پیتر‌هارت، مورخ شفاهی نظامی:

هنوز صدای جنگ جهانی اول شنیده می‌شود

تونی هندرسون[1]
ترجمه ناتالی حقوردیان

20 آبان 1394


پرده برداری از یادبود جنگ واشنگتون در دهۀ 1920

پیتر‌هارت[2]، مورخ نظامی و نویسنده که در همایش چستر لی استریت[3] در واشنگتون[4] در گرامیداشت قربانیان جنگ جهانی اول سخنرانی میکرد، چندین کتاب دربارۀ جنگ جهانی اول، دارد از جمله جنگ چگونه آسمان را دربرگرفت.

مکان برگزاری همایش مکان بسیار مناسبی بدین منظور بود زیرا  قرن پیش، این محل، خانۀ ویلیام میسون[5] و پدرش رابرت[6] بود. ادوارد تامسون[7]، پسر دائی ویلیام نیز به نام نیز با آنها زندگی می‌کرد. هر دو برای رفتن به جنگ داوطلب شدند و هرگز به خانه باز نگشتند.

بر روی دیوار یک گل شقایق برنزی نصب شده که یکی از 100 گلی است که به خانه‌ها و سایر ساختمان‌های بازمانده در منطقه واشنگتون وصل شده‌اند که به یاد بازماندگان یا جان باختگان در آنجا هستند.

طرح گل شقایق یکی از چند رویداد یادبودی است که توسط گروه محلی یادبود جنگ یوتری‌ای وسینگتون[8] انجام شده است.

 

یکی از گل‌های شقایق در عمارت واشنگتون اولد هال، خانه اسلاف جورج واشنگتون

 

این گروه تصمیم گرفت تا در مورد 383 مرد و یک زنی تحقیق کند که در لوح‌های یادبود جنگ در سه منطقه واشنگتون، فتفیلد[9]  و آسوورث[10] از آنها یاد شده است.

تلاش گرو منجر به تدوین بانک اطلاعاتی با قید جزئیات مربوط به افراد مذکور در یادبود، یک کتاب و دو فیلم شد.

هماهنگ‌کنندۀ گروه، پیتر ولش[11] و همسرش مارگارت[12]، با پیتر‌هارت در یکی از تورهای ایشان از میدان جنگ گالی پولی[13] دیدن کردند که موضوع دو کتاب دیگر این مورخ است.

پیتر‌هارت یکی از سخنرانان همایش و نمایشگاه یادبود سدۀ جنگ جهانی اول بود که در کلیسای متدودیست کورنراستونز[14] و مرکز همایش چستر لی استریت برگزار شد.

سازماندهی این مراسم توسط شعبۀ انجمن جبهه غرب[15] در دورهام انجام گرفته و پیتر ولش از اعضای کمیتۀ آن بوده و پیتر‌هارت نیز با خوشحالی از مشارکت در این مراسم در متل بلک بوش[16] استقبال کرد.

تحقیقات گروه وسینگتون نشان داد که ویلیام میسون، که در پیاده نظام دورهام خدمت کرد، یکی از 16 کودک رابرت و مری میسون بوده است. ادوارد تامسون هم با آنها زندگی می‌کرده که به پیاده نظام ملحق شد. نام ویلیام و ادوارد بر بنای یادبود رزمندگان معدن اف-پیت[17] واشنگتون ذکر شده که در سال 1921 از آن پرده‌برداری شد.

 

متل بلک بوش در واشنگتون

 

نیوزکسل ویکلی کرونیکل[18] گزارش داد: «در تالار معدنچیان[19] واشنگتون، گروه کثیری گرد آمده بودند تا شاهد پرده برداری از لوح یادبودی باشند که به یاد مردانی تهیه شده بود که از انجمن معدنچیان اف-پیت لاج در دورهام[20] در جنگ اول خدمت کرده و جان خود را از دست داده‌اند.

در زمان آغاز جنگ، 1084 مرد و پسر در معدن ذغال سنگ مشغول به کار بودند که 436 نفر آنها به ارتش ملحق شده و 64 نفر جان خود را از دست دادند.

ادوارد وصیت نامه‌ای تنظیم کرده و دارایی خود را به عمۀ خود – خانم ام میسون متل بلک بوش[21]، در واشنگتون ویلج بخشیده بود.

در این همایش که برای بیان وقایع سال 1915 بود، پیتر‌هارت در مورد گالیپولی سخنرانی کرد. همچنین در این همایش که به ریاست جان دِری استاد دانشگاه نیوکاسل[22]، برگزار می‌شود، دکتر بوریسلاو چرنو[23] در مورد جبهۀ روسیه و شرق، دکتر ماتیاس استرون[24] در مورد راهبرد دفاعی آلمان و دکتر اسکات لینگرن[25] در مورد جنگ در دریا سخنرانی کردند.

پیتر‌هارت که والدینش از بیشاپ اوکلند[26] هستند، در استنهوپ[27] در ویردیل[28] بزرگ شد و پس از آن با خانواده‌اش به میدلند[29] نقل مکان کرد.

پیتر می‌گوید: «استهوپ جای بسیار خوبی است و من هنوز به آنجا سفر می‌کنم. همیشه خود را پسری از شهرستان دورهام می‌دانم.»

پیتر که اکنون 60 ساله و ساکن لندن است از سال 1981 به عنوان مورخ شفاهی با موزۀ سلطنتی جنگ همکاری داشته است.

او با 183 سرباز جنگ جهانی اول مصاحبه کرده و سپس به سراغ کسانی رفت که در جنگ جهانی دوم، جنگ کره، عراق و افغانستان جنگیده‌اند و همچنین به مرور مسئلۀ خدمت در ارتش پرداخت.

او همچنین کتابی در مورد سربازان گردان شانزدهم پیاده نظام دورهام و جنگ آنها در سال‌های 45-1943 به سمت ایتالیا نوشته است.

پیتر به خاطر می‌آورد که یکی از برجسته‌ترین مصاحبه‌های او در مورد جنگ جهانی اول با جو موری[30]، کارگر معدن برناپ فیلد[31] در شهرستان دورهام بود.

 

پیتر ولش، سمت چپ و مدیر دیوید لیسک[32]، همراه با اطلاعات مربوط به جنگ جهانی اول در متل بلک بوش در واشنگتون

پیتر، که آخرین کتابش به نام صداهایی از جبهه دربارۀ مصاحبه‌های جنگ جهانی اول است و به زودی منتشر می‌شود گفت: «او خاطرات بی نظیری داشت.»

او می‌گوید: «من از نوجوانی به موضوع جنگ علاقه داشتم بنابراین این افتخار بزرگی بود که در واقع توانستم این مردان سالخوردۀ فوق‌العاده را ملاقات کنم که شاهد وقایع فجیعی بودند که تنها من در مورد آنها می‌خواستم بدانم.

هنگامی که برای نوشتن کتاب مجدداً به مصاحبه‌ها گوش دادم تمام خاطرات درب‌های ورودی، راهروها، آشپزخانه‌ها و نشیمن‌های خانه‌هایی در ذهنم زنده شد که برای مصاحبه به آنها مراجعه کرده بودم. انواع چایی و قهوه‌هایی که به هر روش ممکن در ظروف چینی یا ماگ‌های فرسوده درست شده بودند، بیسکوئیت‌های ساده و کیک‌های آنچنانی – همه و همه بخشی از فرایند آشنایی قبل از انجام مصاحبۀ اصلی بودند.

وقتی ضبط مصاحبه شروع می‌شد، هنگامی که داستان را تعریف می‌کردند به صورت و حرکاتشان دقت می‌کردم.

به عقیدۀ من، تاریخ شفاهی، گذشته را در کانون توجه قرار داده – جزئیات مهم سن و سال و چروک‌ها را توضیح می‌دهد و به ما اجازه می‌دهد بفهمیم مردم چه کشیده‌اند. از مصاحبه‌ها به خوبی بر می‌آمد که وقتی مردان از جنگ با خبر شدند تعداد بسیار کمی از آنها مشتاق جنگیدن بودند و بسیاری، تنها چیزی که حس می‌کردند وحشت بود.

تراژدی‌های وحشتناکی در این خاطرات ظاهر می‌شوند. مردان به ندرت در نامه‌ها و خاطراتی که آن زمان نوشته‌اند به وحشت حاکم بر جهان با جزئیات اشاره می‌کنند – معضلاتی مثل شپش، بوی زننده و فراتر از آن، حس حقارتی که بیماری‌هایی مانند اسهال خونی باعث می‌شد تا تجربه کنند.

در تاریخ شفاهی این واقعیت‌ها به خوبی نماد می‌یابند. در نهایت، تصور می‌کنم که تاریخ شفاهی، تنوعی را به ما پیشنهاد می‌کند که به آن نیاز داریم. در مصاحبه‌هایی که انجام دادم با افراد گوناگونی ملاقات کردم. افراد ساکتی که عینک می‌زدند، افراد قوی و سخت، افراد بی‌احساسی که به خواندن کتاب مقدس مشغولند، نخبگان، افراد عجیب و چند نفری که هنوز می‌خوارگی را دوست داشتند.

تعداد بسیار کمی، خاطرات خود را نوشته یا نامه‌هایشان را نگاه داشته‌اند بنابراین، بدون این مصاحبه‌های تاریخ شفاهی، تجربۀ آنها برای همیشه از بین می‌رود.

اتفاقاتی که برای آنها افتاده، وحشتی که تجربه کرده‌اند، فراتر از تصور مردمی مثل من است که خوش شانس بوده‌ام و در زندگی جنگ را مستقیماً تجربه نکرده‌ام. می‌خواهم صدای آنها شنیده شود.

متل بلک بوش یکی از 28 نقطه‌ای است که رویداد اجتماعی گل شقایق که از سوی گروه وسینگتون سازمان‌دهی شده است در آن برگزار می‌گردد.

با حمایت مالی شورای شهر ساندرلند[33] و بنیاد لاتاری میراث[34]، این گروه 2،500 برگه به چاپ رسانده که اطلاعات مربوط به مردانی را در اختیار مردم می‌گذارد که با گل شقایق برنزی از آنها یاد می‌شود.

این گل‌ها را مجسمه‌ساز محلی، آلن اسکات[35]، طراحی شده و برگه‌های اطلاع‌رسانی نیز کاری از یک طراح گرافیست جوان به نام متیو مدیسون[36] است.

شش گل در ساوث ویو واشنگتون[37] وجود دارند، چهار گل در گلب کرسنت[38] و چهار گل در ماسگریو تریس[39] هستند.

در باشگاه وستوود در واشنگتون[40] که یک گل دارد، یادبودی است از 36 عضو باشگاه که در جنگ کشته شدند و همچنین کلیۀ کسانی که در جنگ خدمت کردند.

این رویداد اجتماعی، گرامیداشت معدنچیان  ویکتوریارود در کنکورد[41] را نیز در بر می‌گیرد. از کلیۀ مردانی که از واشنگتون و‌هریتون[42] برای خدمت اسم نوشتند، 71% و از آسوورث، 80% معدنچی بودند.

پیتر‌هارت می‌گوید: «کارهای این گروه واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داده است. این یک یادبود تمام و کمال است که ارتباطی واقعی به وجود آورده و جامعۀ محلی را گرد هم می‌آورد.»

 

 


[1] Tony Henderson

[2] Peter Hart

[3] Chester-le-Street

[4] واشنگتون در ناحیه تاین اند ور در شمال انگلیس در نزدیکی مرز اسکاتلند در 1964 به عنوان یک شهر جدید طراحی شد. پیش از آن این منطقه بیش از هر چیز درگیر صنعت ذغال سنگ با چندین معدن بود. اف-پیت یکی از این معادن بود که به موزه تبدیل شد. واشنگتون همچنین مقر بنیاد حفظ طبیعت وایلفول و وتلند و نیز واشنگتون اولد هال، خانه اسلاف جورج واشنگتون است.

[5] William Mason

[6] Robert

[7] Edward Thompson

[8] Wessington U3A War Memorials

[9] Fatfield

[10] Usworth

[11] Peter Welsh

[12] Margaret

[13] Gallippoli

[14] Cornerstones Methodist Church

[15] Western Front Association

[16] Black Bush

[17] F Pit

[18] Newcastle Weekly Chronicle

[19] Miners Hall

[20] F Pit Lodge Durham Miners’ Association

[21] Aunt Mary – Mrs M Mason of Black Bush Inn

[22] Newcastle University’s Prof John Derry

[23] Dr Borislav Chernev

[24] Dr Matthias Strohn

[25] Dr Scott Lindgren

[26] Bishop Auckland

[27] Stanhope

[28] Weardale

[29] Midlands

[30] Joe Murray

[31] Burnopfield

[32] David Leask

[33] Sunderland City Council

[34] Heritage Lottery Fund

[35] Allan Scott

[36] Matthew Maddison

[37] South View in Washington

[38] Glebe Crescent

[39] Musgrave Terrace

[40] Westwood Club in Washington

[41] Victoria Road, Concord

[42] Harraton



 
تعداد بازدید: 6783


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.