین کاشی(1343 – 1360)، احمد امیریان(1343 – 1360) و عکس‌های مربوط به خاطرات راوی به پایان می‌رسد.



 
تعداد بازدید: 6738


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.