تاریخ شفاهی ورزش؛ اولین مدال طلای دو و  میدانی خراسان

غلامرضا آذری خاکستر

15 مهر 1394


نورالدین آل طه درمسابقات قهر مانی کشور

تاریخ شفاهی ورزش خراسان از جمله موضوعاتی است که توجه به آن موجب می‌شود تا با خاطرات و تجربیات ورزشکارانی آشنا شد که برای اولین بار قدم به میادین ورزشی گذاشته و قهرمانی یا افتخاراتی کسب کرده‌اند. اهمیت ثبت تاریخ شفاهی ورزش و نحوه ورود ورزش‌های مختلف و مشکلاتی که ورزشکاران با آن مواجهه بوده‌اند می‌تواند سرفصلی در تدوین تاریخ شفاهی ورزش خراسان باشد. ورزش دو و میدانی در خراسان از سابقه دیرینه‌ای برخوردار است به طوری که تعدادی از ورزشکاران در این رشته به قهرمانی رسیده‌اند.

 

سیدنورالدین آل‌طه فرزند حاج‌سید‌علی آل‌طه معروف به سید‌العراقین در اول مهرماه سال 1303 در محلۀ سراب مشهد، کوچه شیری (سعدی14، کوچه آل طه) به دنیا آمد. پدرش روحانی محل و از معتمدین محلۀ سراب بود. وی در خیابان خسروی دفترخانه داشت و علاوه ‌بر کار ثبت به کشاورزی در روستاهای سیس‌آباد و رودخین از توابع مشهد اشتغال داشت. سیدالعراقین با اجارۀ 25 سالۀ املاک آستان قدس در سیس‌آباد به کشاورزی اشتغال داشت. چون علاقه‌مند به کشاورزی بود هر چه املاک داشت در گرو بانک سپه گذاشت تا از اراضی سیس‌آباد بهره برداری کند. اواخر سال 1314ش اجل مهلت نداد و بعد از فوت وی تمام املاکش مصادره شد و تلاش همسرش، ماه‌رخسار خانم در سال 1316ش از طریق نامه‌نگاری و دادخواهی به رضا شاه مورد نظر واقع نشد. بنابراین تمام املاک و دارایی سیدالعراقین که در رهن بانک بود، مصادره ‌شد.[1] سیدالعراقین از همسر اولش چهار دختر و از همسر دومش ماه‌رخسار خانم (زن سابق مجلل‌التولیه که بعد از فوت همسرش به عقد سید العراقین در آمد)، یک دختر به نام ماه‌منظر و سه پسر به نام‌های نورالدین، جواد و رضا داشته است.[2]

 

سیدنورالدین آل‌طه تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ همت شروع کرد. این مدرسه در ضلع شرقی گورگاه سراب قرار داشت که اکنون اثری از آن باقی نمانده است.[3] وی کلاس ششم را در دبستان فردوسی و سیکل اول را در دبیرستان شاهرضا به پایان رساند. در آن زمان آموزشگاه عالی بهداشت که قرار بود چهارساله پزشک تربیت کند ثبت نام می‌کرد. آل طه هم یکی از علاقه‌مندان ورود به این آموزشگاه بود، اما پس از دیدن تشریح یک جسد، از تحصیل در آنجا منصرف و برای ادامه تحصیل وارد آموزشگاه کشاورزی کرج شد و در سال 1324ش دیپلم کشاورزی گرفت.

 

یکی از ورزش‌های رایج درگذشته، دو و میدانی بود. به‌ویژه اینکه مسابقات ورزشی بین مدارس و دبیرستان‌های مشهد طرفداران خاص خود را داشت. آل‌طه علاقه‌مندی‌اش را به دوومیدانی چنین بیان کرده است: «دویدن در خونم بود. در آن ایام حدوداً هشت ساله بودم، از درشکۀ پدرم می‌پریدم پایین و پنج کیلومتر را سربالا و سرپایین یک نفس تا سیس‌آباد می‌دویدم. پدرم به درشکه‌چی می‌گفت: آهسته‌تر برو، سیدنورالدین خسته می‌شود و من می‌گفتم: تندتر، تندتر... سال‌ها بعد زمانی که در دبیرستان مشغول تحصیل بودم، مسابقات دبیرستان‌های مشهد در رشتۀ دو و میدانی برگزار می‌شد. رقیب سرسخت ما در این مسابقات دبیرستان فردوسی بود و دیگر رقیبان درجۀ اول ما دانشسرا و هنرستان بودند که مدیر هنرستان یک آلمانی بود. تمرین دویدن از دبیرستان شکل گرفت و مربیان ما زرگرنژاد و بعدها هم جعفریان، همیشه مرا مورد تشویق قرار می‌دادند. من در این مسابقات همیشه اول بودم.[4]

 

در سال‌های 1318-1319 ما یک نمایندۀ دو و میدانی به نام آقای معصوم‌زاده داشتیم. او اولین کسی است که توانست در دو و میدانی در رشتۀ پرتاب وزنه، مشهد را صاحب مدال برنز کند.[5] بعد از اینکه بدون تمرین خاصی زیر نظر مربی، در مسابقات آموزشگاهی اول شدم، برای تمرین به اصطلاح اصولی به میدان سعدآباد آن زمان (تختی فعلی) رفتم. یادش به خیر، مشهدی غضنفر نامی مسئول و همه کاره میدان بود و با بچه‌ها خیلی همراهی می‌کرد. در آن زمان این مجموعه ورزشی دارای دو زمین فوتبال خاکی و یک پیست دو و میدانی خاکی بود. این پیست حدود شش متر هم کسری داشت و من و دیگر بچه‌ها در همین پیست تمرین می‌کردیم. یادم می‌آید تابستان‌ها حریفان تمرین ما ملخ‌‌‌ها بودند و چه دیدنی! وقتی افتخار آفرینان دو و میدانی وارد این زمین خاکی می‌شدند نه به فکر کفش و لباس ورزشی بودند و نه برای یکدیگر کری می‌خواندند، هر چه بود رفاقت بود و دوستی و یکرنگی و پشتکار و تمرین.

 

مسابقات دو و میدانی قهرمانی کشور از سال 1318 رسمیت پیدا کرد و قهرمانان هر سال از تمام شهرستان‌های کشور برای برگزاری مسابقات در رشته‌های مختلف ورزشی به تهران اعزام می‌شدند. روزی از دکتر حسین بنایی و منوچهر مهران پرسیدم: «چرا ورزشکاران خراسان در دو و میدانی مقام اول و یا دوم کسب نمی کنند.» آنها گفتند: «وضع اقلیمی خراسان به‌علت سرمای هوا باعث می‌شود تا دوندگان سرعت، پیشرفتی نکنند.» این حرف‌ها بیشتر باعث ناراحتی من می‌شد، از این‌رو با روحیه‌ای قوی و پشتکار در پیست دو و میدانی غیر استاندارد ورزشگاه سعدآباد به تمرین ادامه دادم.[6] در سال 1320 که مقارن با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین بود، مسابقات قهرمانی کشور برگزار نشد و قرار بود شاه به مشهد مسافرت کند و در حضور شاه مسابقات دو و میدانی صد متر انجام شود. مقدمات کار انجام شد، ولی شاه به مشهد نیامد؛ با این‌حال مسابقۀ دو و میدانی در حضور استاندار، فرمانده لشکر و سایر رؤسای ادارات مشهد برگزار شد و من در این مسابقه اول شدم.[7] همچنین جشنی در دبیرستان فردوسی برگزار گردید که در مسابقۀ دو مربوط به آن نفر اول شدم. درنتیجه، سال بعد برای شرکت در مسابقات قهرمانی کشور انتخاب شدم.

 

سال 1321ش برای شرکت درمسابقات قهرمانی کشور با اتوبوس از مشهد به شاهرود رفتیم و از آنجا با قطار به تهران اعزام شدیم. ما هشت نفر بودیم که از مشهد اعزام شدیم: مرحوم حسن پور، کاووسی، حسین قریشی، تقی‌زاده و... ما را به پادگان عباس‌آباد بردند و اسکان دادند. محل تمرین ما امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) بود. در این مسابقات یک دو امدادی المپیک هم گذاشته بودند. در این مسابقه که برای اولین‌ بار برگزار می‌شد، تیم ما در دو امدادی دوم شد و آقای حسن‌پور در صدمتر نفر سوم شد. این افتخار بزرگی برای ما بود که برای خراسان مدال کسب کرده بودیم. وقتی به مشهد برگشتیم همه اهالی ورزش از ما استقبال گرمی کردند. در این مسابقات، یک مربی به نام فوگل ازخارج به ایران دعوت شده بود که در امجدیه با کمک استاد ایزدپناه، بچه‌ها را آموزش و تمرین می‌داد. من توانستم از او بسیاری چیزها یاد بگیرم و در بازگشت به مشهد آنها را به کار ببرم و همان شد که سال بعد، در پنجمین دوره مسابقه قهرمانی کشور در سال 1322، توانستم در دو چهارصد متر اول شوم و اولین مدال طلای دو و میدانی را برای خراسان به ارمغان آوردم.[8]

 

روزی مرحوم ایزدپناه، همه‌کارۀ دو و میدانی را دیدم و به وی گفتم: «سال آینده می‌خواهم در دویست‌متر سرعت شرکت کنم و ستاره و قهرمان کشور شوم.» او و برخی این حرف مرا به حساب کری خواندن گذاشتند، اما من می‌خواستم هر طور شده، ستارۀ دوهای سرعت کشور شوم. یک سال گذشت و من تمرین می‌کردم تا رسیدم به زمان برگزاری مسابقات قهرمانی کشور در تهران؛ یعنی سال 1323. در این سال، در دو چهارصدمتر، چوبینه از تهران قهرمان پنج دورۀ مسابقات قهرمانی کشور، شهناز از اصفهان، محمدرضا صابری از مشهد، مؤمنی از اصفهان و... من شرکت داشتند. تهرانی‌ها نمی‌خواستند مشهدی‌ها را با تیم ده نفره، در مقابل تیم هشتادنفری‌شان قهرمان ببینند.»

 

آل طه با مرور خاطراتش، خاطرات آن روز را چنین ادامه می‌دهد: «با خودم گفتم: «یا علی بن موسی الرضا(ع) تو را به جدم قسم، کمک کن که پیروز میدان باشم.» تپانچه شلیک شد، مثل تیری که از چلۀ کمان رها شود از جا کنده شدم. سر پیچ اول همه را گرفته بودم، اما می‌دانستم چوبینه، قهرمان با تجربه‌ای است و امکان دارد سرپیچ دوم جبران کند. گوش‌هایم را تیز کرده بودم و صدای پای چوبینه در گوشم می‌پیچید. اما این صدا قدری با من فاصله داشت. پیچ دوم را که طی کردم، خیالم راحت شد که اول می‌شوم و شدم. شادروان منوچهر مهران، مدیر مجلۀ نیرو و راستی عکسی از من گرفت و گفت: آل‌طه، شیرین کاشتی و من یک عکسی هم از خط پایان گرفته‌ام و می‌زنم روی جلد مجله. همین عکس باعث شهرت من در ایران شد.

 

یک سال گذشت. وقتی ایزدپناه پرسید که «آل‌طه امسال در چند متر می‌دوی؟» فوراً جواب دادم: «همان‌‌طور که پارسال گفتم در دویست‌متر و چهارصدمتر و دو امدادی شرکت می‌کنم.» اولین مسابقه در دویست‌متر بود، همه سرخط آمادۀ مسابقه بودیم. ژرژملک یونان، ستارۀ این مسابقه مرا نگاه می‌کرد. مسابقه شروع شد، وقتی به خط پایان رسیدیم، من اول شده بودم. بلافاصله مسابقۀ چهارصدمتر اعلام شد. درحالی‌که هنوز نفس‌نفس می‌زدم، با دوندگان سرخط چهارصدمتر به توافق رسیدیم که نیم‌ساعتی با تأخیر مسابقه شروع شود تا من بتوانم بعد از یک مسابقۀ نفس‌گیر استراحتی داشته باشم. ایزدپناه موافقت نکرد و گفت: «برو سر خط، می‌خواهی شرکت کن، می‌خواهی نکن. تو می‌خواستی قهرمان دویست‌متر بشوی که شدی. حال که ژرژملک یونان را پشت سرگذاشتی و به آرزویت رسیدی، دیگر چه می‌خواهی؟» رفتم سرخط، مسابقه شروع شد و در چهارصدمتر دوم شدم.»

 

سالنامۀ ورزش خراسان در شرحی راجع به اولین دوندۀ چهارصد متر خراسان چنین نوشته است: «نورالدین آل‌طه، قهرمان دو چهارصدمتر کشور یکی از بهترین دونده‌های خراسان است که در سایۀ پشتکار و فعالیت و تمرین‌های مرتب به مقام قهرمانی رسیده. آل‌طه پس از آنکه تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رسانید، وارد دبیرستان شاهرضای مشهد گردید و از اولین روزهای تحصیل در این دبیرستان، علاقه خود را به ورزش‌های گوناگون، مخصوصاً دو و میدانی ثابت نمود. در طی سه سالی که آل‌طه در این دبیرستان مشغول تحصیل بود هرساله در مسابقات آموزشگاه‌ها شرکت می‌کرد و با موفقیت‌های خود، شمار امتیازات دبیرستان شاهرضا را بالا می‌برد و هنگامی که به دبیرستان کشاورزی کرج وارد شد، از فعالیت دست نکشید تا قهرمان دو چهارصد متر دانشکده‌ها شد. آل‌طه در چند دوره مسابقات قهرمانی کشور شرکت کرد و بالاخره در سال 1323 توانست از رقیب نیرومندش، چوبینه جلو بیفتد و قهرمان اول چهارصد متر کشور شود. آل‌طه، اولین دونده خراسان است که با احراز مقام قهرمانی موجب افتخار استان نهم گردیده است.»[9]

 

آل‌طه سال‌ها در مسابقات دو و میدانی کشور مقام اول تا سوم را کسب می‌کرد، تا اینکه در سال 1329 برای تیم ملی دو و میدانی انتخاب شد. وی جریان حضور در تیم ملی را چنین بیان می‌کند: «سال 1329 بهترین سال زندگی ورزشی‌ام بود. از گوشه و کنار شنیده می‌شد که در اولین دورۀ مسابقات آسیایی که در کشور هندوستان برگزار می‌شد، شرکت خواهیم داشت. مدعیان پوشیدن پیراهن تیم ملی، سخت در کوران تمرینات و آمادگی بودند. برتری در مسابقات قهرمانی کشور ملاکی بود جهت پوشیدن پیراهن تیم ملی. در مسابقات قهرمانی آن سال اول شدم و در زمستان سال 1329، به همراه آقایان گل‌وردی پیمانی، علی باغبان‌باشی، فریدون پیران، سیدحسینعلی آرچین، احمد اردوبادی، و ایرج پیروی با مربی‌گری ایرج صبا و دیگر اعضای تیم‌های شرکت‌‌کنندۀ ایران به بازی‌های آسیایی دهلی 1951م اعزام شدیم. در دهلی نو از تیم دو و میدانی تنها علی باغبان‌باشی توانست کاری صورت دهد. در رشته اختصاصی‌ام موفق نشدم که به دور فینال برسم، زیرا به‌علت بیماری قادر به انجام مسابقه نبودم.»

 

آل طه از سال 1320 تا سال 1330 به عنوان ورزشکار و قهرمان مطرح بود. وی پس از کنار گذاشتن صحنۀ مسابقات، رو به مربیگری و داوری آورد و به ترتیب دبیر هیئت دو و میدانی خراسان، مسئول کمیتۀ فنی دو و میدانی خراسان، نایب ‌رئیس هیئت دو و میدانی خراسان، سرپرست فعالیت جوانان روستایی خراسان و مشاور کمیته فنی دو و میدانی خراسان بوده است. آل‌طه سال 1325 وارد دانشکدۀ افسری شد و دوران خدمت احتیاط را آنجا گذراند و در سال 1326 دوران سربازی به اتمام رسید و وارد خدمت وزارت کشاورزی شد و از فروردین1330 با عنوان متصدی بنگاه کشاورزی احمدآباد و از شهریور ماه 1330 به ‌عنوان متصدی بنگاه کشاورزی فریمان مشغول خدمت بود. وی همچنین در سال 1344 رئیس اصلاحات ارضی شهرستان کاشمر بود.

نورالدین آل طه به‌عنوان اولین دارندۀ نشان طلا در رشتۀ دو و میدانی، در ‌حال ‌حاضر به‌عنوان یکی از پیشکسوتان این ورزش محسوب می‌شود و اعتقاد دارد، ورزش همگانی می‌تواند مردم و جوانان را به سوی میادین ورزشی سوق دهد.

 

 

 

[1]- اسناد شخصی سیدنورالدین آل طه.

[2] - مصاحبه با سید نورالدین آل‌طه، 25 اردیبهشت 1390.

[3]- سراب که یکی از محله‌های قدیمی شهر مشهد محسوب می‌شود، در گذشته انباشته بود از خانه‌های بزرگ و درختان سر به فلک کشیده. این محله کاروانسرایی داشت که مرکزیتی به سراب داده بود. بازارچۀ سراب مرکز تجاری زمان خود بود. در این محله، گورگاه سراب وجود داشت. مردم محله صبح که می‌شد گاوها را به همان محوطه هدایت می‌کردند و تحویل گوارشی می‌دادند تا آنها را به صحرا برای چرا ببرد. سرشب که می‌شد گاوها را در جایی که به آن دروازه سرآب می‌گفتند، رها می‌کردند و این حیوانات که شیر و ماست و پنیر محله‌ای را تأمین می‌کردند، خرامان‌خرامان و بدون آن که کسی راهنمای آنها باشد راه خانۀ صاحب خود را پیدا می‌کردند. همچنین در این محله، اشخاص و خانواده‌های سرشناسی زندگی می‌کردند که می‌توان به خانواده‌های سرابی، شهابی حسینی و... اشاره کرد. مصاحبه با سید نورالدین آل‌طه، 25 اردیبهشت1390.

[4]- روزنامه قدس، 1 خرداد 1385، ص 16

[5] - روزنامه قدس، 22 اردیبهشت 1373، ص 11

[6] - مجله اطلاعات هفتگی، 16 تیر 1387، ص 56

[7] - مصاحبه با آل‌طه، 25 اردیبهشت 1390

[8] - ریاضی، مهدی و دیگران (1325)، نخستین سالنامۀ ورزشی خراسان، تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات، ص25

[9] - تهرانیان، عبدالحسین (1318)، سالنامه خراسان. مشهد: چاپخانه خراسان. ص 183



 
تعداد بازدید: 5833


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.