به یاد «عادل یحیی»

چگونه از پیشگام تاریخ شفاهی فلسطین گوش دادن را آموختم؟

هایدی موریسون[1]
ترجمه: نرگس صالح نژاد

07 بهمن 1394


زندگی در خارج از کشور می‌تواند بسیار دشوار باشد، به خصوص اگر شما یک آمریکایی در فلسطین باشید. وقتی درد و رنج میلیون‌ها فلسطینی به خاطر آمریکاست، داشتن دوستی در میان فلسطینیان، تو را بیش از حد انتظارت در این فرآیند رویارویی با آنچه که ناشی از هویت ملی آمریکایی توست، یاری می‌کند. اما، این درست همان کاری است که مرحوم دکتر عادل یحییِ فلسطینی برای صدها بازدیدکننده آمریکایی از فلسطین، هر ساله انجام می‌داد.

او اصالتاً اهل روستای عِنََبَه در فلسطین و باستان‌شناسی خوانده بود. عادل، بنیانگذار و مدیر «انجمن تبادل فرهنگی فلسطین»[2]، سازمانی مستقر در رام‌الله بود؛ تاریخ شفاهی فلسطینیان را ضبط می‌کرد، برای هنرهای سنتی فلسطینی بازاریابی کرده و آنها را  عرضه می‌کرد، درباره مکان‌های تاریخی فلسطینی که نادیده گرفته‌ شده‌اند، کتاب منتشر می‌کرد و هدایت گروه‌های گردشگر خارجی را در کرانه غربی بر عهده داشت. از این طریق بود که من عادل را شناختم. در تابستان سال 2010، من در برنامه «مرکز تحقیقات فلسطینی‌تباران آمریکا» برای افتتاحیه سمینار توسعه این مرکز پژوهشی شرکت کردم. به مناسبت این مراسم، استادان آمریکایی برای تعمیق دانش خود از منطقه کرانه غربی 12 روز به آنجا سفر کردند و این به آنها کمک کرد تا با همکاران فلسطینی خود ارتباط برقرار کنند.

●‌ به دانشجویان ‌گفتیم تنها وسیله مورد نیاز آنها برای آنکه یک مورخ تاریخ شفاهی باشند، یک تلفن همراه برای ضبط کردن است. تاریخ شفاهی، تلاشی نسبتاً آسان است، اما جهانی از پیچیدگی‌ها را پیش روی شما باز می‌کند

من در این سمینار، فلسطینی‌های فرهیخته بسیاری را ملاقات کردم و عادل، یکی از آنها بود. او راهنمایی من برای یک طرح تحقیقاتی در مورد کودکان فلسطینی انتفاضه دوم را پذیرفت. این طرح، مرا برای دو تابستان بعد و بیش از 10 ماه به عنوان فرصت مطالعاتی و با هزینه «انجمن تبادل فرهنگی فلسطین» به فلسطین بازگرداند. عادل به من آموخت که چگونه به ‌عنوان یک آمریکایی که دولت آن با دلارهای مالیاتی مردمش از ادامه اشغال سرزمین مردم فلسطین حمایت می‌کند، می‌توانم به طور معنادار از فلسطین دیدار کنم.

فلسطین، سرزمینی اشغال شده و آکنده از افرادی با ملیت‌های گوناگون است که بیشترشان کارهای امدادگرانه می‌کنند. ورود به فلسطین، برای غربیانِ جوان به سنتی تبدیل شده است که به واسطه‌ آن در اقدامات انسان‌دوستانه شرکت کنند. در حالی که کمک‌های مالی بخش اصلی نقدینگی اقتصاد فلسطین را تأمین می‌کنند، اما این، زمینه‌ رشد بلند مدت آنها را فراهم نمی‌کند. این پول، این واقعیت را پنهان می‌کند که اسرائیل برای اشغال این سرزمین چیزی پرداخت نمی‌کند. علاوه بر این، در جایی که 95 درصد مردم باسوادند و بیش از پنجاه کالج و دانشگاه وجود دارد، هیچ‌گونه کمبود نیروی کار ماهر محلی برای کار کردن، برای «کارشناسانی» که از غرب وارد شوند، وجود ندارد. کارشناسانی که بسیاری از آنها به خاطر داشتن کاری که از مالیات معاف است، یارانه مسکن و مزایای شغل پرخطر را دارند، از کار خود خرسندند.

●‌ تاریخ شفاهی به ما اجازه می‌دهد تا معنای احساس زنده ‌بودن برای یک فرد دیگر را کشف کنیم. این باعث می‌شود در یک خیابان خاکی و دورافتاده، از یک رفتگر ساده پرسش‌هایی مانند این بپرسی: «...و بعد چه اتفاقی افتاد؟»

صرف نظر از کار حرفه‌ای، کمک واقعی هر بازدیدکننده‌ای از فلسطین می‌تواند گوش دادن به مردم باشد. دانشگاهیان به آن تاریخ شفاهی یا مجموعه‌ای از اظهارات دست اول مردم از تجارب گذشته می‌گویند. زیبایی تاریخ شفاهی در این است که نیازی به داشتن مدرک دکترا ندارد تا به انجام برسد. همه مردم راویانی به سادگی در دسترس هستند، اگر ما آمادگی شنیدن داستان آنها را داشته باشیم.

تاریخ شفاهی به ما اجازه می‌دهد تا معنای احساس زنده ‌بودن برای یک فرد دیگر را کشف کنیم. این باعث می‌شود در یک خیابان خاکی و دورافتاده، از یک رفتگر ساده پرسش‌هایی مانند این بپرسی: «و بعد چه اتفاقی افتاد...؟»

عادل، استاد تاریخ شفاهی بود و صدها مصاحبه با پناهندگان فلسطینی داشت که در اردوگاه‌های لبنان و اردن زندگی می‌کردند. او همچنین استاد دیگران برای انجام این کار بود، افرادی مثل من. به لطف راهنمایی‌ها و پشتیبانی عادل، تحقیق من در مورد کودکان فلسطینی انتفاضه دوم در عین حال که تک‌بعدی بود، اهمیتی فراتر از معمول یافت. این تحقیق درباره کابوس‌های شبانه و دیگر پریشانی‌های کودکان بود. هنگامی که شما می‌نشینید و به فلسطینیانی که در طول انتفاضه دوم رشد کرده‌اند، گوش می‌دهید، برایتان روشن می‌شود که فریادهای بلند و انفجارها تمام داستان جنگ را بیان نمی‌کند. برای کودکان، جنگ زندگی عادی را از بین می‌برد: مدرسه رفتن، تمرین والیبال و جشن تولد، همه معنای خود را از دست می‌دهند. هنگامی که یک سرباز اسرائیلی خانه‌ یک خانواده را اشغال می‌کند و در تشک کودک آن خانه ادرار می‌کند، امنیت از بستری که محل استراحت روزانه و شنیدن ضرب‌المثل‌های مادرانه است، رخت برمی‌بندد. تاریخ شفاهی داستان کودکانی را آشکار می‌کند که در صدر اخبار تلفات و پرتاب سنگ نیستند. آنها داستان کودکانی را بیان می‌کنند که در زمان قطعی برق با نور شمع درس می‌خوانند یا با کفش در بالین خود می‌خوابند تا هر لحظه آماده فرار باشند.

 

●‌ زیبایی تاریخ شفاهی در این است که نیازی به داشتن مدرک دکترا ندارد تا به انجام برسد. همه مردم راویانی به سادگی در دسترس هستند، اگر ما آمادگی شنیدن داستان آنها را داشته باشیم

در سال 2014 همراه با عادل یک دوره تاریخ شفاهی در دانشگاه برزیت برگزار کردیم. به دانشجویان ‌گفتیم تنها وسیله مورد نیاز آنها برای آنکه یک مورخ تاریخ شفاهی باشند، یک تلفن همراه برای ضبط کردن است. تاریخ شفاهی، تلاشی نسبتاً آسان است، اما جهانی از پیچیدگی‌ها را پیش روی شما باز می‌کند. بسیاری از فلسطینی‌ها ترجیح می‌دهند بازدیدکنندگان بین‌المللی، داستان آنها را بشنوند.

عادل در ماه‌های آخر زندگی حتی از طرف برخی از نزدیک‌ترین دوستان خود نیز رانده شده بود. من ابتدا برای یافتن جزییات مرگ او تلاش کردم. او درد و رنج بسیاری را به خاطر سرطان تحمل کرده بود. من به سرعت متوجه شدم که شنیدن این اتفاق در واقع گوش دادن به آنچه عادل از ما می‌خواست، نیست. او از ما می‌خواست او را برای زندگی‌اش و نه مرگش به خاطر آوریم.


درباره‌ هایدی موریسون:

هایدی موریسون استادیار تاریخ دانشگاه ویسکانسین در لا کروس[3] است. کتاب‌های تاریخ جهانی کودکان (روتلج 2012)[4] و کودکان و مدرنیته‌ استعماری در مصر (پالگریو، 2015)[5] از او هستند.

 


[1] Heidi Morrison

[2] PACE: Palestinian Association for Cultural Exchange

[3] - University of Wisconsin, La Crosse

[4] - Global History of Childhood Reader (Routledge, 2012)

[5] - Childhood and Colonial Modernity in Egypt (Palgrave, 2015)



 
تعداد بازدید: 6254


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.