تاریخ شفاهی در قرن 21: مباحث و نظریه‌های بنیادی (2)

نویسنده: گابریلا اسکارتاشینی اسپادارو[1]
مترجم: صدف عابدی

29 دی 1394


تاریخ‌نگاران و تاریخ شفاهی

«اگر امروز پرده از داستان برداشته شده، به این خاطر است که حقیقت همیشه با پاهای خود در تاریخ قدم برمی‌دارد؛ فقط کافی است کمی زمان بدهیم تا یک روز سر بیرون بیاورد و بگوید: من اینجا هستم.»

ژوزه ساراماگو، یادبودی برای صومعه[2]

 

تاریخ‌دان فرانسوی، فرناند برودل، بیشتر بر روی دوره‌‌های تاریخی بزرگ مطالعه کرده است. به همین دلیل و از طریق کتاب‌‌هایش، جنبه‌‌های معمول در زندگی جوامع مورد تحقیق را با جزئیات توصیف می‌کند. در یکی از آثار چاپ شده‌اش، جنبه‌ای از زندگی روزمره و مواضع رسمی مربوط به سلسله مراتب مفهومی در تاریخ را برجسته می‌کند: «در کتب تاریخ سنتی، یک انسان نه می‌خورد و نه می‌نوشد.»[3]

در این روزمرگی می‌توان بازتاب ساختار دوره‌ای را مشاهده کرد که خرده‌تاریخ به کمک آن می‌آید. همچنین می‌شود با نگرش ماتریا[4] به آن نگاه کرد و یا آن را نوعی رابطه افراد بومی با یک مجموعه بالادست تعریف کرد. اهمیت آثار این تاریخ‌نگار منابع استفاده شده در آن‌‌ها برای بازسازی تاریخ روزمره و بومی است که شامل نامه‌‌های خانوادگی(نامه‌‌های شخصی و اداری)، نوشته‌‌های ثبت شده کلیسایی، اظهارات، سرشماری جمعیت، گزارشات کشیش‌‌ها، شهردارها و دولتمردان، سفرنامه‌‌ها، گزارش مطبوعات و روزنامه‌‌ها و همچنین «صرف ساعت‌‌های متمادی برای گوش دادن و ضبط کردن خاطرات» است.[5]

مطالعه تاریخ‌‌های بومی، طی روندی محلی و روزمره، رنگ و بوی شخصی را حفظ و درک زادگاه بومی را به صورت یک روستا با خانواده‌‌های وابسته به زمین‌‌هایشان ممکن می‌کند. شهر کوچکی که هنوز در آن همسایه‌‌ها یکدیگر را می‌شناسند، دنیای کوچکی از روابط انسانی بدون واسطه. این در واقع همان نگاه نوع ماتریا به سرزمین مادری است. ساکنان یک جامعه کوچک، مذهبی که خود را شدیداً به سرزمینشان وابسته حس می‌کنند و از «سرزمین من!» با افتخار حرف می‌زنند. هدف از مطالعه خرده‌تاریخ همین موارد را در بر می‌گیرد، مردمی متواضع و زندگی روزانه که نظام اجتماعی آن از مجموع همان مردم تشکیل شده است که خیلی از آن‌‌ها با هم نسبت فامیلی و روابط خانوادگی دارند.

البته، نمی‌توانند از مسائل عمومی فرار کنند. خرده تاریخ، مفهومی وابسته به منطقه است. یک منطقه جغرافیایی محلی نمی‌تواند خود را از مسائلی که کل کشور با آن روبه رو است، جدا کند. بنیان ساختار یک منطقه که نماینده چند محل مختلف است، در بافت فرهنگی-اجتماعی پی‌ریزی می‌شود که مفهومی فراتر از جنبه جغرافیایی است. در نتیجه، یک سرزمین تشکیل شده از جنبه‌‌های متنوعی است که بخش منطقه‌ای آن کاملاً وابسته به جریانات تاریخی است که همین جریانات نیز ارتباط تنگاتنگی با توسعه اقتصادی و مالی برنامه‌ریزی شده توسط قدرت حاکم دارد.

در راستای نظر گونزالس گونزالس، جیوانی لوی ایتالیایی این طور می‌گوید که: «تنها با یک دید متناقض و نادرست می‌توان فکر کرد که زندگی اقتصادی یک روستا به جز معنایی که در بافت بومی خود دارد، خاصیت دیگری ندارد.»[6] در همین خط فکری، گینزبورگ به اهمیت توجه به بافت اشاره می‌کند. او معتقد است که رابطه بین تحلیل میکروسکوپی و بنیان ساختاری می‌تواند اصلی‌ترین تنظیم کننده بافت متن باشد.[7]

نکته‌ای که راجع به آن در میان محققان خرده‌تاریخ اتفاق نظر وجود دارد، در رابطه با نوع نگرش است. در پی دوراهی موجود میان اعتبار تحلیل ذهنیت فردی و قوانین کلی، لوی تأیید می‌کند که: «هر فرد مجموعه روابط متفاوتی برای خود دارد که چارچوب قانونی انتخاب‌‌ها و عکس العمل‌‌های او را تعیین می‌کند» سپس نتیجه می‌گیرد: «پدیده‌‌های مشخصی که پیش از این کاملاً تفهیم و توضیح داده شده شناخته می‌شدند، با بالاتر رفتن سطح نگرش افراد، معانی کاملاً تازه‌ای به خود می‌گیرند.»

برای گونزالس گونزالس، خرده‌تاریخ خاصیتی متحدکننده دارد: «باور بر اینکه مشاهده میکروسکوپی عواملی را آشکار می‌کند که قبل از این دیده نمی‌شد (...) پدیده‌‌های مشخصی که پیش از این کاملاً تفهیم و توضیح داده شده شناخته می‌شدند، با بالاتر رفتن سطح نگرش افراد، معانی کاملاً تازه ای به خود می‌گیرند.»[8]

از سوی دیگر، هم لوی و هم گینزبورگ اشاره می‌کنند که در پی پیچیدگی‌‌های سازمان اجتماعی، ارزش‌گذاری بر جریانات و همچنین مکانیسم‌‌های دخیل در آن‌‌ها، این مسائل به روش‌‌های مختلف توسط طبیعت ذاتی اختلافات اجتماعی تفهیم و تصویرسازی خواهند شد. این دو محقق تأکید بسیاری دارند بر لزوم تحقیق بر «جمع‌آوری نقطه نظرهایی که درباره تمام سیستم‌‌های سیال و باز وجود دارد.»[9]

نظریه فوق با نگرش نظری تاریخ شفاهی در رابطه با پنهان ماندن صداهایی که در تاریخ بومی نقش داشتند تکمیل می‌شود. برای رسیدن به یک تحلیل جامع از جریانات تاریخی، ضروری است که صحبت‌‌های مختلف درباره چگونگی شکل‌گیری سازمان اجتماعی را گوش دهیم و کسانی را مورد مطالعه قرار دهیم که در برابر شرایط به وجود آمده، فعالیت‌‌های اجتماعی انجام می‌دادند.

استفاده از خرده تاریخ حقایقی را روشن می‌کند که پیش از این آشکار نشده بودند. دید مقایسه‌ای اجازه می‌دهد که متوجه یک‌‌هارمونی بین صحبت‌‌ها و برداشت‌‌ها شویم که در هنگام تحلیل آگاهی ما را گسترده‌تر می‌کنند.

اگر تاریخ شفاهی نیاز به پاسخ‌‌های قانع‌کننده برای منتقدین دارد، تاریخ سنتی نیز در این راه سختی فراوان کشیده است. بسیاری از متفکران این طور معتقد بودند که چرا و برای چه هدفی می‌گویید تاریخ لازم است. ویورو[10] این طور بیان می‌کند که: «تاریخ، زاده‌ی نیازهای شرایط فعلی است که ما را از طریق محرک‌‌های عملی به درک گذشته تحریک می‌کند.»

مرادیه یوس ادعا می‌کند که ممکن است «حقیقتی قطعی، کامل و جهان شمول در رابطه با هریک از حوادث گذشته سربرآورد به این دلیل که در زمان حال از نظر فیزیکی و حتی کلیت ماجرا در دسترس نیست.»[11] بازماندگان و میراث، ردپایی از گذشته در زمان حال، مواد اولیه کار تاریخدان‌‌ها هستند که با آن‌‌ها روایات تاریخی خود را بیان می‌کنند: از یک مومیایی گرفته تا سفالینه‌‌های به جا مانده یا نوشته‌‌های رمزگشایی نشده. در این کارکرد، تاریخ‌نگار یک «محصول اجتماعی و نتیجه‌ای از جریانات جمعی مختلف است. اما به نوعی دیگر، انسانی است با آرزوی برتری بخشیدن به میراث گذشته و از نو ساختن حرفه خود به دور از چالش‌‌هایی که زمان حال به او تحمیل می‌کند.»[12]

مزیت تاریخ شفاهی در این است که منابع یا به قول مرادیه یوس، بازماندگان، نقش اول داستان تاریخی هستند که روایت می‌کنند. جا دارد از خود بپرسیم که آیا این مزیت است که بر روی منابع زنده‌ای حساب کنیم که مهر خود و حتی زمانی که در آن بودند را بر پای قصه می‌زنند.

تاریخ‌نگار مکزیکی، کارلوس مونسیوایس، تأکید می‌کند که: «تاریخ برای تقویت و گسترش آگاهی عمومی ضروری است. لازم است که از بازسازی آن و داستان‌‌های فراموش شده گذشته ابزاری با ماهیت انتقادی بسازیم.»[13] دولت حاکم همیشه به عنوان کنترل کننده گذشته و جریانات آن نمایان می‌شود. هدف آن‌‌ها مشخص کردن یک مسیر برای تاریخ است، «البته مسئولیت تأیید یا تکذیب روایات را بر عهده تاریخدانان حرفه‌ای می‌گذارند اما دائم جهت مورد نظر خود را به طور ضمنی یا آشکار تکرار می‌کنند.» در برابر این شرایط اتفاقی که می‌افتد، گسستن اتحاد است زیرا اینجاست که مفهوم تاریخ با بازپس‌گیری مطالبات جنبش‌‌های کارگری که در اقلیت آن‌‌ها روستاییان و بومی‌‌ها هستند، گره می‌خورد.

از سوی دیگر، جیلی، تاریخ را بر سر دوراهی عینیت-ذهنیت قرار می‌دهد: «درک تاریخی، بیش و قبل از هر چیز، مبحثی است که به اعمال یک جانبه بشر بر روی طبیعت مربوط نیست بلکه اعمالی است که گروه‌‌های مختلف انسانی بر روی خود و در میان خود انجام داده‌اند.» بدین ترتیب نتیجه می‌گیرد که به این دلیل، تاریخ‌‌های متنوع، نگرش‌‌های مختلف و برداشت‌‌های متفاوتی وجود دارد. برای بازسازی اتفاقات گذشته، تاریخ‌نگار باید هم از برداشت‌‌های عمومی استفاده کند و هم از تجربیات شخص خودش با این هدف که در آخر کارشناسی باشد آگاه به آنچه انسان‌‌ها در آن زمان زندگی کردند، چه یک فرد و چه گروه‌‌های اجتماعی مختلف. در نتیجه با این روش، لازم می‌شود که بر سر دوراهی‌‌های تاریخی مکث و آن‌‌ها را مطالعه کنیم: «تاریخ فردی و جمعی، خانوادگی و محلی، محلی و منطقه‌ای، منطقه‌ای و ملی، ملی و بین المللی.»[14]

در میان نگرش‌‌های منتقدانه به تاریخ، مشاجره بر سر مفاهیمی چون عینیت-ذهنیت، رابطه گذشته و حال و یا حاکم و زیردست است. اما بدون شک، یک مورد به وضوح مشخص می‌شود: تعلق افراد به یک گروه اجتماعی، یک جمع و یا یک انجمن. در این راستا، یک داده معتبر در تاریخ شفاهی می‌طلبد که «هم روایت‌‌های فردی و هم جمعی، گره محکمی با شرایط و اتفاقات پیش آمده داشته باشد با این قصد که هر فرد خود را بخشی از جامعه ببیند.» با به وجود آمدن این فاکتور، حالا تاریخدان «مانند یک شریک جرم، شروع به تحریک حافظه، خاطرات و حس شجاعت راوی می‌کند (...) و بعد در زمانی خیلی دیرتر و به عنوان کار دوم، سعی می‌کند در کنار دیگر منابع به دست آمده، یک برداشت متعادل و بی‌طرف ارائه دهد.»[15]

تاریخ شفاهی، آن بخش از تاریخ است که به وسیله اظهارات غیررسمی به مطالعه، تحلیل و ارائه نظر درباره گذشته نزدیک می‌پردازد؛ برای اینکه، به این طریق، دنیای بازسازی شده یک دوره مشخص را تکمیل کند. به کمک تاریخ شفاهی اسناد خصوصی، عمومی می‌شوند. اظهارات شفاهی در واقع منابع دست اول و اصلی هستند که اگر نخواهند ناشناس بمانند، دارای اسم و فامیل نیز هستند.

 

ادامه دارد...

 

تاریخ شفاهی در قرن 21: مباحث و نظریه‌های بنیادی (1)

 

[1] - Gabriela Scartascini Spadaro, gabys@pv.udg.mx, lauraeva@hotmail.com

دکترای رشته علم برای توسعه پایدار از دانشگاه گوادالاخارا.

[2] Memorial del convento

 در ایران با نام با نام بالتازار و بلیموندا ترجمه شده است(مترجم.)

[3]-Braudel, Fernand ,La dinámica del capitalismo, Alianza Editorial, Madrid, Alianza, 1986,(1985).

 

[4]مفهومی بیان شده توسط لوئیس گونزالس گونزالس به معنای: «فضای بسته، ناشی از نگاهی تک بعدی از بالای برج کلیسا یا یک تپه» در اثر:

“Terruño,microhistoria y ciencias sociales” en Región e historia de México (1700-1850) Pedro Pérez (comp.), Instituto Mora / Universidad Autónoma de Guadalajara, México, 1991.

 

 

[5]Luis González y González, “Terruño, microhistoria…”, cit.

[6]Levi, Giovanni “Sobre microhistoria” en Formas de hacer historia, Alianza, Editorial, Madrid, 1993.

 

[7]Ginzburg Carlo “Microhistoria: dos o tres cosas que sé de ella” en Manuscrits: Revista d’historia moderna, número 12, 1994, en: http://www.raco.cat/index.php/Manuscrits/article/view/23233/92461. Consultado el 10 de

octubre de 2009.

 

[8]González y González, Luis Invitación a la microhistoria, Editorial Clío, México, 1997

[9]Levi, “Sobre microhistoria”… cit.

[10]Villoro Luis “El sentido de la historia”, en Historia ¿para qué?, Siglo XXI Editores, México, 1987.

 

[11]Moradiellos, Enrique El oficio de historiador, Siglo XXI Editores, Madrid, 2008

[12]Florescano, Enrique La historia y el historiador, Fondo de Cultura Económica, México,1997

 

[13] Monsiváis, Carlos “La pasión de la historia”, en Historia ¿para qué?, Siglo XXI Editores, México, 1987.

 

[14]Gilly, Adolfo “La historia como crítica o como discurso del poder”, en Historia ¿para qué?, Siglo XXI Editores, México, 1987.

 

[15]Meyer Eugenia “Memoria, olvido e historicidad” en Revista Testimonios, año 1, número 1, Buenos Aires, Asociación Argentina de Historia Oral, Invierno 2009.

 

 



 
تعداد بازدید: 5170


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.