دیدار همافران با حضرت امام

گفت و گو با شیخ حسین انصاریان


گفت و گو با شیخ حسین انصاریان 
تصویر باشکوهی از آن مجلس در روزنامه‌ها چاپ شد که خیلی موثر بود و انگیزه‌ای برای پیوستن دیگر نیروها به انقلاب فراهم کرد و نیز نور امید و چشمه‌ی پیروزی برای ملت به حساب آمد. بیعت همافران با امام و انتشار عکس آن، ضربه‌ی سختی بر پیکر دولت بختیار وارد آورد.
در مدرسه‌ی علوی، در روزهای ورود امام، کارهای زیادی بود و هر کس عهده‌دار کاری شده بود. روزی به دنبال کاری به خیابان ایران رفته بودم. مشاهده کردم همافران در صفی منظم و در حال شعار دادن به طرف مدرسه می‌آیند[1]  کسی از این موضوع خبر نداشت. در مدرسه باز بود. همه وارد شدند و در حیاط اجتماع کردند و شعار انقلابی سر دادند.
حضرت امام پشت پنجره تشریف آوردند. هیجان شدیدی بر جمعیت مستولی گشت. نماینده‌ای از طرف همافران به داخل اتاق آمد و دم پنجره، کنار حضرت امام و رو به همافران ایستاد و طی سخنانی وفاداری آنها را به انقلاب و رهبریت امام خمینی اعلام داشت.
مسئله‌ای که آنان را نگران کرده بود، سوگند وفاداری به شاه و حکومت شاهنشاهی ایران بود. امام در آنجا اعلام کردند و بعد هم به صورت مکتوب انتشار دادند که قَسَمی که موردش خلاف شرع و خلاف مصالح مردم باشد، اعتباری ندارد و پایبندی بدان لازم نیست.
تصویر باشکوهی از آن مجلس در روزنامه‌ها چاپ شد که خیلی موثر بود و انگیزه‌ای برای پیوستن دیگر نیروها به انقلاب فراهم کرد و نیز نور امید و چشمه‌ی پیروزی برای ملت به حساب آمد. بیعت همافران با امام و انتشار عکس آن، ضربه‌ی سختی بر پیکر دولت بختیار وارد آورد، تا جایی که مجبور به ساختن دروغی آشکار شدند و در رادیو و تلویزیون اعلام کردند که این عکس مونتاژ شده است و هیچ واقعیت خارجی ندارد.
 
توطئه‌ای که در منطقه خفه شد
سران ارتش، همچنان وفادار حکومت بودند و سخت در مقابل انقلاب ایستادگی می‌کردند. هر روز تانک و توپ‌ها را در خیابان‌ها جولان داده، دست به ارعاب و تهدید مردم می‌زدند. از 12ـ22 بهمن ماه، هر روزه تظاهرات بود. مردم مجسمه‌های شاه و رضاخان را از بالای میادین به زیر می‌کشیدند و کم و بیش نفراتی در خیابان‌ها کشته می‌شدند که گاهی در مراسم تشییع جنازه‌ی آنها، تظاهرات به بهشت زهرا می‌کشید.
روز 21 بهمن ماه، از طرف حکومت نظامی طی اطلاعیه‌ی شدیداللحنی اعلام شد که ساعات حکومت نظامی افزایش یافته و از ساعت فلان تا فلان، کسی حق رفت و آمد ندارد.[2] همه منتظر دستور امام بودند. بلافاصله حضرت  امام با جرأت تمام اعلام کردند که حکومت نظامی حرام است و مردم باید به خیابان‌ها بریزند.
دولت که همه‌ی فرصت‌ها را از دست رفته می‌دید، تصمیم گرفته بود با حمله‌ای همه جانبه و کشتار وحشیانه، شهر تهران را به ویرانه‌ای بدل کند و مردمان بیشماری را به خاک و خون بکشاند. افزایش ساعات حکومت نظامی هم برای این بود که فرصت کافی برای نقل و انتقال توپ‌ها و تانک‌ها داشته باشند؛ اما رهبر بزرگ و الهی انقلاب، با درایت و هوشیاری کامل، در آن لحظه‌ی حساس به درستی مردم را هدایت کردند. مردم نیز یک بار دیگر وفاداری و ایمان قلبی خود را به انقلاب و رهبرشان به منصه ظهور گذاشتند و با آن همه تهدیدات شدید، سینه سپر بلا کرده، به خیابان‌ها هجوم آوردند. بدین ترتیب راه بر کاروان توپ و تانک بسته شد و نقشه‌ی طاغوتیان نقش بر آب شد.
در آن ساعت، که امام فرمان هجوم مردم به خیابان‌ها را صادر کردند، من در مدرسه‌ی علوی بودم که بی‌درنگ به وسط جمعیت آمدم.[3]  در آن یکی‌ـ دو روز آخر، افراد زیادی در تهران کشته شدند. ما که برای غسل و کفن شهدا به بهشت‌زهرا رفته بودیم، مشاهده کردیم که صدها جنازه آوردند. با این وجود مردم دست از مقاومت برنمی‌داشتند.
این رشادت‌ها ریشه در دین و اعتقاد مردم و اعتماد به رهبر انقلاب داشت و نشان آن بود که قیام نه برای نان و آب، بلکه از سر دلسوزی برای دین و فرهنگ و استقلال کشور است. به این دلیل بود که حضرت امام، پیروزی انقلاب را به «انفجار نور» ‌تعبیر کردند.


(منبع: خاطرات حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، تدوین محمدرضا دهقانی اشکذری، حمید کرمی پور، رحیم نیکبخت، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص172-170.)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] - صبح پنجشنبه 19 بهمن، گروه کثیری از همافران و پرسنل ینروی هوایی به محل استقرار امام خمینی آمدند و با انجام رژه و خواندن سرود، بیعت و همبستگی خود را با انقلاب اسلامی ملت ایران به رهبری ایشان اعلام کردند. امام خمینی در این دیدار گفتند: «همان طور که خود در اشعارتان گفتید، تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حالا به قرآن پیوستید. قرآن حافظ شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در اینجا حکومت عدل اسلامی برقرار کنیم.» سپس پرسنل نیروی هوایی به سمت یکی از مسیرهای راهپیمایی حرکت کردند. (هفت هزار روز تاریخ...، پیشین، ص 1136)
[2] - در روز 21 بهمن فرمانداری نظامی تهران در اعلامیه‌ی شماره‌ی 40 خود ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزایش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به کلانتری‌ها و پادگان‌ها، فرماندار نظامی تهران در همین روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت 12 ظهر افزایش داد. یعنی مردم تهران تنها از ساعت 12 ظهر تا چهار و نیم بعدازظهر اجازه‌ی خروج از منازل خود را [داشتند.] حضرت امام در رابطه با حکومت نظامی اعلام شده، آن را ملغی اعلام کردند و گفتند: «اعلامیه‌ی امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند... اخطار می‌کنم که اگر دست از این برادرکشی برندارند و لشکر گارد به محل خودش برنگردد... تصمیم آخر خود را به امید خدا می‌گیرم.» (هفت هزار روز تاریخ...، پیشین، صص 1138ـ1140)
[3] - حضور ما (امثال مال، که زیر اعلامیه‌ها را امضا می‌کردیم) در بین مردم، بویژه در مواقع خطرناک و حرکات مخاطره‌آمیز، مایه‌ی پشت گرمی برای آنان و سب افزایش هر چه بیشتر نفوذ کلام ما می‌شد. [راوی]
برای اطلاع از این اعلامیه‌ها رک: اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، 1374، صص 242، 255، 265، 282، 385، 388، 391، 397، 415، 422، 429، 436، 455، 468، 485، 500، 510، 515.



 
تعداد بازدید: 5622


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.