خاطراتی از جنگ جهانی دوم درمصاحبه‌های تاریخ شفاهی سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران


مصاحبه با رجال سیاسی و فرهنگی ایران  و  ثبت خاطراتی از جنگ جهانی دوم- که از سال 1373 در ادارة آرشیو شفاهی (گروه اطلاع رسانی منابع دیداری  ـ  شنیداری کنونی) سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران انجام شده- دربردارندة مصاحبه با بزرگانی نظیر: دکتر جواد امینی، منوچهر آتشی، علی اکبر بهمنش، پروفسور غلامحسین بیگدلی،حجت‌‌‌‌الاسلام علی دوانی، عبدالرحیم جعفری، نصرت‌الله خازنی، رحمت‌الله مقدم مراغه ای، دکتر محمود شروین، عنایت الله رضا، داریوش فروهر، دکتر سیف‌الله وحیدنیا و دکتر شاپور زندنیاست.
از جملة موضوع های مطرح شده در این مصاحبه ها، می توان از موردهای زیر نام برد:
اشغال نظامی، دورة پهلوی، فرقة دموکرات آذربایجان، رضا پهلوی شاه ایران، دانشکدة افسری، جنگ جهانی دوم، احمد قوام السلطنه، شهریور 1320، حزب تودة ایران، احزاب چپ، جنبش جنگل، ارتش، قیام آذربایجان، روسیة شوروی، نیروی هوائی، ایران، جعفر پیشه وری، مطبوعات، سازمان نظامی حزب توده، احزاب، کودتای بیست و هشتم مرداد، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، آموزش نظامی، اشغال کشور به دست متفقین(1320- 1324)، ایران- تاریخ پهلوی، خوزستان، آموزشگاه فنی شرکت سهامی نفت ایران و انگلیس، شرکت نفت ایران و انگلیس، روحانیت- ایران، آبادان، کمونیسم و روشنفکران، ژوزف استالین، کمونیسم، جنگ جهانی دوم، 1939-1945 روسیه، سوسیالیزم-روسیة شوروی، نصرت الله جهانشاهلو، حسینعلی رئیس شقاقی، پناهندگان سیاسی – روسیة شوروی، ایران- روابط خارجی- آلمان، ایران-روابط خارجی-روسیه، ایران-روابط خارجی- انگلستان، محمد مصدق، محمدرضا پهلوی شاه ایران(1320 -1359 )، بابل، تهران- شهریور 1320 ، حزب های سیاسی ایران،   فعالیت های سیاسی دانشجویان، دانشجویان دانشگاه تهران، ملی‌گرایان ایران، تاریخ پهلوی-ایران، دانشکدة پزشکی دانشگاه تهران، پزشکان ایران، پزشکی و بهداشت. 
این مصاحبه ها، در اتاق اطلاع رسانی تاریخ شفاهی در تالار پژوهش اداره کل اطلاع رسانی و ارتباطات،  قابل ارائه به اعضای آرشیو می باشد. اتاق اطلاع رسانی تاریخ شفاهی، در ضلع شمالی تالار پژوهش در ساختمان آرشیو ملی ایران  قرار دارد.



 
تعداد بازدید: 5305


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.