تاریخ شفاهی تسلیم ژاپن و خاتمه جنگ جهانی دوم

*ویل هیکاکس Will Hickox
مترجم: عباس حاجی‏‏‌ها‏شمی

10 شهریور 1394


امپراتور هیروهیتوHirohito ، در لباس رسمی صبحگاهی، در ملاقات با داگلاس مک آرتور فرمانده عالی Supreme Commander Douglas MacArthur مقر متفقین در توکیو، ژوئیه 1946. عکس از کتابخانه و موزه هری اس. ترومن Harry S. Truman Library & Museum

وبلاگی وجود دارد به نام «راهپیمایی به سوی پیروزی». این پایگاه اینترنتی متعلق است به مؤسسه کتابخانه‌ای ‌ترومن که نام کامل آن «راهپیمایی به سوی پیروزی: مهمترین رویدادهای جنگ جهانی دوم در مجموعه‌‌ها‌ و آرشیوهای کتابخانه ترومن» است.

در حقیقت رویدادهای گردآوری شده در این مجموعه بر می‌گردد به اتفاقاتی که در سال پایانی جنگ جهانی دوم، یعنی چیزی حدود 70 سال پیش، اتفاق افتاد. این مطلب هم در مورد تصمیم ژاپن به تسلیم شدن و پایان جنگ نوشته شده است.

 همانطور که امپراتور هیروهیتو و کابینه او شرایط تسلیم شدن را در تاریخ 14 اوت سال 1945 پذیرفتند، مقامات هر دو طرف می‌دانستند که فرماندهان و سربازان ژاپنی با این کار در واقع جام شوکران را می‌نوشند. چطور شد که نیروهای مغرور ژاپنی قانع شدند سلاح‌‌ها‌ی خود را رها کنند و به خونریزی‌‌ها‌ی جنگ جهانی دوم خاتمه دهند؟

مجموعه تاریخ شفاهی دیویدسن سامرز Davidson Sommers در کتابخانه و موزه هری اس ترومن نگهداری می‌شود که نشان می‌دهد رهبران آمریکایی و ژاپنی به برنامه‌ای ‌رسیدند تا در آخرین لحظات صلح را میان کشورهای درگیر در جنگ برقرار کند.

تا اواسط ماه اوت 1945، ژاپن همچنان به عنوان یک کشور نظامی مغرور که سابقه‌ای ‌طولانی در فتوحات مختلف داشت تلقی می‌شد. حتی با وجود کمبود آذوقه، شبیخون‌های ویرانگر هوایی، دو حمله اتمی و لشگر عظیم شوروی که در حال پیشروی از منچوری Manchuria بود، شرایط تسلیم بی‌قید و شرط که متفقین خواستار آن شده بودند، همچنان برای بسیاری از ژاپنی به منزله یک بی‌احترامی غیرقابل تصور قلمداد می‌شد.

سامرز یک افسر هوایی ارتش آمریکا بود که در دفتر جان جی مک کلوی John J. McCloy ، دستیار وزیر جنگ در واشنگتن، کار می‌کرد. به لطف حرفه‌ای ‌که قبل از جنگ به آن مشغول بود به عنوان یک وکیل متخصص در حقوق اداری، در مورد مسائلی «که صرفاً نظامی نبودند، اما دارای جنبه‌های سیاسی-نظامی و سیاست خارجی بودند»، مانند تسلیم قریب‌الوقوع ژاپن و اشغال آن کشور توسط نیروهای متفقین، به عنوان مشاور در دفتر مک کلوی کار می‌کرد.

تاریخ شفاهی سامرز 44 سال بعد به ثبت رسید و به اوضاع آن روزهای دفتر مک کلوی بعد از دریافت خبر تسلیم ژاپن توجه دارد.

«یادم هست که در دفتر مک کلوی بودم وقتی که پیام تسلیم ژاپنی‌‌ها‌ اولین بار به آنجا مخابره شد. معمولاً نمایندگان دولت و نیروی دریایی و ارتش برای ملاقات‌هایی به دفتر مک کلوی می‌آمدند. او کسی بود که این بخش‌‌ها‌ی دولت را گرد هم می‌آورد. در اصل تصمیم گیری‌‌ها‌ی مهم از آنجا شروع می‌شد...»

«وای، چه آشوبی شده بود در دفتر مک کلوی. خود او و دیگرانی که در دفتر او بودند و هر کدام سمتی در دولت داشتند همه داشتند به نیروهای مرتبط به خود دستوراتی می‌دادند که حالا باید چه کار کنند. بعد از اینکه هر کسی به زیردستان خود دستورات لازم را در این مورد داد، مک کلوی گفت: «من با این پیام قانع نمی‌شوم. امپراتور خیلی شخصیت مهمی است و من گمان نمی‌کنم که نیروهای ژاپنی که در همه جای آسیا و جزایر آن پخش هستند، تسلیم شوند مگر اینکه این تسلیم دستور مستقیم او باشد.»

«بعد به من نگاه کرد و گفت: «مینوت یک دستور امپراتور را به نیروهاش آماده کن.»

«من هم پیش‌نویس یک دستور یک خطی را نوشتم و آوردم: «من، هیروهیتو، امپراتور ژاپن، بدین وسیله  به تمام نیروهای وفادارم دستور می‌دهم دست از مقاومت بردارند، سلاح‌‌های خود را بر زمین بگذارند‌ و تسلیم شوند.»

«یک دستور یک خطی. این دستور به ژاپن فرستاده شد تا تأیید کنند و یا در مورد آن نظر دهند. و آنها هم آن را به همین شکل پذیرفتند. فقط خواستند که به جای کلمه «من» نوشته شود «ما». من فکر کردم که این تغییر می‌تواند به نفع غربی‌‌ها‌ باشد. با اعمال این تغییر امپراتور آن را امضا کرد. به این اندازه من در این تسلیم شرکت داشتم.»

آن شب، هیروهیتو، پیام خود را که معروف است به نام گیوکوون هوسو Gyokuon-hoso ضبط کرد. طی این پیام، او به مردم جهان دستور عقب‌نشینی و تسلیم را ابلاغ کرد. این پیام ظهر روز بعد، یعنی 15 اوت که هنوز در آمریکا 14 اوت بود در تلویزیون پخش شد. این انتشار تاریخی اولین زمانی بود که عموم مردم در جریان این تسلیم قرار می‌گرفتند و آن را از زبان امپراتور خود به همراه دستوری که سامرز آن را نوشته بود می‌شنیدند. این پیام بیشتر ژاپنی‌‌ها‌ را متقاعد کرد تا دست از جنگیدن بردارند و تسلیم را بپذیرند.

«خبر تسلیم ژاپن و خاتمه جنگ، تمام کشورهای متفق را به وجد آورد. اگر چه هر دو روز 14 و 15 اوت به عنوان پایان جنگ و پیروزی بر ژاپن جشن گرفته می‌شود، اما ترومن، رئیس جمهور وقت، به آمریکایی‌‌ها‌ این نکته را گوشزد کرد که اعلام روز پیروزی بر ژاپن باید تا زمان امضای شرایط تسلیم توسط ژاپن به عقب بیفتد.»

«به علاوه، مشکل هنوز باقی مانده بود و آن ساختن دوباره ژاپن و انتصاب یک دولت دموکراتیک در آن بود. بعد از این که ژنرال داگلاس مک آرتور به عنوان فرماندار نظامی ژاپن منصوب شد، مک کروی از سامرز خواست تا دستورالعمل‌‌ها‌یی را برای مک‌آرتور تهیه کند. این دستورات باعث می‌شد تا امپراتور هیروهیتو در مسند قدرت به عنوان یک عامل ثبات دهنده باقی بماند.»

«همانطور که سامرز به خاطر می‌آورد، این نظر در دولت شیوع داشت که ما نمی‌توانستیم به صلح برسیم مگر اینکه وجود امپراتوری را می‌پذیرفتیم چرا که او نماد قدرتمندی در ژاپن به حساب می‌آمد. در نهایت دستورات پس از جنگ سامرز به مک‌آرتور ابلاغ شد که طبق آن، آمریکا ادامه حکمرانی امپراتوری ژاپن را می‌پذیرفت ولی از آن حمایت نمی‌کرد و با تحرکاتی که برای آزادی در این کشور انجام می‌شد مخالفتی نداشت. با این حال سامرز تصریح کرد برخی از آمریکایی‌‌ها‌ این اقدام را بسیار چپ‌گرایانه قلمداد کردند و برخی دیگر می‌گفتند که مک‌آرتور در این مورد بسیار شکاکانه عمل خواهد کرد. مک آرتور این سیاست را کاملاً پذیرفت و به طبع آن عمل کرد.»

هیروهیتو بیش از 40 سال دیگر در مسند قدرت در ژاپن باقی ماند ولی قدرتش کاهش یافت و دموکراسی در ژاپن برقرار شد. بعد از خروج از نیروی هوایی، دیویدسون سامرز کار خود را در وزارت جنگ آمریکا ادامه داد تا این که وکیل بانک جهانی شد. برای مطالعه کامل تاریخ شفاهی او و داستان‌‌ها‌ی جذاب دیگر در مورد جنگ جهانی دوم، به موزه و کتابخانه ترومن و یا سایت آن مراجعه نمایید.


*ویل هیکوکس، دانشجوی دکتری تاریخ در دانشگاه کانزاس و از کارکنان کتابخانه ترومن است.

 

 



 
تعداد بازدید: 6658


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.