«افسوس گذشته» و کسانی که تصور می‌کنند فرش زیرپایشان به یکباره کشیده شد

تاریخ شفاهی آخرین بازماندگان شوروی

نوشتۀ دمیتری ساراموو[1]
ترجمه: ناتالی حقوردیان

08 تیر 1395


در «افسوس گذشته»، سوتلانا آلکسیویچ، برندۀ جایزۀ نوبل، ناامیدی و آرزوی گذشته پس از سقوط شوروری را به تصویر می‌کشد.[2]

می‌گویند آن که پیروز میدان است تاریخ را می‌نویسد اما پس از پیروزی، مغلوبان همواره آهسته نفس می‌کشند. سوتلانا آلکسیویچ[3] وظیفۀ خود دانسته تا داستان بازماندگان امپراتوری شوروی و نسل‌های بعد از آنها را منعکس نماید.

در کتاب «افسوس گذشته: تاریخ شفاهی آخرین بازماندگان شوروی»[4] برندۀ جایزۀ نوبل سال 2015، صدای ده‌ها نفر را در قالب یک سمفونی خاطرات چند وجهی و دیوانه‌کننده تصنیف کرده است. هر صفحۀ کتاب را که ورق بزنید، درد، تلخی و امید شهروندان قشر متوسط شوروری سابق، روزهای متوالی در گوش شما زنگ خواهد زد.

همانند پیروان وفادار اتحادیه[5] پس از جنگ داخلی[6]، بسیاری از شخصیت‌های کتاب آلکسیویچ نیز باور ندارند که مبارزه به پایان رسیده است. آنها دستاوردهای بزرگ اتحادیۀ جماهیر شوروی را به رخ کشیده، بی‌اختیار سرودهای میهن‌پرستانه را تفسیر نموده و مصرف‌گرایی روسیۀ جدید را به انتقاد می‌گیرند. بسیاری از آنها به صراحت چشم به راه رستاخیر استالین هستند. آنها احساس می‌کنند در کشوری که تصور می‌کردند متعلق به خودشان است به آنها خیانت شده و در آن گم شده و اکنون در سرزمین غریبی زندگی می‌کنند.

اگر این اظهارات افرادی از قشر ثروتمند جامعه بود که در زمان شوروی به قدرت رسیده و پس از فروپاشی رژیم قدرت و امتیازات خود را از دست داده‌اند، می‌شد گفت که اینها اشک تمساح است اما اکثر افرادی که با آنها مصاحبه شده، افراد عادی هستند.

این بیانگر دامنۀ همه‌گیر ارثیۀ برجا مانده از پروژۀ شوروی است که حتی سال‌ها پس از فروپاشی آن، بسیاری از مردمانش به سبک آن زندگی کرده و شعارهای آن را فریاد می‌زنند. آنها بدون این که واقعاً این شعارها را باور داشته باشند آنها را فریاد می‌زنند؛ این قدرت تبلیغات در جوامع توتالیتر است.

همۀ افرادی که آلکسیویچ با آنها صحبت کرده در آرزوی گذشته نیستند اما نگرش آنها هر چه که باشد، نویسنده تلاش کرده تا کلمات آنها را فارغ از هر گونه قضاوت منعکس نماید. آلکسیویچ در بیانات خود به یک کمونیست سرسخت – و دوستان مخالف او – اطمینان می‌دهد که صدای آنها شنیده خواهد شد: به او قول دادم که دو داستان را بازگو خواهم کرد. این که می‌خواهم تاریخ‌نویسی بی طرف باشم نه کسی که مشعل فروزان بر دست گرفته. بگذارید زمان قضاوت کند. زمان عادل است اما در طولانی مدت نه در کوتاه مدت. زمانی که شاید ما در آن زنده نباشیم، زمانی که عاری از تعصبات ما خواهد بود.

اما اگر مردم به ظاهر خردمند در آرزوی بازگشت یکی از بی‌رحم‌ترین و ستمگرترین رژیم‌های تاریخ بشر هستند، مفهوم چیست؟ آیا توهم عام است یا وابستگی به دنیای فانی؟ تقریباً همۀ کسانی که داستان آنها در صفحات این کتاب آمده است افسوس فقدان هدفی بزرگ‌تر در دورۀ پس از فروپاشی شوروی را می‌خورند. حتی کسانی که معتقدند زندگی آنها در گذشته دچار فساد مطلق بوده، در زمان حال چیزی نمی‌بینند که به آن اتکا کنند. آزادی‌ای که در زمان زندگی تحت خفقان آن را تصور می‌کردند، پوچ و بی‌ارزش است. آنها که با گزینه‌های نامحدود سرمایه‌داری مصرف‌کننده مواجه هستند، افسوس صف نان و بازار سیاه را می‌خورند.

بیست‌وپنج سال از فروپاشی اتحادیۀ شوروی می‌گذرد اما افرادی که آلکسیویچ داستان زندگی آنها را در این کتاب گرد آورده است – و احتمالاً از نظر میلیون‌ها نفر دیگر- امپراتوری سابق تا زمانی که آنها نفس می‌کشند، زنده خواهد ماند.

با بیان این نقطه نظرات، آلکسیویچ تاریخ شفاهی عصری را در اختیار ما گذاشته است که یاد آن به سرعت از خاطر مردم ناپدید می‌شود. هر چقدر هم که زندگی در زمان شوروی وحشتناک بود، اما زندگی‌ای بود که مردم می شناختند و زمانی که از بین رفت، حس سرگشتگی آنها کاملاً واقعی است.

کتاب «افسوس گذشته» داستان افرادی را بازگو می‌کند که تصور می‌کنند فرش زیر پایشان به یکباره کشیده شده و آنها را زمین زده است. این فرش، هر چقدر هم زشت، کهنه یا حتی غیر واقعی باشد، آنها حس مالکیت داشتند. قدرت اعتقاد در بسیاری از داستان‌های این کتاب دیده می‌شود حتی اگر ایدئولوژی‌ای که آنها افسوسش را می‌خورند بر کفر بنا نهاده شده باشد. تضاد بی‌شمار داستان هر کدام از آنها به طنین صدایشان می افزاید و معایب و دروغ‌ها بیانگر پیچیدگی این دوره هستند. آلکسیویچ با احترام به کرامت شخصیت‌های داستان خود، تاریخ سقوط امپراتوری شوروی را کامل‌تر از آن چه تا به حال می‌دانستیم، ارائه کرده است. با انعکاس صدای مغلوبین، شاید بهتر بدانیم که در واقعیت چه کسی پیروز میدان بوده است.

کتاب «افسوس گذشته» را انتشارات رندم هاوس[7] در 496 صفحه و با قیمت 30 دلار منتشر کرده است.

 

 

[1] Dmitry Samarov

*دمیتری ساماروو، نقاش و نویسندۀ ساکن شیکاگو است. او نویسندۀ کتاب «تاکسی: داستان‌های یک تاکسی در شیکاگو(Hack: Stories From a Chicago Cab)» است.

[2] کی نیتفلد/ EPA

[3] Svetlana Alexievich

[4] Secondhand Time

[5] Confederacy

[6] Civil War

[7] Random House



 
تعداد بازدید: 4764


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.