سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -2

مدافعان سلامت

تنظیم: سپیده خلوصیان

08 شهریور 1401


سیصدوسی‌و پنجمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 5 خرداد 1401 با حضور پزشکان و کادر مدافع سلامت در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم خانواده شهدای مدافع سلامت، کادر بهداشت و درمان پزشکی و جمعی از داوطلبان حوزه سلامت حضور یافتند و از خاطرات شروع و اوج بیماری کرونا گفتند.

راوی دوم آقای علیرضا مرادی بود که درباره خاطراتش از روزهای کرونایی در بیمارستان بقیه‌الله گفت: من کارشناس پرستاری و پرفیوژنیست قلب هستم و در زمان کرونا، به‌خصوص در پیک‌های اول تا سوم، در بخش مراقبت‌های ویژه کرونایی مشغول به خدمت بودم. از آن بخش خاطرات متفاوتی در ذهن داریم که شاید تلخ یا شیرین باشند؛ اما قطعاً خواسته و تقاضای تمام همکاران و هم‌لباسان بنده از خدا، این است که دیگر این روزها تجربه نشوند.

یکی از خاطراتی که می‌خواهم تعریف کنم برمی‌گردد به حضور یک بیمار که برای کادر درمانی که در بخش مراقبت‌های ویژه جراحی قلب بیمارستان مشغول به خدمت بودند بسیار عزیز بود. یک آقای طلبه تقریباً سی و چند ساله -همسن و سال خودمان- و دانشجوی دکترای اصول فقه بود که تنگی نفس شدید و افت اکسیژن واضحی نیز داشت. روابط عمومی بسیار بالا و ارتباط بسیار شیرین و کلام بسیار نافذی که این آقا داشت، باعث شده بود ارتباطی ماورای ارتباط پرستار و بیمار بین ما و او ایجاد شود و به همین دلیل تک‌تک نفس‌های سخت آن عزیز واقعاً برای ما زجرآور بود. الحمدلله شرایط او روزهای اول بهتر شد و کار به جایی رسید که ما شرایط را مهیا می‌کردیم تا او را از بخش ویژه به بخش عادی منتقل کنیم.

راوی ادامه داد: این مقدمات ادامه پیدا کرد تا اینکه با شب میلاد حضرت صاحب‌الزمان (عج) برخورد کردیم. من چون سعی می‌کنم حتماً فعالیت‌های مذهبی و هیئتی نیز داشته باشم، این را بی‌پرده و بدون رودربایستی می‌گویم که همیشه برایم سخت بود که شب‌های مراسم‌های مذهبی را داخل بیمارستان باشم. سعی می‌کنم آن شب‌ها طوری برنامه‌ریزی کنم که اگر امکان داشت بیشتر به جای بیمارستان در هیئت باشم. اما آن شب نیمه شعبان برنامه‌ها فراهم نشد و من و دوستان مجبور شدیم با این طلبه در آی‌سی‌یو باشیم.

مرادی ادامه داد: در کنار کادر درمان، خیلی از عزیزان از میان آحاد مردم می‌آمدند و فعالیت‌های جهادی انجام می‌دادند و در خدمت بیماران مبتلا به کرونا بودند. این عزیزان خیلی به سِمَت و مدیریت و صندلی‌ها کاری نداشتند. طیفی از دوستان که همیشه همراه کادر درمان بودند طلبه‌های جهادی بودند که تقسیم می‌شدند و کارهای متفاوتی انجام می‌دادند. یک عده در توزیع غذا به بیماران کمک می‌کردند، یک عده در ضد عفونی کردن سطوح بیمارستانی همراه خدمات بودند و فعالیت‌هایی از این دست انجام می‌شد. در آن شب یکی از طلبه‌ها نیت کرده بود به مناسبت عید نیمه شعبان، از طبقه پایین بیمارستان به تک تک بخش‌ها رفته و شروع کند به مولودی‌خوانی و مدیحه‌‌سرایی اهل بیت. به بخش ما که رسید، وقتی مولودی را اجرا کرد، به درخواست این طلبه روحانی که بیمار ما بود قرار شد یک مقدار هم فضا را عوض کند و در مدح حضرت زینب روضه‌خوانی کند. فضا از فضای مولودی‌خوانی به فضای روضه‌خوانی اباعبدالله و حضرت زینب برگشت. خیلی جالب بود که همان شب، یکی از بیمارانی که برای ما آوردند، مدافع حرمی بود که مبتلا به کووید شده و از تنگی نفس رنج می‌برد. آن شب برای من که دوست داشتم آن شب را در هیئت باشم فضا به گونه‌ای رقم خورد که کاملاً یک هیئت صمیمانه و بی‌ریا در داخل بخش مراقبت‌های ویژه شکل گرفت. با همه دوستانی که درگیر کارهای خودشان بودند، یک لحظه توقف کردیم و کاملاً دل را به آن طلبه بزرگوار دادیم و فضا را فضای هیئتی یافتیم.

راوی ادامه داد: متأسفانه این بیمار از فردای آن روز شرایطش به سمت بدتر شدن رفت و به دستگاه تنفس مصنوعی احتیاج پیدا کرد. او عملاً دچار عارضه آمبولی ریوی شد که شاید خیلی‌ها نامش را شنیده باشند. بیماری که قرار بود به بخش عادی منتقل شود، متأسفانه زیر دستگاه از دنیا رفت. خانواده‌های این بیماران نمی‌توانستند برای ملاقات بیایند و در بخش‌های بیمارستانی هم غالباً همراه داشتن تلفن همراه با محدودیت است؛ ولی ما برای این بیماران خیلی سخت نمی‌گرفتیم. چون از طرفی با آن‌که این بیماران محدودیت داشتند، از طرف دیگر ارتباط با خانواده بسیار به حال آن‌ها کمک می‌کرد. این طلبه هم موبایل داشت و گاهی با خانواده‌اش ارتباط تصویری می‌گرفت. واقعاً قلب یکایک ما از محدودیتی که بین این بزرگوار و فرزندانش به وجود آمده بود به درد می‌آمد. گذشت و او در کمال ناباوری دو یا سه روز بعد به رحمت خدا رفت. در چهلمین روز درگذشتش وقتی با خانواده او در ارتباط بودیم، کلیپی برای ما فرستادند که صحنه‌هایش را او به قدردانی به صورت مخفیانه از بعضی فعالیت‌های ما فیلمبرداری کرده بود. یکی از فعالیت‌های روزانه ما هم این بود که وقتی بچه‌ها صبح‌ها شیفت و بیماران را تحویل می‌گرفتند، به تبرک، یک صفحه از قرآن مجید را تلاوت می‌کردند و پس از آن کارشان را آغاز می‌کردند. در طول فیلم، صدای نفس‌های خسته این طلبه کاملاً در پس‌زمینه شنیده می‌شود و هنوز این برای ما خیلی دردناک است. ان‌شاءالله روح همه بیماران از دست رفته و مدافعین سلامت شاد باشد.

راوی در پایان سخنانش گفت: از دوست و برادرم جناب آقای عجم که از ابتدای زمانی‌که مقام معظم رهبری فرمان مبنی بر مستندسازی خاطرات کرونا دادند، از نزدیک شاهد تلاش‌هایش در زمینه جمع‌آوری این خاطرات بودم بسیار سپاسگزارم.

■ ادامه دارد

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -1



 
تعداد بازدید: 1769


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.