از میان منتشر شده‌های سایت تاریخ شفاهی ایران

درباره خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)


29 آبان 1395


آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی در پیامی، درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی‌ناپذیر، خانم مرضیه حدیدچی دباغ را تسلیت گفتند. در این پیام آمده است: «این بانوی شجاع و فداکار در دوران طاغوت در شمار مبارزان مؤمنی بود که زندان و شکنجه‌های شدید نتوانست او را از این راه دشوار منصرف کند و در دوران جمهوری اسلامی نیز در مسئولیت‌هایی مانند فرماندهی سپاه پاسداران در همدان و نمایندگی مجلس شورای اسلامی و تدریس در دانشگاه و حضور در سازمان‌های خدماتی انجام وظیفه کرد و مفتخر به عضویت در هیئت اعزامی امام راحل برای رسانیدن نامه معروف ایشان به سران شوروی سابق شد.»

خانم دباغ که در سال ۱۳۱۸ در همدان دیده به جهان گشود، از چندی پیش به ‌دلیل عارضه‌ قلبی در بیمارستان خاتم الانبیاء(ص) بستری شده بود. او صبح پنج‌شنبه 27 آبان 1395 دار فانی را وداع گفت. آیین تشییع و تدفین پیکر خانم دباغ روز جمعه 28 آبان با حضور خانواده شهدا، ایثارگران، اعضای بیت امام خمینی(ره) و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری در حرم امام(ره) برگزار شد. پیکر مرحومه دباغ پس از تشییع در حرم امام(ره) و اقامه نماز بر پیکر او توسط حجت‌الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در صحن حاج آقا مصطفی خمینی، واقع در ضلع غربی حرم، در جوار آرامگاه مرحوم دکتر حسن حبیبی و مرحوم دکتر صادق طباطبایی به خاک سپرده شد.

بیست‌وهشتمین کتاب خاطرات تولید شده در دفتر ادبیات انقلاب اسلامی با عنوان «خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)» و نوشته محسن کاظمی، کامل‌ترین منبع موجود درباره خاطرات این بانوی مبارز است. این کتاب تاکنون توسط انتشارات سوره مهر به 16 نوبت چاپ رسیده است.

سایت تاریخ شفاهی ایران هم تاکنون، هم به صورت تولیدی و هم به صورت نقلی، مطالبی را درباره خاطرات ‌مرضیه حدیدچی(دباغ) و کتاب‌های درباره خاطرات او منتشر کرده است.

عنوان‌هایی از این مطالب را در نشانی‌های زیر و به یاد این بانوی مبارز مرور کنید:
 

- آیت الله سعیدی در خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)

http://oral-history.ir/show.php?page=article&id=282

 -‌ پرواز با نور

http://oral-history.ir/?page=post&id=2080

ـ‌ گزارشی از یک پیام و دیدار تاریخی

http://oral-history.ir/?page=post&id=1294

ـ‌ آن روزهای نامهربان

http://oral-history.ir/?page=post&id=1614

ـ همه شخصیتهای «خونبارش» واقعی بودند

http://oral-history.ir/?page=post&id=3691

 



 
تعداد بازدید: 6725


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.