تاریخ شفاهی یک مزرعه

گوش دادن به مصاحبه‌هایی از ٤٠ سال پیش

جو تنیس Joe Tennis
مترجم: مریم شالی

15 مهر 1394


بیش از ٤ سال کتی شرر  Shearer Kathy روی موضوع مزرعه استورات، سخت کار کرد.

 نویسنده‌ای اهل امری Emory، در ویرجینیا Virginia، عکس‌ها و داستان‌های در پس آنها را جمع‌آوری کرده است که نشان می‌دهند مزرعه و گاوداری استوارت یکی از قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین مزارع موجود در شرق رودخانه میسیسیپی Mississippi  است.

 

این مزرعه که واقع در بخش راسل Russell است تاریخ بلند بالایی به دوش میکشد. کتاب جدید ٥٧٥ صفحهای شرر با عنوان "کارکردن برای استوارت‌ها" تا حدودی بیانگر این تاریخ بلند بالا است.

 

شرر گفت: "همه داستان از زمانی شروع شد که ما در مزرعه هیترز گپ  Hayter'sGap زندگی می‌کردیم و روزی مزرعه ما از پشت تا بالای کوه‌ها در حدود ٧٢ جریب به زمین استوارت و گروهی از گاوچرانان پیوست. آنجا کاملاً یک منطقه جنگلی بود. ما هیچ نظری در مورد اینکه خط کجا بود، نداشتیم. تنها چیزی که از همسایگانمان می‌دانستیم این بود که مزرعه بسیار بزرگی داشتند."

این موضوع به اوایل دهه ١٩٧٠برمی‌گردد.

 

روزی از روزها شرر به همراه همسرش ریس Rees تا بالای آن کوه پیاده‌روی کردند تا ببینند که در آن سوی تپه چیست. چیزی که آنها دیدند، زمین‌های یک گاوداری با وسعتی بسیار زیاد بود و از همان زمان، ١٩٧٣، بود که شرر شروع به جمع‌آوری تاریخ خود کرد.

 

او هنگامی که به دانشگاه امری و هنری  Henry& Emory پیوست، به عنوان محقق شروع به کار کرد. او به جمع‌آوری تاریخ شفاهی آپالاچیان Appalachian پرداخت. او می‌گوید: "این تاریخ شفاهی شامل مصاحبه با افرادی‌ است که برای استوارت‌ها کار کرده‌اند. کسانی که میانسال بوده‌اند و الآن دیگر در بین ما نیستند. آنها در مورد اینکه زندگی در آنجا چگونه بوده است با من صحبت می‌کردند."

 

شرر، نحوه کار کشاورزی در مزرعه‌های بزرگ در دهه‌های ١٩١٠ و ١٩٢٠ را یاد گرفت. اکنون در چند دهه بعد از آن دوران، شرر کتابی با عنوان "کار برای استوارت‌ها: زندگی در یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین گاوداری‌ها در شرق میسیسیپی" را کامل کرده است.

این اثر را انتشارات کلینچ مونتن پرس Press Moutain Clinch  ، با قیمت 48 دلار منتشر کرده است.

بر اساس مصاحبه‌ها و تاریخ شفاهی این مزرعه، و به گفته ساکنین بخش راسل کتاب "کار برای استوارت‌ها" بیانگر رنج افرادی است که در مزارع زندگی می‌کردند. این کتاب بیانگر داستان زمین و گاوداری استورات است و همچنین مزرعه دیگری به نام "باغ گوزن شمالی Elk Garden" که متعلق به استوارت‌هاست. این گفته مردمی است که روی هزاران جریب زمین در کلیفتن Clifton، رزدیل Rosedale، ریچ مونتن Rich Mountain  و الک گاردن Elk Garden  کار کرده‌اند. این کتاب همچنین از کسانی که این شرکت را اداره کرده‌اند سخن گفته است.

 

مبنای کتاب شرر، تاریخ‌های شفاهی و داستان‌های مستند است که شامل صدها تصویر است. این نویسنده سفرهایی به دانشگاه امری و هنری داشته است. در آنجا به مصاحبه‌هایی که ٤٠ سال پیش انجام شده گوش داد. زمین استوارت و کشتزار شرکت گاوداری، بیش از ٤٥ هزار جریب را بیشتر در بخش راسل پوشش داده است. این شرکت در بخش‌های تیزول Tazewell، اسمیث Smyth و واشینگتن Washington نیز ملک‌هایی داشت.

 

شرر بیان کرد امروزه آن مزرعه تا ١٦ هزار جریب در ٣ ملک جداگانه توسعه یافته است. تاریخ این مزرعه به قرن‌ها پیش باز می‌گردد.

 

همسر ویلیام الکساندر استوارت  William Alexander Stuart، مری کارتر استوارت Stuart Carter Mary از نوادگان هنری و مری استرودر اسمیث Mary and Henry Strother Smith    بود. هنری و مری از قدیمی ترین ساکنین بخش راسل هستند. شرر بیان کرد که اسمیث‌ها در سال ١٧٧٦ به اینجا آمدند و این مزرعه را که امروزه کلیفتن نام دارد، برپا کردند. هنری اسمیث Henry Smith  از اولین نقشه برداران این بخش بود.

 

شرر افزود: «امروزه یکی از نوادگان اسمیث به نام جان هنری اندرسون اسمیث   John Henry Anderson Smith  بر روی زمین‌هایی که هنری اسمیث در دهه ١٧٧٠ به دست آورد، در حال کشت و زرع است. زمین‌هایی که امروزه بخش راسل نام دارد.»

 

در سال‌های اخیر، شرر کتاب‌‌‌های بسیار درباره تاریخ جوامع کوچکی که در بخش‌های مختلف راسل کلولند Cleveland ، ویلدر Wilder و دانت Dante وجود داشتند، منتشر کرده است. او این پروژه را "آخرین کتاب بزرگ" نامیده است. او می گوید: «این کتابی است که هنگام صحبت کردن در مورد آن دچار اضطراب و نگرانی می‌شود... از آغاز تا پایان، من درست ٤ سال روی آن کار ‌کرده‌ام، این طولانی‌ترین کار من است."

 



 
تعداد بازدید: 3787


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.