انتخاب‌ مدرسه‌ی‌ علوی‌

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد کشمیری


گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد کشمیری

دو سه‌ روز بعد از استقرار حضرت‌ امام‌ در مدرسه‌ی‌ رفاه‌، بعضی‌ از مؤسسین‌ و هیئت‌ امنای‌ این‌ مدرسه‌ مثل‌: آقایان‌ هاشمی‌، شهید باهنر، بادامچیان‌ و آقای‌ توکلی‌ که‌ در ضمن‌ مسئولیت‌ مدرسه‌ی‌ علوی‌ را هم‌ به‌ عهده‌ داشتند، تشخیص‌ دادند که‌ مدرسه‌ی‌ علوی‌ از نظر مسائل‌ امنیتی‌ مطمئن‌تر است‌؛ چرا که‌ اولاً مستقیم‌ به‌ خیابان‌ ایران‌ راه‌ داشت‌ و از تیررس‌ دشمن‌ دور بود و ثانیاً منازل‌ عده‌ای‌ از شخصیت‌های‌ انقلابی‌ در اطراف‌ مدرسه‌ی‌ علوی‌ بود که‌ این‌ خودش‌ موجب‌ اطمینان‌ خاطر می‌گردید. از این‌ رو حضرت‌ امام‌ به‌ مدرسه‌ی‌ علوی‌ منتقل‌ گردید. با این‌ حال‌ مدرسه‌ی‌ رفاه‌ هم‌ در اختیار انقلابیون‌ بود و جلسات‌ شورای‌ انقلاب‌ در آنجا برگزار می‌شد. اتفاقاً یک‌ روز که‌ جلسه‌ی‌ شورای‌ انقلاب‌ برقرار بود و ما هم‌ آنجا بودیم‌، خبر رسید که‌ مأموران‌ رژیم‌ قصد دارند مدرسه‌ را به‌ محاصره‌ درآورند و جلسه‌ را برهم‌ زده‌ و افراد را دستگیر کنند. با شنیدن‌ این‌ خبر، آقایان‌ اعضای‌ شورای‌ انقلاب‌ با هم‌ مشورت‌ کردند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ چون‌ فعلاً اسلحه‌ای‌ در اختیار نداریم‌ و امکان‌ دفاع‌ و مقابله‌ وجود ندارد، بهتر است‌ جلسه‌ را تعطیل‌ کرده‌ هرچه‌ زودتر مدرسه‌ را ترک‌ نمایند. این‌ تصمیم‌ خیلی‌ سریع‌ اجرا شد و یکی‌ از دوستان‌ قضیه‌ را به‌ حضرت‌ امام‌ اطلاع‌ داد، اما خوشبختانه‌ نیروهای‌ دولتی‌ به‌رغم‌ تصمیم‌ اولیه‌ی‌ خود مدرسه‌ را محاصره‌ نکردند. با این‌ حال‌ کم‌ و بیش‌ مزاحمت‌ ایجاد می‌کردند و حتی‌ در بسیاری‌ از مواقع‌ افرادی‌ را که‌ به‌ طور دسته‌جمعی‌ برای‌ زیارت‌ امام‌ می‌آمدند برمی‌گرداندند. در مورد همافرهای‌ نیروی‌ هوایی‌ هم‌ همین‌ وضعیت‌ وجود داشت‌؛ منتهی‌ آنها دقیقاً برنامه‌ریزی‌ کرده‌ بودند که‌ چگونه‌ و چه‌ ساعتی‌ بیایند که‌ مورد تعرض‌ مزدوران‌ رژیم‌ قرار نگیرند و تا آنجا که‌ من‌ خبر دار شدم‌ اینها هماهنگی‌ لازم‌ را برای‌ جلوگیری‌ از پیش‌ آمدن‌ هرگونه‌ مسئله‌ای‌ به‌ عمل‌ آورده‌ بودند. ضمن‌ اینکه‌ برای‌ وضعیت‌ پیش‌بینی‌ نشده‌ و درگیری‌ با مأموران‌ هم‌ آمادگی‌ داشتند.
 به‌ هر حال‌ این‌ عزیزان‌ آمدند و در آن‌ روز تاریخی‌ که‌ ما هم‌ پشت‌ سر حضرت‌ امام‌ شاهد و ناظر بودیم‌ با سلام‌ نظامی‌ خود و اعلام‌ وفاداری‌ نسبت‌ به‌ امام‌، ضمن‌ پدید آوردن‌ صحنه‌ای‌ دلنشین‌ و به‌ یاد ماندنی‌، کمر رژیم‌ را شکستند و نور امید را در دل‌ همه‌ی‌ طرفداران‌ امام‌ و انقلاب‌ فروزان‌تر کردند. آن‌ روزها مدرسه‌ی‌ علوی‌، علما، مدرسین‌، افراد شخصیت‌های‌ شناخته‌شده‌ی‌ زیادی‌ را، که‌ برای‌ ملاقات‌ می‌آمدند، به‌ خود می‌دید. جنب‌وجوش‌ فراوانی‌ در مدرسه‌ حاکم‌ بود و طلاب‌ و روحانیون‌ جوان‌ و انقلابی‌ تنها با قبا و عمامه‌ و بدون‌ عبا به‌ این‌ سو و آن‌ سو می‌رفتند و از دل‌ و جان‌ گوش‌ به‌ فرمان‌ امام‌ و آماده‌ی‌ خدمت‌ بودند. در بیرون‌ مدرسه‌ هم‌ جوانان‌ انقلابی‌ مراقب‌ اوضاع‌ و تحرکات‌ مأموران‌ مخفی‌ رژیم‌ و ساواکی‌ها بودند و هر از گاهی‌ یکی‌ از اینها را گیر می‌انداختند. از کارهای‌ جالب‌ آن‌ ایام‌ سرکشی‌ به‌ محلات‌ و مساجد مختلف‌ تهران‌ و دیدار و گفتگو با مردم‌ بود که‌ هیئتی‌ از آقایان‌ به‌ دستور حضرت‌ امام‌ انجام‌ می‌دادند و خود بنده‌ هم‌ یکی‌ دو بار به‌ مأموریت‌ رفتم‌.

 انتخاب‌ مهندس‌ بازرگان‌ به‌ نخست‌وزیری‌
از وقایع‌ مهم‌ این‌ روزها تعیین‌ مهندس‌ بازرگان‌ به‌ نخست‌وزیری‌ بود. درباره‌ی‌ علت‌ و چرایی‌ این‌ انتخاب‌ باید گفت‌ که‌ آن‌ مقطع‌ خیلی‌ حساس‌ و مهم‌ بود و اگرچه‌ حضرت‌ امام‌ نسبت‌ به‌ پیروزی‌ انقلاب‌ و شکست‌ طاغوت‌ اطمینان‌ خاطر داشت‌، ولی‌ برخی‌ نه‌ تنها چنین‌ اطمینانی‌ نداشتند، بلکه‌ شکست‌ و به‌ نتیجه‌ نرسیدن‌ انقلاب‌ و مبارزه‌ را محتمل‌ می‌دانستند و می‌گفتند: هنوز همه‌ی‌ قدرت‌ نظامی‌ و مادی‌ در اختیار رژیم‌ است‌ و هر کاری‌ از دست‌شان‌ برمی‌آید؛ مثلاً می‌توانند با بمباران‌ محل‌ تجمع‌ رهبران‌ و سران‌ انقلاب‌، کار را یکسره‌ کنند. از این‌ رو این‌ آقایان‌ معتقد بودند که‌ باید با دولت‌ بختیار مماشات‌ کرد و از هر اقدامی‌ که‌ وی‌ را برآشفته‌ و احیاناً به‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز وادار می‌کند، خودداری‌ نمود. در خصوص‌ تعیین‌ نخست‌وزیر هم‌ می‌گفتند که‌ باید فردی‌ میانه‌رو و تا حدی‌ مورد قبول‌ دستگاه‌ تعیین‌ شود تا کار به‌ جاهای‌ باریک‌ و قهرآمیز کشیده‌ نشود. حضرت‌ امام‌ هم‌ با اینکه‌ شخصاً با انتخاب‌ مهندس‌ بازرگان‌ مخالف‌ بود و می‌توانست‌ شخصیت‌های‌ انقلابی‌، شایسته‌ و توانمندی‌ همچون‌ شهید بهشتی‌ و یا آقای‌ هاشمی‌ را به‌ این‌ سمت‌ بگمارد، ولی‌ مصلحت‌اندیشی‌ اعضای‌ شورای‌ انقلاب‌ و برخی‌ از اطرافیان‌، به‌ خصوص‌ آقای‌ منتظری‌ را که‌ ارتباط‌ نزدیک‌ و تنگاتنگی‌ با بازرگان‌ داشت‌، پذیرفت‌ و مهندس‌ بازرگان‌ را به‌ نخست‌وزیری‌ منصوب‌ نمود.
به‌ هر حال‌، در آن‌ مقطع‌ تقریباً همگان‌ این‌ انتخاب‌ را به‌ مصلحت‌ می‌دیدند. بختیار هم‌ با بازرگان‌ و کابینه‌اش‌ مشکل‌ چندانی‌ نداشت‌ و خیلی‌ زود کوتاه‌ آمد. شاید سازشی‌ هم‌ پشت‌ پرده‌ صورت‌ گرفته‌ بود که‌ بختیار مثلاً در برابر حفظ‌ جانش‌ با دولت‌ جدید راه‌ بیاید و مشکل‌ساز نشود که‌ فرار بختیار از مرز بازرگان‌ در حالی‌ که‌ در دسترس‌ مقامات‌ بود، این‌ فرضیه‌ را تأیید می‌کند. نشانه‌ و مؤید دیگر این‌ سازش‌ حضور برخی‌ از عناصر شناخته‌شده‌ی‌ رژیم‌ مثل‌ تجلی‌ در دولت‌ موقت‌ بود.



 
تعداد بازدید: 5695


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.