مصطفی احمدپور، بسیجی رزمنده دوران دفاع مقدس، مهمان دویستوچهلمین برنامه شب خاطره (آبان 1392) بود. او درباره آموزشهای عملیات والفجر 8 خاطره گفت. او گفت: «قبل از عملیات والفجر 8، گردان ما نیرو نداشت. ما کادر گردان بودیم و برای آموزش آبی- خاکی به رودخانه دز رفتیم.
عملیات فتحالمبین که تمام شد، فرماندهان جمع شدند توی پایگاه منتظران شهادت و سرخوش از فتحی بزرگ و کمی هم باورنکردنی، که در زمانی اندک به دست آمده بود، خود را مهیای ادامة نبرد نشان دادند. پربیراه نگفتهام اگر از اوج گرفتن رفاقت و نزدیکی فرماندهان ارتش و سپاه پس از این عملیات بگویم. انگار از تعارفات معمول پاسدارها و آدابدانیهای نظامی ارتشیها خبری نبود.
صبح دوم فروردین ۱۳۴۲ که مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۲ هجری قمری و وفات حضرت صادق علیه السلام بود، بخوبی دیده میشد که ماشینهای شرکت واحد پیوسته وارد قم میشوند و مسافرین خود را در لباسهای مختلف مثل کارگر و دهقان و امثال آن پیاده میکنند. عصر همان روز یعنی دوم فروردین ۱۳۴۲ از طرف حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه، اعلام عزاداری شده بود...
پیچیدن عطر رمضان در نوروز، تلاقی بهار طبیعت و بهار قرآن، یادآور آن است که در آستانه این دگرگونی و زندگی دوباره و نوشدگی که اجزای جهان در جوشش و کوشش برآمده تا بروید و برویاند و تازه شود، اگر در تحول و زندهکردن جسم و جان خویش نکوشم از این قافله به راه افتاده در این نیمه گیتی، عقب ماندهام.
راوی دوم برنامه نبیالله احمدلو در ابتدای سخنانش گفت: آذر سال 1365 وقتی فرماندهی گردان المهدی(عج) را تحویل من دادند، شهید کاشیها جانشین گردان شد. سه گروهان داشتیم. گردان ما در پدافند شلمچه بود. گردان تکمیل نبود. به ما نیرو دادند و تکمیل شدیم. وقتی نیروی جدید به ما دادند، اسلحه نداشتیم تا به آنها بدهیم. آرپیجی و تیربار کم بود.
مجتبی رحماندوست، نویسنده، نماینده دوره دوازدهم مجلس شورای اسلامی، مهمان دویستوسیونهمین برنامه شب خاطره (مهر 1392) بود. او درباره ورود خود به جبهه صحبت کرد. او گفت: «متولد دوم اردیبهشت 1333 در همدان هستم. تا سال 1351 کلاس 11 در همدان زندگی میکردم.
به گزارش سایت تاریخ شفاهی «دوره آموزش ثبت و ضبط تاریخ شفاهی در صنعت نفت؛ آموزش مصاحبهگر»، یکشنبه 8 اسفند 1403 در مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت، به صورت حضوری و برخط برگزار شد. در ادامه، گزیدهای از این دوره آموزشی آمده است.
سوز و سرمای نیمهشب خودش را زیر لباسهای خیسم جا میداد و میلرزیدم. شلیک توپها قطع نمیشد. با علی دنیادیده و حسن مقیمی جلو افتاده بودیم. بقیه هم پشتمان. آنقدر بیمحابا که انگار در خاک خودمانیم. هنوز در سهراهی جاده فاو ـ بصره ـ امالقصر جاگیر نشده، یک جیپ عراقی جلویمان سبز شد.
من نمیدانم چرا آن معلول را اعدام کردند. فکر میکنم لازم هم نباشد که بدانم زیرا فقط باید با خود بگویم که او حتماً مخالف حزب بعث و صدام کافر بوده است شاید در این جا مصاحبهای کرده بوده که او را شناسایی و اعدامش کردند. فکر میکنم عدهای از این معلولین را اعدام کرده باشند.
سیصد و شصت و ششمین برنامه شب خاطره، با روایتی از گردان حضرت مهدی(عج) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) دوم اسفند 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه علیرضا مرادخانی، نبیالله احمدلو، جلال فخرا و سردار محمد هادی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را جواد عینی بر عهده داشت.
من نمیدانم چرا آن معلول را اعدام کردند. فکر میکنم لازم هم نباشد که بدانم زیرا فقط باید با خود بگویم که او حتماً مخالف حزب بعث و صدام کافر بوده است شاید در این جا مصاحبهای کرده بوده که او را شناسایی و اعدامش کردند. فکر میکنم عدهای از این معلولین را اعدام کرده باشند.