زمین ناله می‌کند؛ گزارش رونمایی چاپ دوم



عصر روز چهارشنبه  مهر 1390 مراسم رونمایی چاپ دوم کتاب «زمین ناله می‌کند» که دربردارنده خاطرات محمود شیرافکن است، با حضور شماری از اها‌لی فرهنگ و ادب پایداری در ساری برگزار شد.
در این مراسم شماری از حاضران به خاطره‌گویی و شعرخوانی با موضوع دفاع مقدس پرداختند و در ادامه جواد کامور بخشایش به نقد و بررسی «زمین ناله می‌کند» پرداخت.
او در ابتدای سخنانش با ارائة تعریفی علمی‌از خاطره به ارکان آن اشاره کرد و سپس با تقسیم‌بندی خاطرات در دو جایگاه تاریخی و ادبی به توضیح آنان پرداخت و تفاوت‌ها‌ی میان آن دو و ویژگی‌ها‌ی هر دو را برشمرد. وی در ادامه در تعریف گونه ادبی خاطره‌نگاری افزود: «برخی خاطره‌ها‌ هستند که در عین حفظ اصالت اسنادی و تاریخی به خاطر شیوه پردازش و داشتن ویژگی‌ها‌ی صوری، ساختاری و زبانی با آثار ادبی همانندی‌ها‌یی پیدا می‌کنند. این آثار در زمرة گونه ادبی تلقی می‌شوند و به دلیل ارزش و اهمیت تاریخی‌شان می‌توان از آنها‌ به عنوان آثاری نام برد که ارزش ادبیات تاریخی دارند. یعنی تاریخ و ادبیات در این آثار به موازات هم در حرکتند. این آثار هم جنبه ادبی‌شان مهم است هم جنبه تاریخی‌شان. اینها‌ در عین آن که داستان نیستند، بسیاری از ویژگی‌ها‌ و عناصر داستان را در خود دارند. خاطره تاریخی صرف هم نیستند چون از ادبیات مایه گرفته و ویژگی‌ها‌یی چون آرایه‌ها‌، صناعات ادبی، تشبیها‌ت و استعارات هم در آنها‌ دیده می‌شود.»
وی در ادامه به روش تشخیص این دو خاطره از هم اشاره کرد و گفت: «خواننده با خواندن خاطرها‌ی که با بهره‌گیری از ادبیات نوشته شده همان آغاز متوجه ادبیات حاکم بر اثر می‌شود و با خواندن صفحات بیشتر به جذابیت‌ها‌ی تاریخی خاطره می‌رسد. اما در خاطرات با جایگاه تاریخی آنچه که برای خواننده اهمیت دارد خود حادثه و نقش راوی در آن است.
نویسنده کتاب «جای امن گلوله‌ها‌» در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سخنان بسیاری از داستان‌نویسان مبنی بر پایدار نبودن خاطرات و ماندگار بودن داستان اشاره کرد و افزود: «اگر نویسندگان عرصه انقلاب و دفاع مقدس با ادبیات و داستان‌نویسی ارتباط بیشتری پیدا کرده و آثار مبتنی بر خاطرها‌ت را با بهره‌گیری از فنون ادبی منتشر کنند، به یقین پایداری و ماندگاری خاطرات هم به درازای ماندگاری داستان‌ها‌ خواهد بود.»
بخشایش در ادامه ویژگی‌ها‌ی ساختاری، زبانی و صوری کتاب زمین ناله می‌کند را برشمرد و از آن به عنوان یکی از آثار موفق در حوزه خاطره‌نویسی دفاع مقدس یاد کرد که با بهره‌گیری از ادبیات و ویژگی‌ها‌ی ادبی در زمرة آثار فاخر و ماندگار جای گرفته است. به نظر وی صراحت و صداقت و جرأت و زلالی حرف‌ها‌ و خاطرات راوی کتاب - محمود شیرافکن - و آشنایی حسن شیردل – تدوینگر – با فنون داستان‌نویسی دو مقولها‌ی است که این اثر با بهره‌گیری از آنها‌ به عنوان یک اثر خوب تلقی خواهد شد.
وی توانایی راوی و نویسنده را در ایجاد هم‌ذات پنداری با خواننده یکی از ویژگی‌ها‌ی کتاب «زمین ناله می‌کند» دانست و آن اثر را جزء آثاری دانست که به اعتبار خاطرات مستند و تاریخی و نیز  پردازش ادبی خوب قابل توجه است.
نویسنده کتاب «یاس در قفس» در ادامه به برخی از نقاط ضعف کتاب اشاره کرد که مهمترین آن بهره‌گیری ناکافی نویسنده از فن مصاحبه با هدف گرفتن خاطرات بیشتر از راوی بود. به نظر وی احتمالاً شیرافکن خاطرات بیشتری در ذهن داشته است که می‌باید به شیوه‌ها‌ی مختلف از ذهن او بیرون کشیده شده در کتاب می‌آمد.
از دیگر نکات مورد توجه کامور بخشایش در این اثر می‌توان به گم بودن زمان در آن، ضعف برخی استنادات تاریخی و نبود فهرست اعلام اشاره کرد. وی گفت: «راوی و نویسنده نتوانستها‌ند در این اثر زمان را خوب برای خواننده جا بیندازند. راوی شانزده ساله بود که عازم جبهه می‌شود و تا پایان جنگ هم در جبهه‌ها‌ حضور دارد. اما چون برای خواننده قرینه و قراینی از زمان داده نشده خواننده تا پایان جنگ همچنان احساس می‌کند با یک رزمنده 16 ساله روبروست.»
او در ادامه این اثر را نقطة عطفی در خاطره‌گویی استان مازندران دانست و شجاعت نویسنده و راوی را تحسین کرده و افزود باید فضایی ایجاد کرد که رزمنده‌ها‌ی لشکر 25 کربلای مازندران بتوانند خاطراتشان را از جنگ روایت کنند. از رزمنده‌ها‌ هم خواست برای ثبت وقایع جنگ پای مصاحبه‌ها‌ نشسته خاطراتشان را روایت کنند. وی روایت خاطره از سوی رزمنده‌ها‌ را ادامة رسالت آنان در جنگ تلقی کرد و افزود: «اگر لشکر 25 کربلای مازندران خاطراتش را روایت نکند جنگ بچه‌ها‌یش در همان دوران دفاع مقدس متوقف خواهد شد. بنابراین رسالت نویسنده‌ها‌ و راویان این است که دست به دست هم داده با انتشار خاطرات دوران دفاع مقدس به تبیین درست تاریخ آن کمک کنند.»



 
تعداد بازدید: 5084


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.