روایت "توطئه‌های ضدانقلاب" در جشنواره خاطره‌نویسی کرمانشاه



 

اولین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع‌مقدس استان کرمانشاه در 2 حوزه خاطرات "خودنوشت"‌ و "دیگرنوشت" از "هشت سال دفاع‌مقدس" و "توطئه‌های گروهک‌های ضدانقلاب و درگیری‌های کردستان" برگزار می‌شود.


محسن عزتی، در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: فراخوان اولین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع‌مقدس استان کرمانشاه، چندی پیش منتشر شد و تاکنون 40 اثر به دبیرخانه این جشنواره ارسال شده‌اند.

وی ادامه داد: آثار باید در 2 حوزه خاطرات "خودنوشت"‌ و "دیگرنوشت" تدوین شوند و به "هشت سال دفاع‌مقدس" بپردازند. همچنین "توطئه‌های گروهک‌های ضدانقلاب و درگیری‌های کردستان" به عنوان بخش ویژه اولین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع‌مقدس کرمانشاه درنظر گرفته شده است.

عزتی با اشاره به فعالیت گروهک‌های ضد انقلاب از اسفند سال 1357 در غرب کشور، خاطرنشان کرد: استان‌های کرمانشاه و کردستان بین سال‌های 1357 تا 1359 با گروه‌های ضد انقلاب مواجه بوده و حوادثی مانند اشغال پادگان‌های‌ "سنندج"، "مریوان" و "مهاباد" را به وجود آوردند. با این اوصاف خاطرات مرتبط با وقایع این سال‌ها نیز در اولین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع‌مقدس پذیرفته می‌شوند و شرکت‌کنندگان باید توجه داشته باشند که استناد خاطرات باید قابل اثبات و حجم هر خاطره حداکثر 10 صفحه باشد.

مسوول معاونت ادبیات و انتشارات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس استان کرمانشاه افزود: خاطره‌گویان نیز حتما" باید کرمانشاهی باشند و یا خاطراتشان درباره دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، از این استان باشد.  

وی تصریح کرد: آخرین مهلت ارسال آثار، پایان آبان سال جاری است و آیین اختتامیه اولین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع‌مقدس استان کرمانشاه، بهمن ماه برگزار خواهد شد.

این جشنواره به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه‌هنری و کنگره سرداران و 9400 شهید این استان برگزار خواهد شد.


مریم اسدی جعفری

 



 
تعداد بازدید: 4484


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.