توجه به مسائل علمی در فرهنگ مردم

رضاسرلک


مصاحبه‌كننده: آیناز محمدی

«طایفه سرلک شاخه‌ای کهن از ایل بختیاری» کتابی در زمینه قوم‌پژوهی به قلم رضا سرلک است که به تازگی از سوی انتشارات طهوری در قطع رحلی منتشر شده است.

سرلک، متولد سال 1313 الیگودرز، لیسانس زبان انگلیسی و فوق‌لیسانس کتابداری و مدیریت دارد و از سال 1338 در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به عنوان کتابدار مشغول فعالیت بوده و چند سال قبل از بازنشستگی مدیریت این کتابخانه را به عهده گرفته است. وی علاوه بر کتاب «طایفه سرلک...» کتاب‌های تحقیقی و پژوهشی دیگری نیز در زمینه ایل بختیاری تألیف کرده است که از آن جمله می‌توان به «واژه‌نامه گویش بختیاری چهارلنگ» اشاره کرد که سال 81 از سوی انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد. «آداب و رسوم فرهنگ عامه ایل بختیاری چهارلنگ» سال 85 از سوی انتشارات طهوری به بازار آمد. وی اکنون تألیف کتاب «خاطرات یک کتابدار» را که برگرفته از زندگی و حرفه‌اش است، به پایان برده و در آینده نزدیک به دست چاپ خواهد سپرد.

 

در گفت‌وگو با رضا سرلک مطرح شد:

آقای سرلک، انگیزه شما در پرداختن به تاریخ و فرهنگ عامه بختیاریان چه بود؟

من خودم بختیاری هستم و وظیفه خود می‌دانم که کاری برای این قوم انجام بدهم. در رفت‌وآمدهایی که به این منطقه داشتم شاهد بودم که تمام آداب و رسوم و فرهنگ عامه این قوم در حال فراموشی است و فرزندان روستاییان با گویش اجدادی خود به کلی بیگانه‌اند و اگر ما فرزندان این اقوام، به گردآوری گویش خودمان و فرهنگ عامه اجدادمان بی‌تفاوت بمانیم تا چند دهه دیگر هیچ اثری از این فرهنگ غنی و پیشه و حرف ارزشمند بومی باقی نخواهد ماند. من از 15 سال پیش اقدام به این کار کردم و 10 سال وقتم صرف نوشتن دو کتاب اول به نام‌های «واژه‌نامه گویش بختیاری چهارلنگ» و «آداب و رسوم فرهنگ عامه ایل بختیاری» شد. کتاب اول را فرهنگستان زبان و ادب فارسی و دومی را انتشارات طهوری منتشر کرد. اهمیت کتاب دوم در این است که تاریخ نانوشته چهارصدساله شاخه‌ای از قوم بختیاری و بخشی از تاریخ عشایری ایران به حساب می‌آید.

کتابی که تحت عنوان «طایفه سرلک...» منتشر کرده‌اید، روی جلد آن آمده: «بازنگاری و تحلیل دویست سند نویافته از صفوی تا عصر حاضر» درباره این موضوع می‌توانید توضیح بدهید؟

یک روز منزل یکی از خویشاوندان بسیار نزدیک مهمان بودم که دیدم چند حکم در قابی کهنه به دیوار اتاق آویخته است. سه ـ چهار عقدنامه زیبا هست از دوران گذشته که همه متعلق به خانواده ماست. پرسیدم چرا این اسناد را به دیوار زده‌اید که از گرد و غبار، و تابش آفتاب رنگ و رویشان از بین می‌رود؟ گفتند چمدان ما از این گونه اسناد پر است. وقتی درخواست کردم که این اسناد را در اختیارم بگذارند تا دست به تحقیق و پژوهش بزنم، با توجه به سابقه ذهنی که از من در زمینه تألیف چند عنوان کتاب درباره ایل بختیاری داشتند، با گشاده‌رویی استقبال کردند و این اسناد را در اختیارم گذاشتند.

چه مدت روی این اسناد کار کرده‌اید؟

حدود چهار سال مشغول بازخوانی و تحقیق درباره این اسناد بودم. واقعاً در بازخوانی این اسناد کار کردم و وقتم صرف آن شد. البته در این زمینه هیچ اطلاعی نداشتند، ولی از دانش محققان و پژوهشگران صاحب‌نظر استفاده کردم، در بازخوانی اسناد از افراد خبره دعوت کردم تا در خواندن متن دستنویس‌ها به من کمک کنند؛ مثلاً از بزرگوارانی مثل اکبر ثبوت که در این رشته فردی مجرب و صاحب‌نظر است کمک گرفتم. در نهایت چهار سال طول کشید تا این کتاب آماده شد.

کتاب را به سه مؤسسه پژوهشی دولتی هم بردم تا پس از بررسی و تأیید نهایی در چاپ و انتشار آن را به عهده بگیرند. اما هر یک از این مؤسسات، ضمن تأیید متن پژوهش و قبول چاپ آن، پس از مدت‌ها امروز و فردا کردن، سرانجام مطرح می‌کردند که بودجه چاپ آن را نداریم. در همین ایام که در سازمان میراث فرهنگی دنبال چاپ کتاب بودم، آقای طهوری مدیر انتشارات طهوری مرا دیدند و پس از بررسی آن، تأییدش کردند. به هر حال هزینه چاپ و انتشار این کتاب پرزحمت را ایشان به عهده گرفت. می‌توان گفت که این کتاب مخاطب عام ندارد و به نظرم نهادهای فرهنگی باید از آن حمایت کنند یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای تکمیل کتابخانه‌های عمومی کشور، آن را بخرد وگرنه این پژوهش، کتابی نیست که به درد همه کس بخورد.

پژوهش‌ها و تحقیقات در زمینه قوم‌نگاری در ایران امروز چه وضعیتی دارد؟

در واقع هیچ نهاد و مؤسسه و مرکزی نیست که در این زمینه پژوهشگران را یاری دهد تا کتاب‌های قوم‌پژوهی که تألیف و منتشر می‌کنند، مفید واقع شود. نتیجه کار این می‌شود که اغلب آثاری که نوشته شده، به لحاظ علمی دچار کمبودهای فراوان است و پژوهشی روشمند نیستند. مثلاً یکی ـ دو عنوان کتاب که امسال چاپ شده‌اند و قیمت آنها هم بالای بیست هزار تومان است، فهرست خوبی ندارد. فهرست اعلام آنرا ننوشته‌اند، کاری نکرده‌اند که یک محقق بتواند از آن استفاده کند. به عنوان نمونه در یکی از این کتاب‌ها من دنبال واژه‌ معادل ساعد دست می‌گشتم و هرچه گشتم کمتر پیدا کردم. آخر چطور ممکن است همه اعضای بدن را به گویش بختیاری نام ببرد، اما ساعد دست را ننویسد؟ ناگهان چشمم در میان حرف لام افتاد به «لار» که در زبان بختیاری به معنی بدن است، نویسنده تمام اعضای بدن را زیر همین واژه «لار» آورده است. یک کتاب باید فهرست اعلام داشته باشد.

کتابی که شما به نام «طایفه سرلک...» منتشر کرده‌اید، بیشتر در حوزه تاریخ می‌گنجد، چون در این کتاب درباره زبان، فرهنگ و آداب و رسوم این قوم اثری نیست و از بازی‌های محلی هم چیزی نمی‌بینیم.

من در کتاب دیگری به فرهنگ عامه و آداب و رسوم ایل بختیاری پرداختم. دیگر لازم نبود مجدداً این مسائل را در این کتاب بیاورم. شما اگر نگاه کنید،‌ کتابی تحت عنوان «بازی‌های ایران» چاپ شده است. در این کتاب از کل لرستان فقط پنج بازی ذکر شده است. من در همان کتاب فرهنگ عامه فقط 35 بازی را از منطقه کوچک خودمان آوردم. در این کتاب همچنین راجع به پیشه کارهایی کردم که بسیاری از پیشه‌های قدیم مربوط به امور ایلات را دربر می‌گیرد. من از نزدیک با این حرفه‌ها آشنا شدم و این حرفه‌ها را لمس کردم، خودم ناظر بودم که یک گیوه‌کش چکار می‌کند یا مثلاً ابزارهای کار که از قدیم بوده، همه را به شکل درست در کتاب آورده‌ام.

یک نفر نقدی بر کتاب من نوشت و گفت این کتاب باید الگویی باشد برای کسانی که در زمینه ایلات و عشایر و زمینه قوم‌پژوهی کار می‌کنند.

اسنادی که شما در کتاب آورده‌اید به لحاظ تاریخی ـ موضوعی دارای ارزشند؟

حتماً ارزش تاریخی دارند. همه این اسناد تاریخی‌اند. کریم‌خان زند حکمی داده به یکی از اجداد ما که سواران بختیاری که در جنگ با افغان‌ها شرکت داشتند و به حکومت مرکزی یاری دادند، کل مالیات آن ده را بخشیده است. مگر این سند اهمیت تاریخی ندارد؟ محمدشاه قاجار حکم داده به یکی از اجداد ما و ایشان را به سرکردگی سواران سرلک بختیاری منصوب کرده است. یا حکم دیگری داده و پدر پدربزرگ مادرم را که سرهنگی بوده به خاطر این که املاک ایشان را حشمت‌الدوله ضبط بکند ـ ایشان هم مأمور منطقه گلپایگان بود ـ خلافی به ایشان نسبت می‌داد و عریضه‌ای به تهران می‌فرستاد. در تهران هم به خط خود ناصرالدین شاه طی حکمی نوشته شده است که آغاخان سرلک را در میدان طناب به حلق او بیندازید و به درک بفرستید. آیا این احکام تاریخی نیست و ارزش تاریخی و موضوعی ندارند؟ چنین کتاب‌هایی باید مستند و فهرست‌های متعدد و مختلفی داشته باشد که برای محققان قابل استفاده باشد.

قرار است کتابی را تحت عنوان «خاطرات یک کتابدار» منتشر کنید. موضوع این خاطرات و شیوه روایت‌پردازی در این کتاب چگونه است؟

این کتاب هنوز در دست من است. حروفچینی‌اش تمام شده است. اما مشغول نظرخواهی از دوستان و اطرافیان هستم. درباره این کتاب فعلاً بحث‌های زیادی مطرح است. خاطرات دیگری هم از زندگی‌ام دارم که بعضی می‌گویند باید تمامی این خاطرات راجع به کتابداری باشد. برخی هم می‌گویند اشکالی ندارد اگر خاطرات دیگری هم به خاطرات کتابداری اضافه کنی. من در حال حاضر دچار سردرگمی و تردید هستم که بین این دو پیشنهاد به کدام یک عمل کنم.

حتماً از دوران کتابداری خاطرات فراوانی دارید. یکی از آنها را تعریف کنید!

خاطره تلخی در ذهن دارم که مربوط می‌شود به زمانی در اوایل دهه پنجاه که کماندوهای ارتش به درون دانشگاه ریختند و به ضرب و شتم دانشجویان پرداختند. البته بنده هم به دلیل حمایتی که از یک دانشجوی شهرستانی کردم از باتوم آنها درامان نماندم. در آن زمان برای نخستین‌بار در طول تاریخ بنیانگذاری دانشگاه در ایران، کماندوها به درون دانشگاه‌ هجوم آوردند. چون طبق قانون فضای آموزشی از حمله و هجوم نظامیان مصون بود و ورود نظامیان به محیط دانشگاه ممنوع بود. این موضوع را در خاطراتم نوشتم که آن روز دانشجویان در خیابان‌های اطراف دانشگاه تظاهرات کردند و علناً به شاه فحش می‌دادند.

 


کتاب هفته 24مهر1389شماره253 صفحه5


 
تعداد بازدید: 5143


نظر شما


احمدرضا سرلک
متاسفانه کتاب را نیافتم

محمد سرلک
باسلام بسیار عالی بود .به عنوان یک بختیاری و سرلک لذت بردم.دودرخواست دارم چگونه میتوانم کتاب طایفه سرلک شاخه‌ای کهن از ایل بختیاری را تهیه کنم در صورت موجود بودن جهت خرید شماره حساب لطف کنیدو دوم اینکه عکس از خوانین و بزرگان روستای اردودروجود دارد

سایت تاریخ شفاهی
سلام تشکر از پیام شما. میتوانید با انتشارات طهوری تماس بگیرید

علی سرلک
با سلام بسیار خوب بود من از اینگه بختیاری هستم افتخار میکنم
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.