نگاهی مجدد به هرودوت و تاریخ شفاهی (3)

آزوین مارِی
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

07 مرداد 1394


اشاره: در 6 هفته مقاله «تاریخ شفاهی و هرودوت» به قلم آزوین ماری ( -1937) استاد بازنشسته بالیول کالج دانشگاه آکسفورد و از متخصصین تاریخ هلنی و یونانی از نظرتان گذشت. همان طور که وعده کرده بودیم از دو هفته پیش مقاله دوم او در این حوزه را با عنوان «نگاهی مجدد به هرودوت و تاریخ شفاهی» تقدیم حضورتان کردیم. اینک سومین و آخرین بخش این مقاله ارایه می شود. همان طور که پیشتر نیز ذکر شد انتشار این مقاله به توصیه نویسنده و پس از اطلاع او از انتشار مقاله «تاریخ شفاهی و هرودوت» در ایران، صورت می‌گیرد.

 

در تطور جدیدترین آثاری که به موضوع سنت شفاهی و خاطرات جمعی پرداخته‌اند، تغییرات بنیادی‌تری را می‌توان دید. دومین کتاب یان وانسینا به نام «سنت شفاهی در لباس تاریخ» (1) (لندن، 1985) دریافت‌های مطرح‌شدة او در نخستین کتابش را پیچیده کرد، اما چیزی از اعتبار آنها نکاست؛ زیرا (بر خلاف کتاب اول) صرفاً کتابی دربارة سنت نبود، بلکه فواید خاطره در جامعة شفاهی و رابطه‌اش با نیازهای تاریخ‌نگاری به سبک غربی را بررسی کرده بود (2). با این وجود، من قطعاً جزئیات بسیار مفصلی از گزارشم را با الهام از این کتاب بازنویسی می‌کنم، و اطلاعاتی مانند سنت شفاهی «خوان خورشید» (3) را که هرودوت از آن در کتابش یاد کرده و هنوز در صحرای بزرگ آفریقا در زمانة کنونی زنده است، مغتنم خواهم شمرد (4). در سال‌های اخیر مطالعات بیشتر و گسترده‌تری دربارة سنت‌های شفاهی صورت گرفته است (5) که امکان مطالعات مفصل‌تر و جدی‌تری را در قیاس با مطالبی که در مقالة اولم نوشتم و همچنین طرح نکات متدولوژیکی مهمی که در سطور پیشین بدانها اشاره کردم را فراهم ساخته است. اما با وجود امتیازات فراوان تفسیر جدید از هرودوت، کار تجزیه و تحلیل مفصل روایت هرودوت از نقطه‌نظر سنت شفاهی هنوز باقی مانده است.

علاوه بر اینها، کشف جدیدی موجب شده تا علاقه به پیشینه‌های ادبی هرودوت جان تازه‌ای بگیرد. قطعة جدید سیمونید دربارة پلاتیا به طور قطع باید ما را وادار به تجدید نظر در همة ارجاعات پراکنده به سنتِ یادبودیِ منظومِ معاصر با نبردهای پارسیان کند: همان‌طور که از نمایشنامة «پارسیان» نوشتة آسخیلوسِ یونانی (6) پیداست، پیش از هرودوت نیز ژانرهای ادبی گوناگونی رواج داشته که در آنها به منازعات ایران و یونان می‌پرداختند. لذا، با عنایت به این دریافت جدید باید عناصر شعری در چهار جلد آخر کتاب «تواریخ» او بررسی شود؛ شاید به این نتیجه برسیم که هرودوت نه تنها هومری‌ترین نثرنویس، بلکه نظم‌پردازترینِ آنها نیز بوده است. باید مراقب باشیم تا مبادا این تحلیل را صرفاً به یافتن خاطرات شفاهی محدود کنیم؛ زیرا معلوم است که هرودوت قصد نداشت پایه و اساس تحقیقات و تاریخ‌نویسی خود را بر منابع منظوم استوار سازد؛ او با استخدام فنون روایی و دراماتیک شعر در واقع واکنش غیر مستقیم‌تری به آن نشان می‌دهد تا روایت زنده و ملموسی از رویدادها داده باشد (7). مثلاً قابل توجه است که شباهت‌های زبانی مشاهده‌شده در نمایشنامة آسخیلوس را در هرودوت هم می‌توان دید اما نه در روایت، بلکه در سخنرانی‌های دراماتیک شخصیت‌های تاریخی او.

این یقیناً معنای دیگری است که طبق آن هرودوت محقق را از هرودوت ادیب نمی‌توان جدا کرد. پرس و جوهای او زمینه‌ای را فراهم ساخت تا به اسناد و شواهد برگرفته از سایر ژانرهای ادبی ریشه‌دار و همچنین سنت‌های شفاهی یونانی و بیگانه نیز توجه نماید. خلق روایتی هنرمندانه برای خودش خصوصاً در کتاب‌های بعدی ضرورت داشت؛ این روایت غالباً باید از دل سنت‌های بی‌نظم و نسقی بیرون می‌آمد که به شکل خاطرات پراکنده بودند و هنوز از ریخت داستان (logoi) فاصله داشتند. همین امر او را به اندیشه در باب فنون ابتکاری قصه‌سازی (logos-making) و تکمیل آن واداشت. روایت نبردهای پارس مدت‌های مدیدی به عنوان قلمرو اختصاصی مورخان نظامی محسوب شده است؛ اکنون وقت آن رسیده تا دانشجوی فنون روایی به این داستان آنگونه که هست توجه نماید، یعنی باشکوه‌ترین روایت منثور پایدار در ادبیات یونان، و یک شاهکار ادبی. پس به منظور درک هرودوت باید تلقی‌مان از او به عنوان یک مورخ صِرف را اصلاح نموده، وی را روایتگری ببینیم که هنر روایی‌اش برگرفته از هنر منابعش است. هرودوت را باید واضع و مُبدع فرم خاص جدیدی بدانیم که بعد از مرگش نام تاریخ بر آن اطلاق شد (8).

مع‌ذلک، بار دیگر با هرودوتی روبه‌رو هستیم که او را تک‌بُعدی می‌بینند: چگونه می‌توان او را در متن و زمینة کارش تعریف کرد؟ از مصداق سیمونید به اندازة کافی پیداست که به قول ایوین باوی (Ewen Bowie): هرودوت به رغم تأثیر عمیقی که از مدیحه‌سرایی‌های نبردهای پارسیان گرفته است، اما به دنیای چنین اشعاری تعلق ندارد چه برسد به محافل بزم و اشعار بزمی (9) که ولفگانگ روسلِر (Wolfgang Rosler) محتاطانه مطرح می‌کند (10). خانم روزالیند توماس مُصرانه معتقد است که او قطعاً به محافل فکری قرن پنجم آتن و ایونیه که به محافل سوفسطایی شهرت داشتند، تعلق دارد: تحقیقات او قطعه‌های نمایش‌گونة جدلی است، سبک گفتمان او «خصوصیات عناصر اقناعی جدلی (11) و بلاغی (12) را دارد که به عقیدة من متعلق به محیط بحث و فحص «علمی» و کشف حقایق دنیاست» (13). همان‌طور که وی می‌گوید، اجراء قطعاً به جایی مانند محفل نطق و سخن نیازمند است که برای توسیدید نیز مناسب بود تا «قطعة نمایش‌گونة سرزنش‌آمیزش را برای شنیدن آنی حضار» (14) اجرا نماید. اما باید به دو نکتة احتیاطی توجه کرد. نخست این که طبق نظر توماس این ابعاد «کمابیش جدای از روایت» هستند، و به هر حال آنچه که برای فهم دیدگاه هرودوت اهمیت دارد، خودِ روایت است (15). دوم این که، به قول فاولر در این مُجلد:«هدف هرودوت از تدوین متن مکتوبش ارتباط با همة یونانیان بوده است» (سطور قبل، ص 69). آن‌گونه که متن به دست ما رسیده تضادی بین مخاطب خیالیِ «حی و حاضر» در حضور هرودوت در این شهر (مخاطبی که احتمالاً در آن روزگار حضور فیزیکی داشته و اکنون به معنای خوانندة کتاب اوست) و مخاطبان بیشتری وجود دارند که متن مکتوب کتاب او برای آنها نوشته شده و به معنای همة یونانیان است. چنین مسئله‌ای دربارة اودیسة هومر نیز صادق است. شاعر در این اثر به گونه‌ای بازنمایی می‌شود که گویی همواره در یک محفل بزمی مشخص در فایاکِس (16) یا در میان خواستگارانِ جمع‌شده در ایتاکا (17) شعر می‌خوانَد، ولی ما نمی‌توانیم بفهمیم که اودیسه عملاً در کجا اجرا شده است. این فاصله بین اجرای شفاهی و متن مکتوب از نظر فاولر به معنای اجرای قطعات برگزیده‌ای از یک متن مکتوب است؛ شخصاً معتقدم این اتفاق در واقع فرایند آخرین مرحلة تحقیق و تفحص هرودوت است که احتمالاً بی‌ارتباط با مهاجرت او به غرب نیست. در غرب یونان کسی داستان نبردهای پارس را نشنیده بود و از این وقایع عمیقاً نگران می‌شد زیرا بر فاصلة بین یونانیان شرکت‌کننده در جنگ و کسانی در غرب دست می‌گذاشت که یا خبری از جنگ نداشتند و یا از آن امتناع کرده بودند. هر فهمی که از دو خوانش مختلف ارائه‌شده از نخستین جملة هرودوت کسب کنیم، گریزی از  تأئید این معنای بسیار مهم نیست که روایت منتسب به ارسطو و پیشینیان او حاوی یک حقیقت بنیادی است و آن این که: نخستین مورخ یونان غربی نه هرودوت هالیکارناسی (18) بلکه «هرودوت تروئی» (19) بود.

تا بدینجا موضوع بحث من تلاش برای پیدا کردن خاستگاه علمی تاریخ در رویدادنگاری، در آثار مورخان محلی، و در تحقیقات انتقادی بوده است. اما من نیز همچون ارسطو «هر چه به پیری نزدیک‌تر می‌شوم، عشقم به اسطوره نیز شدت می‌گیرد». در دنیای پسامدرن آموخته‌ایم که تاریخ بدون اسطوره وجود ندارد؛ دروغ است که ما می‌توانیم به رویدادها بازگردیم. به قول لودویگ ویتگِنشتاین (20) در مقدمة رسالة منطقی- فلسفی‌اش: (21) «جهان، کلیت حقایق اشیاء است» (22). تاریخ دربارة حقایق است و نه رویدادها، و حقایق در واقع تفسیر رویدادها هستند. تحولی که بدین طریق در خودآگاهی مورخان پدید آمده باید به بازنگری در وجوه غیر قطعی تاریخ شفاهی منجر شود. آنچه که دغدغة اصلی تاریخ شفاهی محسوب می‌شود نه حقیقت واحد، بلکه تفسیرهای متعدد از رویدادهاست و همین پندار نیز بر پیچیدگی چنین تاریخی می‌افزاید. وفاداری تاریخ شفاهی به باورهای گذشته (خواه باورهای زمان وقوع رویدادها و یا باورهای قرن پنجم) به مراتب بیشتر است زیرا جانبدارانه‌تر عمل می‌کند و زمینة آماده‌تری برای دستکاری و جرح و تعدیل دارد.

از آن گذشته، در زمان حاضر رابطة بین تاریخ و اسطوره برای ما مسئله‌ساز شده است. اگر به گفتة گِرک (Gehrke)، تاریخ‌نویسی اساساً گونه‌ای اسطوره‌سازی باشد، پس اعتقاد به این که تاریخ در اسطوره و هنر سنتیِ قصه‌گویی ریشه دارد به مراتب جذاب‌تر است تا منشأ آن را در پیشرفت شیوة «علمی» ببینیم. اگر تاریخ مدرن به معنای خلق اسطوره‌های مفید برای زمان کنونی است، پس هرودوت نیز پدر تاریخ است زیرا او راوی حکایت‌های مفیدی است که به منظور تشریح شرایط کنونی یونان آن زمان ساخته و پرداخته می‌شد. این به درستی همان نتیجة جورج گروت (George Grote) در سال 1846 است که در شانزدهمین فصل کتابش به نام «تاریخ یونان» با عنوان «اساطیر یونانی از دریچة  فهم، احساس و تفسیر خودِ یونانیان» (23)  بیان کرده است.

از این تفسیر به معانی متعددی می‌توان دست یافت. خاستگاه نوشتارهای تاریخی می‌تواند در نظام‌مندسازی مترقی اسطوره از نوع و گونة خاص یونانی‌اش موسوم به اسطورة توجیهی (24) نیز باشد: آفرینش و گردآوری منظم اسطوره‌ها به پیش از هرودوت بازمی‌گردد (25) و همان‌طور که فاولر گفته است «مناسبتی نبودن، (26) یونانی بودن تمام‌عیار و فاضلانگی از ویژگی‌های اختصاصی اسطوره‌نگاری (27) یونانی است» (ص 72). شباهت تاریخ شفاهی به اسطوره در این است که هر دوی آنها به داستان کار دارند نه به حقایق؛ حقایق در بطن تاریخ شفاهی به خودی خود وجود ندارند و تا جایی حفظ می‌شوند که برای اکنون مفید باشند یا آنها را در داستان‌هایی که خودشان واحدهای مبنایی هستند، و به خاطر خودشان گفته می‌شوند، ادغام می‌کنند. واحد مبنایی سنت‌های شفاهی هرودوت نه حقیقت، بلکه لوگوس یا قصه است؛ در تعریف لوگوس آورده‌اند که داستانی شکیل و ادبی یا دست کم شِبهِ ادبی است. اما شاید خردمندانه این باشد که چنین دیدگاهی را به عنوان نظریه یا استدلال مطرح نکنیم، بلکه صرفاً شیوه‌ای برای مورخ دیدن هرودوت و در واقع تأئید او به عنوان عضوی از جامعة مورخان ببینیم.

 

___________________

1- Oral Tradition as History

2-عجیب است که آسمَن متوجه تفاوت این اثر با کتاب «سنت شفاهی» نیست: به نظر می‌آید که علیرغم اهمیت فراوان کتاب قبلی برای مضمون خودش، وی به آن مراجعه نکرده است.                                                                         
3-table of the sun - هرودوت در روایت داستان کمبوجیه، پسر کوروش، پس از نقل حملات او به سوریه، فلسطین، و سینا و فتح مصر به دست او، از کنجکاوی کمبوجیه در مورد راز عمر طولانی حبشی‌ها و «خوان خورشید» سخن گفته و داستان لشکرکشی او به سرزمین‌های جنوب مصر را بیان می‌کند. کمبوجیه پیش از هر اقدامی ابتدا جاسوسانی را از قومی به نام ماهی‌خواران که زبان حبشی‌ها را می‌دانستند، با هدایایی به سوی پادشاه حبشه می‌فرستد تا هم از اوضاع سرزمین آنان برای او خبر بیاورند و هم راز عمر طولانی این مردم را کشف نمایند. قاصدان (جاسوسان) در گفت‌وگوهای خود با پادشاه حبشه به دستور خود او تن‌شان را در «چشمة جوانی» که به گفتة خودشان بسیار سبک بود و هیچ جسمی روی آن شناور نمی‌شد، شستند. آنان در گشت و گذارهای‌شان به مرغزاری برده شدند که سر تا سر آن آکنده از گوشت پختة انواع و اقسام چارپایان بود. مردم گمان می‌کردند که این هدیة زمین به آنان است، اما اصل داستان از این قرار بود که مأمورانی شب‌هنگام غذاها را آماده کرده و روی زمین می‌چیدند تا روز بعد مردم از این خوان گستردة خورشید بهره‌مند شوند. 

4-p. 18: Herodotus IV 18ff

5-    Notably M.T. Clanchy, From Memory to Written Record (London, 1979), David Henige, Oral Historiography (London, 1982), Rosalind Thomas, Oral Tradition and Written Record in Classical Athens( Cambridge, 1989) and Literacy and Orality in Ancient Greece (Cambridge, 1992), James Fentress and Chris Wickham, Social Memory (Oxford, 1992), Jan Assmann, Das kulturelleGedächtnis (München, 1997).

6-Aeschylus-پدر تراژدی دنیا و نویسندة نمایشنامة «پارسیان» که آن را در زمان حیات خودش در سال 474 پیش از میلاد با الهام از حملة ایرانیان به یونانیان نوشت. در این نمایشنامه، اطلاعات مفیدی دربارة رویدادهای آن زمان ارائه شده است.
7-ببینید:
Deborah Boedeker, ‘Heroic Historiography : Simonides and Herodotus on Plataea’ in The New Simonides ed. D. Boedeker, D. Sider (Arethusa 29, 1996 no. 2) pp. 223-42 ; Edith Hall, Aeschylus’ Persians (Warminster, 1996), Introduction.
8-    40-به قول نینو لوراگی: قرائت صحیح از آثار فِهلینگ در همین‌جا ممکن می‌شود.

9- sympotic
10- ‘Mnemosyne in the Symposion’, Sympotica (Oxford, 1990) ed. Oswyn Murray, pp. 230-7.
11- agonistic
12- epideictic
13- Rosalind Thomas, Herodotus in Context (Cambridge 2000) p. 282.
14- agonismaes to parakremaakouein

15- وی کتاب حیرت‌انگیزش را با این عبارت به پایان می‌رسانَد: «ما هنوز به سراغ حکایت‌های سنتی هرودوت، قصه‌هایی که از جامعة یونان باستان گفته و شیوة او در به هم جوش دادن منابع و گزارش‌های پراکنده از نبردهای پارسیان نرفته‌ایم» (ص 285).
16- Phaeacia-کشوری اسطوره‌ای در جزیرة سِخریا؛ مردم این سرزمین را که خوشگذران و مهمان‌نواز بودند، فایاکی می‌خواندند.
17- Ithaca-جزیره‌ای در دریای یونان که در ابیات باستانی این کشور بسیار از آن نام برده شده است.

18- Herodotus of Halicarnassus
19-Herodotus of Thurii
20- Ludwig Wittgenstien-فیلسوف آلمانی-اتریشی و نویسندة رسالة منطقی- فلسفی در سال 1921
21-TractatusLogico-Philosophicus
22-Die Welt ist die Gesamtheit der Tatsachennicht der Dinge
23-Grecian mythes, as understood, felt, and interpreted by the Greeks themselves

24-charter myth- به معنای اسطوره‌ای که شرایط موجود را توجیه می‌کند.
25- ببینید:
‘L’histoire’ in Le savoir grec ed. Jacques Brunschwig, Geoffrey Lloyd (Paris, 1996) pp. 368-78 (shortly to appear in an English version from Harvard University Press).

26-occasion-free
27-mythography



 
تعداد بازدید: 4972


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.